در تعامل با نسلها هماره
بر زبان، زمان و زمینه تأکید میشود؛ هم باید زبان نسلها را شناخت و
متناسب با این زبان به رابطه و پیوند اندیشید، هم باید زمانه و زمان مخاطب
را فهمید و هماهنگ با آن سلوک و سخن داشت و هم زمینهها را سنجید و در خور
موقعیت و فضای روانی و ذهنی به کنش و ارتباط اندیشید.
زبان تنها مجموعهای از واژگان نیست که در کاربردهای ارتباطی از آنها بهره
میگیریم. هر چند واژهها باید سخته و سنجیده و اندیشیده بیان شوند، اما
مقصود از زبان در این مقال فرازبانها نیز هستند. زاویه ایستادن ما، نحوه
نگاه ما، حالت چهره ما، قدمزدن ما، ایستادن و نشستن ما «کلام» ما هستند و
«نمودهایی» بیرونی که ما را مینمایانند و میشناسانند.
راستی چرا در نخستین برخورد و مواجهه با دیگران به نوعی «داوری» و حتی
«حکمدادن» میپردازیم و برای مثال میگوییم: معلوم است ناراحتی! با کسی
دعوا کردهای؟ چیزی شده؟
ما در چهره، خود را تفسیر میکنیم. چهره ما کتاب باز درون ماست و به تعبیر
علی (ع)« العینُ جاسوسُ القلب و بریدُ العقل»1 چشم جاسوس قلب است و پیک و
پیامرسان اندیشه و خرد.
پس میتوان از چشمها خواند که ما در چه حال و احوالی و در چه فضایی سیر و
سلوک میکنیم! و میشود فهمید به چه میاندیشیم یا چه افقی از اندیشیدن را
بال و پر میزنیم!
بسیار اتفاق افتاده است که معلمی در نخستین روز حضورش در کلاس، بیآنکه
هنوز لب به سخن بگشاید، در معرض قضاوت دانشآموزان قرار میگیرد و اتفاقاً
بعد معلوم میشود که قضاوت دانشآموزان «بیچیزی» نبوده است. این همان
«چشمشناسی» انسان است و چهرهخوانی دانشآموزان که باید گفت اگر درس را
نخوانند، چهره را میخوانند!
امام علی(ع) در سخن ظریف و فرازین دیگری اشارتی شگفت و درونکاوانه دارد
که: القلبُ مصحفُ البصر2: قلب کتاب گشوده و روشنگر چشم است؛ یعنی هر کس
چشمخوانی بداند و بتواند، قلبخوانی هم میتواند!
مراقب چشمهایمان باشیم که جاسوس، کتاب و پیک شخصیت ما هستند. دکتر
صبحیصالح که در جمعآوری نهجالبلاغه کوششی ستودنی داشته است، وقتی به این
سخن علی(ع) میرسد که: لَحظُ الانسان رائدُ قلبه، نگاه انسان راوی و قاصد
قلب انسان است، مینویسد: ای یتناوله البصر یحفظ فیالقلب کانه یکتبُ
فیه.3 یعنی چشم گویی نویسندهای است که لحظهبهلحظه بر دفتر قلب نقش
مینگارد ... .
البته این ارتباط چشمی در کلاس، خیابانی یک طرفه نیست؛ معلم نیز از چشمهای دانشآموزان میتواند بسیار چیزها را دریابد:
• دریابد که آنان فهمیدهاند، یا احیاناً هنوز به فهم و درک موضوع نرسیدهاند.
• دریابد که خستهاند و کشش آنان به انتها رسیده و ادامه کار «عِرض خود میبری و زحمت ما میداری» است.
• مشتاقانه مینیوشند و مینوشند و مشتاقانه گوش سپردهاند درس عالمانه و روشمندانه معلم را.
• و بسیار پیامها و پیامکهای صریح ذهن و ضمیر... .
پس معلم «زبانشناس» کسی نیست که فقط زبان دستور یا دستور زبان بداند. باید
زبان چشمها و چهرهها را نیز بداند تا با ادراک این زبان و فهم این
«زمینه» خوبتر دلبری و درسآوری کند. هیچگاه بیخواندنِ «کتاب چشمها»
کلاس را آغاز نکنیم و اگر چشمها، چشم دیدن درس ندارند، چشمهای دیگری
بسازیم و آنها را به ضیافت چیزی ببریم که تازه و شسته شوند و آماده
برداشتن لقمههای نور از سفره کلاس! اشتهاانگیزی ممیز معلمانِ «کلاسدان» و
«کلاسدار» است.
از زبان- با این گستره معنایی- که بگذریم، زمان و زمینه نیز بسیار مهماند.
کلاسها در ساعت هشت صبح معادل و همگون ساعت یازده صبح نیستند، صبح مثل
عصر نیست، و عصر همانند شب؛ کلاس در فصل پاییز اقتضایی دارد و کلاس بهار
اقتضای دیگر.
زمینههای روحی و روانی نیز سازه مهم دیگر در آموزشاند. رویدادها و وقایع
پیش از کلاس «زمینه» و ذائقهها را تغییر میدهند. اگر به هر
دلیل«زمینهای غمرنگ» یا «شادمانه» در کلاس باشد، نباید از آن ساده گذشت.
معلم موفق میتواند همان زمینه غمگنانه یا شادمانه را تکیهگاه درس خود
قرار دهد و با همان، «زمینه» درس را فراهم کند.
مراقب «زبان»ها، «زمان»ها و «زمینه»ها باشیم.
زبان و زمان و زمینهتان خوش باد!
پینوشتها
1. بحارالانوار: علامه مجلسی، ج104، ص 41 و 52
2. نهجالبلاغه: حکمت 409
3. نهجالبلاغه: دکتر صبحی صالح، ذیل حکمت409