عکس رهبر جدید

آن‌سوی دنیای مجازی در نگاه طراحان آن

  فایلهای مرتبط
آن‌سوی دنیای مجازی در نگاه طراحان آن
این مقاله برگرفته از مصاحبه‌ای است که با تعدادی از کارمندان و مدیران سابق شرکت‌هایی چون گوگل، فیس‌بوک، توییتر و یوتیوب است و معضلات و عواقب استفاده گسترده از فضای مجازی را بررسی و تحلیل می‌‌کند. به نظر این افراد، شبکه‌های اجتماعی اتفاقات مثبت زیادی همچون یافتن افراد و اشیای گم‌شده یا حتی پیداکردن فرد اهداکننده عضو را رقم زدند و این امکانات تغییرات نظام‌دار مثبتی در سراسر دنیا به وجود آوردند. اما هیچ‌کس از عواقب احتمالی توسعه حضور آن‌ها در زندگی انسان‌ها خبر ندارد. تعداد شرکت‌های غول‌پیکر فناوری در حال افزایش است و این شرایط به توسعه شبکه‌های اجتماعی و احتمالاً گرایش بیشتر مردم به استفاده از آن‌ها منجر می‌شود. یک بررسی ساده، پیوند بین سلامت ذهنی و استفاده از شبکه‌های مجازی را روشن می‌کند.

متأسفانه افراد زیادی به استفاده از شبکههای مجازی اعتیاد دارند و این سؤال مهم پیش میآید که آیا شبکههای اجتماعی باعث میشوند فرزندانمان افسرده شوند؟ جراحان زیبایی از یک پدیده جدید صحبت میکنند: نشانگان (سندرم) خودزشتپنداری اسنپچت. اسنپ چت با عرضه پالایه (فیلتر)های متنوع به افراد کمک میکند ظاهر خودشان را عوض کنند. این ابزار بین نوجوانان و جوانان بسیار محبوب است. در واقع، ابزارهایی که تا الان ساخته شدهاند، در حال بههمزدن ساختار اجتماعی هستند و این واقعیت که می‌‌توانی با فناوری خودت را در حباب ذهنی حبس کنی، شدت یافته است.

تریستان هریس، کارمند سابق یکی از شرکتهای سازنده شبکههای مجازی، تلاش کرد بفهمد چرا این شرکتها به معضلات و مشکلات ابزارهایی که میسازند توجه ندارند. او در بررسی سادهای متوجه شد که دیگر همکارانش نیز به این معضلات میاندیشند و نگرانیهایی دارند، ولی جایی برای عنوان این مسائل پیدا نمیکنند. او برنامهای را طراحی کرد که توجه مخاطبان زیادی را به معضلات استفاده از شبکههای اجتماعی و فضای مجازی جلب کرد.

جرون لینر، نویسنده کتاب «ده استدلال برای اینکه همین الان شبکـههای اجتماعیتان را حذف کنید» میگوید، شرکـتهـایی مـثل گوگـل و فـیـسبوک کارمندان اندک و اَبَررایانههایی دارند که برایشان درآمدزایی میکنند. اما سؤال این است که ما چرا داریم به آنها پول میدهیم و چطور؟

 

اگر برای محصولی هزینه نکنی، خودت محصول هستی!

خیلی از مردم اینطور فکر میکنند که گوگل راهی برای جستوجوی اطلاعات و فیسبوک جایی برای ارتباطگرفتن با دوستان و دیدن عکسها و فیلمهای آنان است. اما چیزی که از آن غافل هستند این است که آن شرکتها برای جلب توجه مردم با هم رقابت میکنند.

وقتی انسان به نحوه فعالیت این شرکتها فکر کند، همه چیز منطقی میشود. سرویسهای زیادی در اینترنت وجود دارند که همه گمان میکنند رایگان هستند، ولی اینطور نیست. در واقع، تبلیغکنندگان دارند به آنها پول میدهند. چرا؟ چون میخواهند از این طریق کالاها و خدماتشان را به کاربران معرفی کنند. پس محصول در این فضا خود انسان است و توجهی که او به این سرویسها دارد، محصولی است که تبلیغکنندگان روی آن سرمایهگذاری میکنند.

در واقـع، تغییـرات پیـوستـه، جزئـی و نامحـسوس احساسـی و رفـتاری انسان بهعنوان محصول معرفی میشود. تغییـر دادن انسانها، عادتهای رفتاری و نحوه فکرکردن آنها مهم است. آدمها محصولاتی هستند که در اختیار شرکت قرار میگیرند و روی آنها سرمایهگذاری میشود.

تمام فعالیتهایی که انسان در این فضای برخط انجام میدهد، نظارت، ردیابی و اندازهگیری میشود. هر فعالیت ساده کاربر با دقت رصد و ضبط میشود. هر تصویری که فرد به آن نگاه میکند و مدت زمان فعالیت اندازهگیری میشود. شرکتهای صاحب فناوری از اوقات تنهایی، غم و شادی، و روزهای غرق در افسردگی کاربران باخبر هستند. این سامانه‌‌ها از اطلاعات کاربران تغذیه میکنند و نظارت درست و انسانی ندارند.

اکثر این شرکتها سه هدف اصلی را دنبال میکنند:

سرگرمکردن با هدف بالابردن استفاده اقشار جامعه از این برنامه‌‌ها و سرگرم نگهداشتن کاربران؛

رشدکردن با انگیزه اینکه افراد دوباره به برنامه‌‌های آنان مراجعه کنند و دوستان خود را هم به این فضا بیاورند؛

تبلیغات با هدف درآمدزایی.

تمام این اهداف با الگوریتمهایی تغذیه میشوند که تصمیم میگیرند چه چیزی را ارائه کنند تا ارقامشان را بالا ببرند.

دنیایـی بهوجود آمـده اسـت کـه در آن ارتبـاطـات برخط، بهخصوص برای قشر جوان، اهمیت زیادی دارد. با وجود این، وقتی دو نفر در این فضا با هم ارتباط میگیرند، تنها راه کسب درآمد وجود فرد سومی است که برای مدیریت این ارتباط حقوق میگیرد. در واقع ارتباطات در این فضا تحت نفوذ دیگران است و در مرکز هر کاری که انجام میشود، فریب قرار دارد.

هر فناوری وقتی به حدی از پیشرفت برسد، دیگر نمیتوان آن را از جادو تفکیک کرد (آرتور سی کلارک).

شعبدهبازها اولین روانشناسان و متخصصان مغز و اعصاب بودند. آنها اولین کسانی بودند که فهمیدند چطور میشود ذهن آدمها را خواند. شعبدهباز متوجه چیزی میشود که ذهن انسان از آن بیخبر است. با این اوصاف میتوان از کارکرد فناوری مفهوم متفاوتی را استخراج کرد. چطور میشود از مسائل روانشناسانهای که باعث ترغیب مردم میشود، استفاده و آن را در فناوری پیاده کرد؟ چطور میشود فناوری را وسوسهانگیزتر نشان داد؟ در واقع، رسالت فناوری ترکیبی از ایجاد تغییر و انجام یک کار خاص است.

وقتی فردی صفحه موجود در برنامه را به پایین میکشد و در واقع تازهسازی میکند، با اطلاعات جدیدی روبهرو میشود. و این اتفاق با هر تازهسازی صفحه تکرار میشود. در روانشناسی به این جریان «پیشرفت متناوب مثبت» میگویند.

صاحبان شرکتهای فناوری و سازندگان برنامه‌‌ها تنها خواهان استفاده آگاهانه بشر از این ابزار و محصولات نیستند، بلکه قصد دارند در اعماق سیستم مغزی او نفوذ کنند و محصول را داخل ذهن قرار بدهند؛ مثل یک عادت ناخودآگاه. پس انسان برای یک سطح عمیقتر برنامهریزی میشود؛ چیزی که خودش از آن بیخبر است.

شرکتهای گوگل و فیسبوک مدام روی کاربران خود آزمایشهای کوچکی انجام میدهند. آنها با این آزمایشها میتوانند بهینهترین راه را توسعه بدهند تا کاربران همان کاری را انجام بدهند که اینان میخواهند. به این وضعیت «نفوذ کامل» میگویند.

شرکتهای فناوری بر این باورند که میتوانند بدون اینکه آگاهی کاربر را تحریک کنند، روی رفتارها و احساسات دنیای واقعی تأثیر بگذارند. آنها موتورهای جستوجو را به سمت خودشان گرفتهاند تا ببینند مهندسی معکوس چه واکنشی نشان میدهد. آنها میخواهند از روشهای روانشناسانه، سریعترین راه نفوذ در آدمها را پیدا و مقداری زیادی دوپامین به کاربر تزریق کنند.

اگر چیزی فقط حکم ابزار را داشته باشد، منتظر انسان میماند. اما وقتی ابزار نباشد، فرد را از بقیه چیزها دور میکند. آن موقع انسان از محیط اصلی خودش خارج و به فضای اعتیادآور و تحتکنترل وارد شده است. شبکههای اجتماعی ابزار نیستند و اهداف خودشان را دارند. کافی است انسان از آنها استفاده کند. آنها با استفاده از روان انسان اهداف خودشان را دنبال میکنند.

شبـکه اجتماعـی مـثل مـاده مـخدر اسـت. نیاز زیستی (بیولوژیکی) انسان به برقراری ارتباط با دیگران باعث میشود دوپامین بدن او بهدرستی آزاد شود. میلیونها سال تکامل پشت این نظام است. پس شکی نیست ماشینی مثل شبکه اجتماعی که ارتباط بین افراد را صورت میدهد، ظرفیت اعتیادآوری داشته باشد.

محصولات فناوری را روانشناسان کودک که سعی میکنند از بچهها محافظت کنند و باعث رشد آنها بشوند، طراحی نکردهاند. آنها بر اساس الگوریتمها ساخته شدهاند تا ویدیوی بعدی را به کاربر پیشنهاد بدهند و باعث شوند او با استفاده از پالایهها (فیلترها)  از خودش عکس بگیرد.

آنها فقط مرکز توجه انسان را کنترل نمیکنند، بلکه قصد دارند به عمیقترین ساقههای مغز نفوذ کنند و احساس ارزش و هویت کودکان را به دست بگیرند.

برای انسان مهم است که دیگران درباره او نظر مثبت داشته باشند. اما اینکه دههزار نفر از مردم واقعاً چه نظری دارند هم برای او مهم است؟ همه زندگی خودشان را حول محور کمال تصور میکنند؛ چون در علامت (سیگنال) کوتاهمدتی نظرات مثبت را دریافت میکنند و با واقعیت میآمیزند. این محبوبیت در اصل شکننده و جعلی است و عمر کوتاهی دارد و باعث میشود انسان بیشتر از قبل از انجامدادن آن احساس خالیبودن کند؛ چون او را وارد چرخه معیوبی میکند و باعث میشود از خودش بپرسد کار بعدیام چیست؟

از بعد از سال 1996 افسردگی و اضطراب بین نوجوانان آمریکایی رشد زیادی داشته است. حتی آمارهای خودکشی بین دختران افزایش چشمگیری یافت. دختران و پسرانی که در این دوران میزیستند، اولین افرادی بودند که درگیر شبکههای اجتماعی و فضای مجازی شدند. نسل «Z» با بیشترین میزان اضطراب، افسردگی و شکنندگی زندگی خود را ادامه میدهند. این نسل درگیر با فضای مجازی، ریسکپذیرتر و غیرقابلکنترلتر از نسلهای پیش از خود هستند. در بین آنها تعداد افرادی که روابط دوستانه یا تعادل عاطفی داشته باشند، کم و کمتر شده است. این آمار تغییر واقعی نسلهاست.

طراحان در حال تربیت و آموزش نسل جدیدی هستند. فناوری باعث شده است انسان وقتی ناراحت، تنها و ترسیده است، یک تسکیندهنده شخصی داشته باشد. آنها قصد دارند با کمک فناوری توانایی انسان را برای مقابله با احساسات منفیاش خنثا کنند.

در واقع، فناوری به نوع جدیدی از قدرت برای نفوذ به ذهن بشر رسیده است. روشهایی که برای بازی روی تواناییهای مردم، اعتیاد یا تحت تأثیر قراردادنشان استفاده میشوند، کاملاً متفاوت هستند.

انسان با خود میگوید با وجود آنها من میتوانم به زندگیام ادامه بدهم. میتوانم خودم را با آنها وفق بدهم. اما مسئله فراموششده این است که بشر با چیز جدیدی روبهروست. خطری که فناوری ایجاد کرده، بهصورت تصاعدی درحال رشد است. برخی گمان میکنند هوش مصنوعی روزی دنیا را نابود خواهد کرد؛ دنیایی که همین حالا هم توسط این اَبَرفناوریها اداره میشود.

در شرکت گوگل هزاران رایانه وجود دارد که بهصورت گسترده با هم مرتبطاند و برنامههای پیچیدهای را اجرا و اطلاعات زیادی را مبادله میکنند. هر دستگاه برنامهها و محصولات زیادی را عرضه میکند. هـمه این اتفـاقـات براساس الگـوریـتمهـا پیش میروند.

انسان برای رایانه یک وضعیت هدف مشخص میکند و بر این اساس دنبال نتایج مورد انتظارش است. بعد رایانه راهی برای رسیدن به آن پیدا میکند. اینجاست که اصطلاح «یادگیری ماشینی» مطرح میشود. الگوریتم ضمیر خودش را دارد و با وجود اینکه کسی آن را ننوشته، طوری نوشته شده است که میتوان با آن یک ماشین ساخت و آن ماشین خودش در خودش تغییر ایجاد میکند. تعداد کمی از کارکنان این شرکتها از چگونگی فعالیت این سامانه‌‌ها باخبر هستند. به نظر میرسد انسان اختیار این سامانهها را به دست دارد، ولی اینطور نیست. چون آنها دارند اطلاعات انسان را در اختیار میگیرند. در واقع آنها نبض بشر را در دست گرفتهاند، نه بشر آنها را.

مبارزه با سامانهای که حرکات انسان را زیر نظر گرفته است و قدمهای بعدی او را پیشبینی میکند، عادلانه نیست. فناوری از انسان قویتر شده و در واقع از نقاط ضعف افراد پیشی گرفته و به آنها غلبه کرده است. این همان ریشه اعتیاد، دوقطبیشدن، قاعدهمندشدن (رادیکالیزاسیون)، عصبانیت، استهلاک و تمام مسئله است. آنها بر انسان غلبه کردهاند و انسانیت را از بین بردهاند.

انسان برای جستوجوی اطلاعات، دیدن پستهای دوستان و دنبالکردن افراد محبوب وارد فضای مجازی میشود و فکر میکند با دنیایی از اطلاعات تازه روبهرو ست. اما نمیداند که این رایانه است که تصمیم میگیرد چه چیزی را به کاربر نشان بدهد. در این بستر، تصور غلطی برای کاربر به وجود میآید و او گمان میکند همه با او موافقاند. چون تمام دنبالکنندگان صفحه او مثل خودش هستند. این وضعیت درست مثل شعبدهبازی فرد را تسخیر میکند.

الگوریتمهای اینترنت شاخههای متعددی را برای جامعه ایجاد میکنند و با دو قطبی‌‌کردن کاربران، خود را برخط نگه میدارند. مردم فکر میکنند این الگوریتمها ساخته شدهاند تا چیزی را که دلشان میخواهد به آنها نشان بدهند؛ ولی اینطور نیست.

انسان سامانهای را درست کرده است که به سمت اطلاعات نادرست جهتگیری دارد. چون اطلاعات غلط در قیاس با واقعیت پول بیشتری برای شرکت فراهم میکنند. این یک شیوه کسبوکار غلط برای رشد است. هرچقدر اطلاعات و پیامها بدون نظم و با بهترین قیمت به دست کاربران برسند، پول بیشتری نصیب شرکت میشود.

یکی از مهمترین و نگرانکنندهترین مشکلات دولتها و افرادی که از سلاح شبکههای اجتماعی استفاده میکنند، این است که دچار بحرانها و آسیبهای واقعی و برخط میشوند.

الگوریتمها و سیاستمداران بهقدری در جذب انسان حرفهای شدهاند و مهارت بالایی در ساخت شایعات دارند که انگار دارند مردم را جذب واقعیت میکنند و باعث میشوند انسان برای باور این دروغها گیج شود. به نظر میرسد اختیار انسان روی اینکه چه کسی است و چه اعتقادی دارد، هر لحظه کم و کمتر میشود. دنیایی را تصور کنید که هیچکس در آن بهدرستی به چیزی اعتقاد ندارد و همه باور دارند دولت به آنها دروغ میگوید. همه چیز یک نظریه توطئه است و نباید به کسی اعتماد کرد.

مردم طوری درباره هوش مصنوعی حرف میزنند که انگار واقعیت را میدانند. هوش مصنوعی قرار نیست مشکلات را حل کند. گوگل نمیتواند واقعی‌‌بودن یا توطئهآمیزبودن یک مسئله را مشخص کند؛ چون خودش هم نمیداند واقعیت کدام است.

اگر انسانها درباره واقعیت توافق نکنند یا چیزی را بهعنوان واقعیت نپذیرند، نمیتوانند هیچ یک از مشکلاتشان را حل کنند. خیلی از افراد این نظریه «دره سیلیکون» را قبول دارند که بشر در حال ساخت مغزهای فوقالعاده جهانی است و همه کاربران یک نورون کوچک قابل تعویض هستند که هیچکدامشان اهمیت ندارند. این نظریه مردم را تسلیم این وضعیت میکند که شما یک عنصر کوچک محاسباتی هستید و فناوری با نفوذ در رفتارهایتان، آنها را برنامهریزی میکند و به این مغز غولپیکر سرویس میدهد و خود شما اهمیتی ندارید.

فناوری میتواند به تهدیدی برای جامعه تبدیل شود. مضربودن آن، آن را به تهدید مبدل میکند. اگر فناوری بتواند در جامعه هرجومرج، دوقطبیشدگی، خشم، تنهایی، بیگانگی، عوامگرایی (پوپولیسم) و ناتوانی بیشتر در تمرکز بر مشکلات واقعی را ایجاد کند، خب این جامعه به خطر میافتد و دیگر نمیتواند از هرجومرج خارج شود و به خودش بهبود ببخشد.

اگر انسان در برابر فناوری به همین وضع ادامه بدهد، احتمالاً در آینده تمدن بشری را با جهل نابود میکند و نمیتواند از پس چالش تغییر اقلیم برآید. احتمالاً مردم‌‌سالاریهای (دموکراسیهای) دنیا گمراه و دچار اختلال عملکرد عجیب خودکامه‌‌ای میشوند. شاید اقتصاد جهان نابود شود و دیگر انسان نجات پیدا نکند.

این نابودی یکطرفه و گمراهکننده است، چون فناوری همزمان با تخریب در حال شبیهسازی یک آرمانشهر است.

وقتی مهندسان فناوری دکمه پسند (لایک) را طراحی کردند، به دنبال افزایش عشق و مثبتگرایی در جامعه بشری بودند. اما نمیدانستند وقتی افراد ببینند تعداد پسندهای مربوط به فرستههایشان (پستهایشان) کم است، دچار افسردگی و میشوند یا این وضعیت به دوقطبی‌‌شدگی جامعه منتهی میشود. در واقع، سازندگان نیت اهریمنی نداشتند. مشکل نحوه کسبوکار است نه خود افراد.

انسان شاید نتواند شرایط را به زمان قبل از وجود این ابزارها برگرداند، ولی میتواند دست به اصلاح بزند. باید توجه داشت که هرچقدر پدیدهای بزرگتر شود، تغییردادن آن سختتر میشود.

پولسازی عنصر مشوق فعالیتهای شرکتهاست و تمام راهحلها از نظر آنها باید انگیزههای مالی را دربر بگیرد. هیچ دلیل مالی برای تغییردادن شرکتها وجود ندارد و اینجاست که وجود قوانین ضرورت پیدا میکند. اما در خصوص حریم خصوصی دیجیتال هیچ قانون مشخصی وضع نشده است.

وقتی مردم زمان زیادی را صرف تماشای صفحات مجازی میکنند، در واقع، سود بیشتری را نصیب شرکتهای صاحب فناوری میکنند، اما چه میشود اگر انسان این زمان را به پولدارشدن خودش اختصاص بدهد؟

شرکتها از هوشهای مصنوعی قویتر استفاده میکنند تا توجه مردم را به سمت چیزی که میخواهند جلب کنند. آنها دارند مردم را گول میزنند تا از اهداف اصلی زندگیشان دور شوند.

انسان میتواند معنا و ظاهر شبکههای اجتماعی را تغییر بدهد. نحوه کارکرد فناوری مثل قانون فیزیک نیست. روی سنگ نوشته نشده، بلکه انتخابهایی است که انسان آن را درست کرده و حالا میتواند آن را تغییر بدهد. انسان این چیزها را ساخته و خودش مسئول تغییردادن آنهاست. تاروپود جامعه سالم به رهاشدن از این کسبوکار فاسد بستگی دارد.

در طول تاریخ، در جاهایی اتفاقات بهتری افتاد که کسی گفت میتوانیم بهتر از این عمل کنیم. انگار تمام طراحیهای صورتگرفته در مسیر درستی به کار نمیروند و باید آنها را تغییر داد. یک معجزه میتواند بشر را نجات بدهد. انسان میتواند با فشارآوردن به شرکتهای سازنده فناوری، زمینه تغییر را ایجاد و با انجام مکالمات تخصصی جریان را عوض کند.

در پایان، نظر این کارشناسان و مهندسان فناوری درباره نحوه صحیح فعالیت در فضای مجازی ارائه شده است:

- بیایید از همین الان برنامهها (اپلیکیشنها) و اعلانهای (نوتیفیکیشنهای) اضافی را خاموش و پاک کنیم.

- بیایید در هنگام فعالیت در فضای مجازی، خودتان انتخابکننده باشید و نگذارید برایتان تصمیم بگیرند و بهجای شما انتخاب کنند.

- از افزونههایی استفاده کنید که پیشنهادهای خودکار گوگلکروم را متوقف میکنند.

- اطلاعات را با در نظرگرفتن واقعیت و منبع خبر به اشتراک بگذارید.

- فقط دنبال دیدگاههای مثبت و موافق نباشید. با بهرهمندی از نظرات متفاوت و مخالف، به نگاه خود وسعت ببخشید.

- کودکان را از این فضا دور نگه دارید و اجازه ندهید تا قبل از شانزدهسالگی از شبکههای اجتماعی و فضای مجازی استفاده کنند.

- یک بودجه زمانی برای گذراندن وقت با کودکان و نوجوانانتان در نظر بگیرید و با آنها درباره نحوه و میزان استفاده از ابزارهای فناوری صحبت کنید و دیدگاهشان را در این باره جویا شوید.

 

منبع

ـ فیلم مستند معضل اجتماعی Social delimma

۹۰
کلیدواژه (keyword): رشد مدرسه فردا، گفت‌‎وگو، آن‌سوی دنیای مجازی در نگاه طراحان آن، فاطمه شفیعی قمی، عاطفه فرهادی
نام را وارد کنید
ایمیل را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید