عکس رهبر جدید

مراقب سرو نازت باش!

  فایلهای مرتبط
مراقب سرو نازت باش!

آوا از بچّگی با سروناز دوست بود.

سروناز درخت زیبا و کوچک باغچه بود. آوا همیشه عروسک‌های خود را زیر سایه‌ی سروناز پخش می‌کرد و با هم بازی می‌کردند.

آوا کم‌کم بزرگ شد و به مدرسه رفت. حالا آوا هر روز می‌رفت پیش سروناز. تند و تند از ماجرا‌های مدرسه برایش تعریف می کرد و مشق‌‌هایش را هم می‌نوشت.

یک روز که آوا یک کلمه را اشتباه نوشت، برگه‌ی آن صفحه از دفتر مشقش را پاره کرد. کاغذ را دور انداخت و دوباره مشغول نوشتن شد. این بار نوک مداد را محکم روی کاغذ فشار داد. نوک مداد شکست و کاغذ سوراخ شد.

سروناز گفت: « معلوم است چه‌کار می‌کنی آوا خانم؟ چرا اصلاً مراقب دفتر و مدادت نیستی؟»

آوا گفت: «حالا مگر چه شده است؟»

سروناز گفت: «می‌دانی یکی از وقت‌هایی که ما درخت‌ها خیلی خوش‌حال می‌شویم، چه وقتی  است؟»

آوا گفت: «نه! چه وقتی؟»

سروناز لبخندی زد و گفت: «ما درخت‌ها زمانی که به مداد و کاغذ تبدیل می‌شویم تا بتوانیم شما بچّه‌ها را باسواد کنیم، خیلی  خوش‌حال هستیم.

سال‌های زیادی طول می‌کشد تا ما درخت‌ها بزرگ شویم تا بتوانند از ما مداد و کاغذ بسازند. شما بچّه‌ها هم باید مراقب مداد و کاغذها باشید.

این‌طوری ما هم می‌توانیم با خیال راحت در طبیعت زندگی کنیم.»

آوا بلند شد و دوست درختی‌اش را بغل کرد.

بعد به سروناز گفت: «قول می‌دهم دیگر هیچ‌وقت از دست من ناراحت نشوی.»

به نظر شما آوا چطور به قولش عمل می‌کند؟


۴۴۸
کلیدواژه (keyword): رشد کودک، زمین ما،سروناز،ندا احمدلو،
نام را وارد کنید
ایمیل را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید