عکس رهبر جدید

چوکک، مرغ حق

  فایلهای مرتبط
چوکک، مرغ حق

شب بود. ستارهها میدرخشیدند. چوکک* روی درخت نشست و خواند:

«حق.... حق....»

بید مجنون شنید. سرش را خم کرد. با زبان درختیاش خدا را صدا کرد: «فوف.... فوف...»

رودخانه هم شنید. زودی دوید. با زبان رودخانهای خدا را صدا کرد: «شر... شر... شر»

جیرجیرک و ستارهها هم با زبان خودشان خدا را صدا کردند.

چوکک خوشحال بود. با آواز او همه خدا را یاد کرده بودند.

امّا....

در یک شب مهتابی، برای اوّلین بار، روی دیوار کاهگلی خانهای نشست. میخواست چاه و درخت خرما هم با او خدا را یاد کنند. اما تا چوکک خواست دهانش را باز کند، شنید: «خدایا! کودک همسایهی آنطرفی را شفا بده! خدایا! به همسایهی نیازمند اینطرفی کمک کن! خدایا مشکلات همسایههایمان را برطرف کن!...»**

چوکک خوب گوش کرد. باورش نمیشد. او هر شب با گفتن حق حق همه را به یاد خدا میانداخت، اماحالا بانویی شب تا صبح خدا را صدا میکرد و برای دیگران دعا میکرد؛ نه یک بار، نه دو بار، چندین بار! و آخر از همه برای خودش دعا کرد.

چوکک از تعجّب چشمهایش گرد شدند. چه میدید؟ این بانوی مهربان را میشناخت. او دختر بهترین بندهی خدا در آسمان و زمین بود. آن بانو حضرت زهرا(س) بود.

 

*چوکک (مرغ حق) پرنده ای شبیه جغد است؛ البّته کمی کوچک تر که شبها روی بام مینشیند و آوازی شبیه حق حق دارد.

**حضرت زهرا(س) فرمودند: اوّل همسایه، بعد خانه.

۴۳۶
کلیدواژه (keyword): رشد کودک، قصه گل‌گلی، چوکک، مرغ حق، لیلا باقی‌پور
نام را وارد کنید
ایمیل را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید