عکس رهبر جدید

از دفترچه خاطرات یک سفره‌ماهی فهیم

  فایلهای مرتبط
از دفترچه خاطرات یک سفره‌ماهی فهیم

شنبه:

در کلاس شکار، معلّممان داشت روشهای مختلف شکار کردن را درس میداد. او توضیح داد که سفرهماهی برای شکار کردن باید زیر ماسههای کف دریا مخفی شود و فقط دو تا چشم و دُمش بیرون بماند. دو تا چشمش برای دیدن شکار، و دمش هم برای گولزدن ماهیهای دیگر که فکر کنند این دم، یک طعمهی خوشمزّه است! بعد با نزدیکشدن ماهی به دم، سفرهماهی باید بپّرد بیرون و شکار را بگیرد. اینجا بود که یکی از بچّهها تعریف کرد که روز قبل، پدرش میخواست به همین روش شکار کند ولی متأسّفانه چیزی که فکر میکرد دارد به دمش نزدیک میشود و باید آن را گیر بیندازد، یک قوطی فلزّی بود که آدمها داخل آب انداخته بودند! پدر همکلاسی ما هم از همهجا بیخبر، قوطی را گاز گرفته بود و حالا تمام دندانهایش ریخته است و فعلاً فقط میتواند مایعات بخورد!

 

یک‌شنبه:

زنگ تفریح چند تا بچّهکوسه آمدند سراغ ما بچّهسفرهماهیها و شروع کردند به گفتن لطیفه‌‌های بیمزّه. یکی از آنها گفت: «یک روز ماهیها ناهارشان تمام میشود، به سفرهماهی میگویند حالا بلند شو خودت را بتکان!» و بقیه هم قاه قاه میخندیدند و در آب غلت میزدند. یکی دیگر از آنها گفت: «ولی ما بعد از ناهار دستمال میآوریم و خودمان سفرهماهیمان را تمیز میکنیم!» و بقیه باز از خنده ریسه میرفتند. خوشبختانه وقتی بچّهکوسهها مشغول مسخرهکردن ما سفرهماهیها بودند، ناظممان، جناب دلفین، پشت سر آنها بود. جناب دلفین آنها را به دفتر مدرسه برد. انگار دلقکماهیها و تاسماهیها هم از دست مسخرهکردنهای بچّهکوسهها شکایت کرده بودند. در دفتر مدرسه تصمیم گرفته شد که بچّهکوسهها به عنوان تنبیه، یک هفته عصرها بعد از پایان کلاسشان بروند آشغالهایی را که آدمها در آبها میریزند جمع کنند تا متوجّه شوند مسخرهکردن دیگران خنده ندارد، آشغالجمعکردن دارد!

 

دوشنبه:

امروز ما هم مجبور شدیم با بچّهکوسهها آشغالهای دریا را جمع کنیم. خیر! اشتباه نکنید! ما سفرهماهیها هرگز ماهیهای دیگر را مسخره نمیکنیم، ولی خُب ممکن است در امتحان روشهای شکار، نمرهی خوبی نگیریم و به عنوان جریمه مجبور شویم آشغالهای کف دریا را جمع کنیم! آقای ناظم گفت که انسانها هر سال بیش از 10 تن پلاستیک، وارد اقیانوسها میکنند که برای همهی جانداران دریاها و اقیانوسها خطرناک است. یعنی واقعاً آدمها برای جمعکردن اینهمه زباله از کف دریا، روی مسخرهبازی بچّهکوسهها و درسنخواندن ما حساب کردهاند؟!

 

سه‌شنبه:

امروز یک همکلاسی جدید به کلاسمان آمد. این بچّهسفرهماهی از نوع سفرهماهیهای برقدار است که تازه به محلّهی ما آمده! براساس توضیحات آقا معلّم متوجه شدیم دوست جدیدمان میتواند تا 100 ولت برق تولید کند. او از این نیروی الکتریکی برای شکار، دفاع، فراریدادن موجودات مزاحم، جهتیابی و ارتباط با سفرهماهیهای برقدار دیگر استفاده میکند. این دوست عزیز تازهواردمان گفت که ما میتوانیم برای دور کردن مزاحمین احتمالی، روی کمک او و برقی که تولید میکند حساب کنیم. البتّه او آنقدر بلند و واضح حرف میزد که بچّهکوسهها هم در آن گوشهی حیاط مدرسه، حرفهایش را شنیدند و فرار را بر قرار ترجیح دادند!

 

چهارشنبه:

گویا پدر سفرهماهی برقدار، مدّتی در دست آدمها اسیر بوده تا آنها رویش آزمایشهای علمی انجام دهند. سفرهماهی برقدار از قول پدرش میگفت که هیچکدام از کارهایی که آدمها تا به حال انجام دادهاند به اندازهی یکی از رسم و رسومشان ترسناک نبوده است. سفرهماهی برقدار دربارهی این رسم و رسوم گفت: «آدمها همیشه موقع تحویل سال، سبزی پلو با ماهی میخورند!» همهی ما از ترس جیغ زدیم و به میان صخرههای مرجانی فرار کردیم.

 

پنج شنبه و جمعه:

ببخشید، ولی دو روز آخر هفته، هر کاری بهجز شادی و تفریح در زیر دریا تعطیل است؛ حتّی نوشتن خاطرات! 

۱۰۸
کلیدواژه (keyword): رشد دانش‌آموز، طنز، از دفترچه خاطرات یک سفره‌ماهی فهیم، علی زراندوز
نام را وارد کنید
ایمیل را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید