عکس رهبر جدید

همتی باید و کاری شاید

  فایلهای مرتبط
همتی باید و کاری شاید

معلم در کلاس بود. میخواست درس دین و زندگی را شروع کند. داشت درس قبلی را مرور میکرد. لابهلای کلماتش میگفت، پیامبر اسلام (ص) یک حکومت را پایهگذاری کردند.

من تعجب کردم. پرسیدم: «مگر پیامبر (ص) فقط نصیحت اخلاقی نمیکرد؟ حکومت یعنی چه؟»

معلم گفت: «نه. ما در دین اسلام یک بسته کامل داریم. برای همین میگوییم اسلام دین کاملی است.»

گفت: «اسلام هم برای زندگیهای شخصی ما و هم برای زندگیهای اجتماعی که ارتباطها و مراودههای آدمها با هم شکل میگیرند، برنامه دارد. برای اینکه بتوانیم این مراودههای اجتماعی را شکل بدهیم، یعنی باید بتوانیم قانون بگذاریم و این قوانین را اجرا کنیم. این یعنی حکومت. پیامبر و همه معصومان هم همین را پیگیری میکردند.

زهرا پرید وسط صحبتها و گفت: «خانم اجازه؟ همه امامها حکومت نداشتند که؟»

معلم هم گفت: «بله. این یک داستان دیگر دارد که بعداً به آن میرسیم.»

خانم معلم داشت آماده تدریس میشد. دو سهثانیهای همه ساکت بودند. یکهو فرناز که یک حالت «نفهمیدم چی شد!» در صورتش مشخص بود، گفت:«خانم، خب انقلاب و امام خمینی(ره) هم به این چیزهایی که میگویید ربط دارند؟!

گفت: «خانم، من در دهه فجر توی تلویزیون شنیدم که میگفتند انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی برای این است که قوانین اسلام در همهجا اجرا شوند. شما هم الان همین را گفتید. منظورم این است که الان امام خمینی(ره) هم که انقلاب اسلامی کردند، میخواستند همین کار را بکنند؟»

خانم معلم گفت: «بله. ببینید، انقلاب اسلامی برای این است که کشور با قوانین اسلامی اداره شود. امام خمینی(ره) هم با همراهی مردم برای همین انقلاب کردند. همه شعارهای انقلاب  اسلامی و هدفهای انقلاب را هم که نگاه کنید، دقیقاً ریشه در دین اسلام دارند.»

روشنک که یک سؤال چالشی به ذهنش رسیده بود و حس پیروزی در صدایش داشت، گفت: «خانم الان مثلاً اسلام دارد در کشور اجرا میشود!؟ پس این مشکلات و این چیزها که در فضای مجازی و جاهای دیگر پر است، چیست!؟»

از آنطرف زینب هم گفت: «خانم، راست میگوید.»

خانم معلم گفت: «خب باشد. صبر کنید تا بگویم.»

- انقلاب اسلامی یک کار نبود که یک موقع انجام شود و بعد تمام شود و همه بروند سر کارشان!

- خانم، نفهمیدیم چی شد!

- بگذار اینطوری بگویم. وقتی از یک انقلاب حرف میزنیم، شما تصور میکنید دکمهای را فشار دادهاند تا همهچیز برود به تنظیمات کارخانه و همهچیز ناگهان درست شود. این تصور درست نیست.

- پس خانم، چه تصوری درست است؟

- اینکه در انقلاب اسلامی مردمی سال 57 مردم کاری را شروع کردند و قدمبهقدم جلو آمدند. اول حکومت را از دست شاه و بیگانگان، که شاه هم زیردست آنها بود و همگی یک جوری مردم را به اسارت گرفته بودند و خبری از دستورات اسلام در آن نبود، درآوردند. در قدم بعدی، با راهنمایی امام(ره)، حکومت جمهوری اسلامی و قانون اساسی را که طبق دستورات اسلام نوشته شده بود و مردم هم به همهاش رأی دادند، درست کردند. همه اینها با حضور مردم انجام شد. یعنی همه مردم و هر کسی هر کجا بود، احساس وظیفه کرد و با کمک هم این کارها را کردند.

- خب؟

- این وسط کلی هم مشکل وجود داشت؛ مثل حمله عراق به ایران و مثل ترور کلی از مردم و مسئولان؟

- کدومها منظورتون است خانم؟ داعش!؟

- نه. بدتر از داعش! منافقان.

- آهان!

- انقلاب اسلامی هم اهدافی دارد و قدمهای بعدیاش هم باید با کمک همه مردم برداشته شود. کسی ادعا نمیکند الان همهچیز طبق قوانین اسلام است. همهچیز در همهجا باید با کمک و احساس وظیفه همه مردم، مثل قبل، جلو برود تا قدمبهقدم به هدفها برسیم. این هم به گمانم کار آسانی نیست!

-یعنی چه خانم؟

- یعنی اینکه آدمها و جامعه که از همه آدمها تشکیل میشود، مثل ربات نیستند که به آنها برنامهای بدهی و آنها هم مثل رایانه همهچیز را دقیق انجام دهند. پس این کار که باید توسط خود مردم انجام شود هم این سختی را دارد. توان زیادی میخواهد که باز هم از دست خود مردم بر میآید؛ بهخصوص جوانترها که پر از انرژی هستند و فکرشان خیلی بیشتر کار میکند.

یعنی ما در دنیا گوشهای ننشستهایم که هیچکس کاری به کارمان نداشته باشد. خیلیها اذیتمان میکنند و چوب لای چرخ میگذارند. اینها کار را سختتر میکنند.

یعنی در همهجا بعضیها هستند که وقتی پای منافع شخصیشان وسط باشد، حاضرند قید بقیه مردم و حق مردم و وجدان و انسانیت را هم بزنند! اینها کلی مشکل درست میکنند.

یعنی بعضی جاها مسئولینی هستند که یا این چیزها را قبول ندارند، یا خیلی در کار ضعیف هستند و میتوانند کارها را عقب بیندازند و ...

اینها همه باعث میشود کار سخت باشد.

- دهان همه بچههای کلاس باز بود!

غزل دهان خشکشدهاش را یکیدوبار باز و بسته کرد تا زبانش بچرخد. بعد گفت: «خب خانم، اینهایی که شما میگویید نمیشود که! خیلی سخت شده! چند نفر به یک نفر!؟»

خندههای تکوتوک بچهها سکوت کلاس را شکست. خانم معلم گفت: «سخت هست، ولی میشود. میدانید چرا!؟ چون قدرت جماعت خیلی زیاد است. تازه، خدا هم کمکحال جماعتی هست که بخواهند در راهش قدم بردارند. اگر اینجوری بشود، زورمان به همهشان میچربد. از خدا که قدرتی بالاتر نداریم. هر کسی هر جا هست، باید کارهایی انجام بدهد.

هر کدام از این کارها را انجام بدهیم، یکباره میبینید همه مردم انجامش دادهاند! مردم یعنی هر کدام از ما دیگر!»

مریم گفت: «خانم، امیدوارم منظورتان از همه، ما نباشیم. من همین درس شما را برسانم، شاهکار کردهام!»

کلاس ترکید. خانم معلم که صدایش را بلندتر کرده بود تا از بین خندهها صدایش برسد، گفت: «اتفاقاً منظورم خود تو بودی!»

موج خنده نشست و کلاس آرامتر شد.

- شوخی کردم. نه، اتفاقاً منظورم از همه، همه بود، چه خودم که معلم هستم، چه شما که هنرجو هستید و چه بقیه مردم با هر شغل و در هر جایی. این قدم اولی بود که بزرگترهای ما برداشتند و قدم دومش گردن ماست تا این ماشین را با سرعت بیشتری حرکت بدهیم که به مقصد برسد.

- خب، یعنی باید چهکار کنیم خانم؟

- 7 و 8 و 10 تاست.

- یا خدا! خانم، من دو سه تا را میرسم انجام بدهم، بقیهاش با خودتان!

- نمک نریز غزل. میتوانید بگویید؟

- کمکم صداهای گرفته حبسشده در گلوی بچهها باز شدند. صداهایشان را صاف میکردند. نطقها بلند شدند: درس بخوانیم؟ حرف معلم را گوش بدهیم؟ نماز بخوانیم؟ به همدیگر و به نیازمندان کمک کنیم؟

- درررررریرررررینگگگ.

- زنگ خورد که! بچهها من هنوز کتاب را باز نکردهام.

- نه خانم، خیلی خوب بود.

- جلسه بعد دربارهاش برایتان میگویم. اشکال ندارد جلسه بعد هم در همین باره حرف میزنیم، چون مهم است.

یک راهنمایی میکنم. تا جلسه بعد ببینم کی میرود و این کارها را پیدا میکند؟ نمره مثبت میدهم به هر کس برود و پیدا کند. دهه فجر سال 97 رهبر یک پیام دادند. متنش در اینترنت هم هست. آخرش این کارها را نام بردند.

- آهان خانم، ما فهمیدیم!

- الکی میگوید خانم ... چی فهمیدی آخه؟

- حالا بروید تا جلسه بعد.

این داستان ادامه دارد...

۱۰۱
کلیدواژه (keyword): رشد هنرجو، گفت‌ و‌ گو،همتی باید و کاری شاید، رقیه ارسلانی
نام را وارد کنید
ایمیل را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید