عکس رهبر جدید

درخت قدیمی مدرسه ما

  فایلهای مرتبط
درخت قدیمی مدرسه ما
قسمت دوم: درخت نیمه شعبان

دانش آموز عزیز، سعی کرده‌ایم در قسمت‌های مختلف این مطلب ، مفاهیم کتب درسی برای شما قابل استفاده شود. خوب است در زمان خواندن این قصّه، صفحه‌های کتاب درسی که به آن اشاره شده را ببینی.

 
سلام. من حسنا هستم. من پایه‌ی سوّم هستم. امروز، در مـدرسه یک خـبر خـوش‌حـال‌کننده و یـک خبر ناراحت‌کننده شنیدم.

خبر خوش این بود که قرار است در قسمتی از حیاط مدرسه، یک آزمایشگاه درست‌کنند. ما می‌توانیم از این به بعد، آزمایش‌های کتاب علوم را آنجا انجام بدهیم. مثلاً در آزمایش مربوط به درست کردن باران (علوم پایه‌ی سوّم درس پنجم صفحه‌ی 36) نیاز است با آتش چراغ الکلی، آب را به جوش بیاوریم. بعد از شنیدن این خبر، همه‌ی بچّه‌ها از خوش‌حالی دست‌‌زدند و با صدای بلند گفتند: «آخ جون!»

امّا خبری که بعد از آن شنیدیم، خیلی ناراحتمان کرد. آزمایشگاه قرار است درست در جایی ساخته شود که درخت نیمه‌ی شعبان آنجاست. برای ساختن آزمایشگاه، باید درخت نیمه‌ی شعبان را قطع‌کنیم. حتماً از خودتان می‌پرسید که درخت نیمه‌‌‌ی شعبان دیگر چه‌جور درختی است؟

درخت نیمه‌ی شعبان یک درخت بزرگ و قدیمی است که در گوشه‌ی حیاط مدرسه قرار دارد. در جشن تولّد امام‌زمـان(عج) هـمه‌ی ریسـه‌های حیاط مدرسه از یک طرف به آن بسته می‌شود. بچّه‌ها هم کلّی کاغذرنگی و آگهی به آن می‌چسبانند. به خاطر همین، به درخت نیمه‌ی شعبان معروف شده است.

بچّه‌‌‌ها درباره‌ی این موضوع با هم اختلاف‌نظر دارند. بعضی‌ها می‌گویند که آزمایشگاه مهم‌تر از درخت است. بعضی‌ها هم می‌‌گویند نباید درخت نیمه‌ی‌شعبان که سنّش از سن مدیر مدرسه هم بیشتر است، برای ساختن آزمایشگاه قطع شود. گروهی دیگر با استفاده از درس 19 کتـاب مطالـعات اجتمـاعی (پایه‌ی سوّم صفحـه‌ی 60) نقشه‌ی مـدرسه را کشیده‌اند و دنبال مکان دیـگری برای آزمـایشگاه هستند. خلاصه، هر گروه مشغول راضی ‌کردن گروه دیگر است.

با خودم فکرمی‌کنم که اگر می‌خواستم آمار تعداد گروه‌های مخالف و موافق را دربیاورم، می‌توانستم از فصل 7 کتاب ریاضی، درس آمار و احتمال (پایه‌ی سـوّم صفـحه‌ی 115) کمک‌بگیرم. یادش‌به‌خیر، سال گذشته با چه شوروشوقی صفحه‌ی 91 کتاب هدیه‌‌‌‌های آسمان پایه ی دوّم (درس 19 جشن بزرگ صفحه‌ی 88) را با بچّه‌ها پرکردیم. بعد، طبق برنامه‌ای که نوشته ‌‌بودیم، یک جشن بزرگ در مدرسه برپا کردیم. ولی امسال ...

صدای زنگ مدرسه بلند می‌‌شود و همه‌ی بچّه‌ها درحالی‌که هنوز راه‌حلّ مشخصی برای مشکل پیش‌آمده پیدا نکرده‌اند، به سمت خانه‌‌هایشان می‌روند.

به خانه می‌‌‌‌رسم. به مامان و حسن سلام می‌کنم و می‌روم گوشه‌ای می‌نشینم. حسن پیشم می‌آید و با لبخند ریزی می‌گوید: «آبجی‌خانم، چی شده است؟ باز دوباره با کدام دوستت قهرکرده‌ای؟»

می‌گویم: «حسن جان خیلی ناراحتم سربه‌سرم نگذار.»

حسن کمی خودش را جمع‌وجور می‌کند و می‌گوید: «شوخی‌کردم. حالا بگو چه اتفّاقی افتاده است؟»

پیش مامان که مشغول پهن ‌کردن سفره‌ی ناهار است، می‌روم. می‌خواهم هم در آوردن غذا به او کمک ‌کنم و هم مشکل پیش‌‌آمده را با او مطرح کنم. مامان می‌گوید: «دخترم، در مدرسه مشکلی پیش آمده است؟»

من درحالی‌که در یک دستم پارچ آب و در دست دیگرم سه لیوان را از دسته‌هایشان گرفته‌ام، ماجرا را برایش تعریف می‌کنم. مامان می‌‌گوید: «حق با شماست. واقعـا هم ناراحتی دارد. من آن درخـت را دیـده‌ام. حیف‌است اگر قطع بشود!»

حسن که حـالا از کلّ مـاجرا باخـبر شـده ‌اسـت، می‌گوید: «من یک راه خوب سراغ دارم.»

پارچ و لیوان‌ها را روی سفره می‌گذارم و پیش حسن می‌روم. می‌گویم: «خب داداش گلم، بگو ببینم راه‌حل خوبت چیست؟» حسن باز هم از آن لبخندهای ریزش می‌زند و می‌گوید: «اوّل باید قول‌بدهی که امروز در مـرتّب ‌کـردن اتاقـم کمکـم کنی تا مـن هم راه‌‌‌حل را بگویم.»

اوّل کـمی اخـم می‌کـنم. بعد، می‌خـندم و می‌گویم: «باشه داداشی، کمکت می‌کنم. زودتر راه‌حلّ را بگو.»

حسن از کیفش کتاب فارسی را درمی‌آورد و می‌گوید: «راه‌حلّ شما داخل این کتاب است. امروز، سر کلاس با خانم‌ معلّم شعر درخت‌کاری (فارسی پایـه‌ی دوّم شـعر درخـت‌کاری صـفحه‌ی 110) را خواندیم و حفظ‌کردیم. اگر شما هم زنگ‌تفریح در حیاط مدرسه جمع‌ شوید و به همراه بچّه‌‌های کلاس دوّم این شعر را بخوانید، حتماً مدیر مدرسه اجازه‌ی قطع‌ کردن درخت را نخواهد داد.»

با خودم می‌گویم: «فکر بدی نیست. به‌هرحال از اینکه هیچ کاری نکنیم، بهتر است.»

زنگ‌‌تفریح اوّل به صدا درآمد. با بچّه‌های کلاس دوّم و سوّم گفت‌وگو کردم. بعضی از بچّه‌ها قبول نکردند، ولی با خیلی‌ها که مثل من عاشق درخت نیمه‌ی شعبان هستند، در کنار درخت نیمه‌ی شعبان جمع‌شده‌ایم. با اشاره‌ی من، همه با هم شروع می‌‌کنیم به خواندن شعر درخت‌کاری.

بعد از چند لحظه، مدیر، ناظم و معلّم‌ها پشت شیشه‌ی دفتر جمع‌می‌شوند و به ما نگاه ‌می‌کنند. شعرمان که تمام می‌شود، مدیر به همراه ناظم و معلّمان به حیاط می‌‌‌‌‌آیند. بقیه‌ی بچّه‌ها هم دور ما جمع‌می‌شوند. وقتی مدیر شروع‌ می‌کند به دست‌زدن، همه ما را تشویق‌‌‌می‌کنند.

مدیر دستش را به نشانه‌ی سکوت بالامی‌برد و همه ساکت می‌شویم. بعد، می‌گوید: «بچّه‌های عزیز خبر خوشی برایتان دارم. دیروز بعد از اینکه شما به خانه‌‌‌هایتان رفتید، ما یکی از متخصّصان معماری مدارس را دعوت‌‌کردیم تا به مدرسه بیایند و نظرشان را بگویند. ایشان هم کلّی فکرکردند و آخر سر نقشه‌ی آزمایشگاه را طوری طّراحی کردند که درخت نیمه‌ی شعبان قطع نشود. درخت نیمه‌ی شعبان وسط آزمایشگاه قرارمی‌گیرد و از سقف آزمایشگاه هم عبور می‌‌‌کند.»

همه با شنیدن این خبر، خوش‌حال می‌شویم و بی‌اختیار شروع می‌کنیم به دست زدن. با خودم می‌گویم: «امسال، جشن میلاد امام‌زمان(عج) در کنار درخت نیمه‌ی شعبان چه جشن باشکوهی می‌‌شود!»

 


۱۳۲
کلیدواژه (keyword): رشد نوآموز، درس قصه، درخت قدیمی مدرسه ما، محمدرضا رشیدی
نام را وارد کنید
ایمیل را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید