عکس رهبر جدید

منوی فوتبالی

  فایلهای مرتبط
منوی فوتبالی
امید به معنای واقعی کلمه یک «فوتبالی» به تمام معناست که تقریباً در چهارپنج کار فنی و خدماتی دیگر هم «تخصص» دارد. هرچه فکر کردم کدام یکی از مهارت‌هایش در اولویت است و باید بیشتر روی آن تمرکز کنم، به نتیجه‌ای نرسیدم. امید هم بهیار است، هم مربی و آنالیزور فوتبال، هم در کافه کار می‌کند هم کارهای متعددی بلد است. بهتر است بیشتر از این توضیح ندهم. خودتان گفت‌وگو را بخوانید.

اسمش «امید هرمزی» متولد خردادماه سال 1376 در شهر تویسرکان استان همدان است. دیپلم رشته بهیاری دارد، اما اصلاً به بهیاری، پرستاری و هرچیزی که در فضای بیمارستان می‌گذرد، علاقه‌ای ندارد. به قول خودش «آدم آن کار و آن فضا» نیست. شعر و فوتبال را بیشتر از هر چیزی دوست دارد. بزرگ‌ترین آرزویش این است که سرمربی تیم پرسپولیس و آنالیزور تیم‌ ملی شود. می‌تواند ساعت‌ها بی‌وقفه تکنیک فلان بازیکن در مسابقه‌ای مربوط به ده-یازده سال پیش را که خود آن بازیکن هم به‌سختی یادش می‌آید چه‌کار کرده است، تحلیل کند! حافظه خوبی ندارد و اسم دوستانش را فراموش می‌کند، اما هیچ‌وقت یادش نمی‌رود چهارسال پیش کمک‌مربی تیم پرسپولیس در چهاردهمین نشست خبری‌اش چه گفت!

امید به معنای واقعی کلمه یک «فوتبالی» به تمام معناست که تقریباً در چهارپنج کار فنی و خدماتی دیگر هم «تخصص» دارد. هرچه فکر کردم کدام یکی از مهارت‌هایش در اولویت است و باید بیشتر روی آن تمرکز کنم، به نتیجه‌ای نرسیدم. امید هم بهیار است، هم مربی و آنالیزور فوتبال، هم در کافه کار می‌کند هم کارهای متعددی بلد است. بهتر است بیشتر از این توضیح ندهم. خودتان گفت‌وگو را بخوانید.

 

امید، چرا رفتی هنرستان؟ بهیاری را دوست داشتی؟

نه. من دوست داشتم در رشته رایانه درس بخوانم. در آن زمان بعضی از هنرستان‌ها سال اول دبیرستان هم داشتند (یعنی پایه‌ نهم جدید). معدل من 93/19 بود و برای همین کارکنان هنرستانمان که نامش «هنرستان فنی امیرکبیر» بود، دوست داشتند همان‌جا بمانم. خانواده‌ام کاملاً با نظر من مخالف بودند. گفتند باید بهیاری بخوانی تا کار تضمینی داشته باشی! من هم که فقط کامپیوتر می‌خواستم، خودم به هنرستانمان رفتم و خودم را ثبت نام کردم. اما در نهایت تلاش‌هایم نتیجه نداد و مجبور شدم برخلاف میل خودم بهیاری بخوانم.

منی که معدلم خوب بود، چون درسم را دوست نداشتم، در عرض یکی دو سال، معدلم سه چهار نمره افت کرد.

بهیاری رشته خوبی بود. از لحاظ عملی کار ما با کار پرستارها تفاوت چندانی نداشت. من همان دوره هنرستان و بعد پیش‌دانشگاهی نزدیک به 1200 ساعت توی بخش‌های متعدد بیمارستان‌ها کارآموزی کردم. با وجود اینکه دوستش نداشتم، اما بهیاری و پرستاری به یکی از تخصص‌هایم تبدیل شد؛ همین الان هم اگر دوستان سِرُم داشته باشند، من برایشان تزریق و در حد توان درمانشان می‌کنم.

 

کار در بیمارستان را دوست نداشتی و ادامه ندادی. پس بعد از دوره هنرستان چهکار کردی؟

رفتم سربازی توی شهر بیرجند. اما خب این تنها کاری نبود که کردم. من از بچگی خیلی فوتبال دوست داشتم. از خیلی سال پیش پیگیر تمام اتفاقات فوتبالی بودم. از همان دوران بعد از هنرستان شروع کردم به خیلی‌خیلی جدی و تخصصی مقاله‌های فوتبالی خواندن و درباره تمام زیر و بم این ورزش مطالعه کردن و «علم» فوتبالی پیدا کردن. اما خب حتی این کار هم تنها کارم نبود. کمی بعد از تمام‌شدن سربازی، یعنی همان زمان که سعی می‌کردم در کنار علاقه به فوتبال، علم این ورزش را هم پیدا کنم، به شهر تهران مهاجرت کردم.

سن و سال زیادی نداشتی، سخت نبود تنها زندگیکردن توی تهران؟

هرکدام از دوره‌های زندگی من به هرحال تجربه جدیدی بود و لذت خاصی داشت. بعضی‌ها را دوست داشتم، بعضی‌ها را نه. مادر من همیشه جمله جالبی می‌گوید که من همیشه براساس همان جمله زندگی کرده‌ام و این جمله‌اش را دوست دارم. مادرم می‌گوید: «هیچ‌وقت از کارکردن نترس. یک روز می‌بینی دستت به هیچ جایی بند نیست و صرفاً از طریق همان حرفه‌ای که بلدی، فقط می‌توانی درآمد کسب کنی.»

وقتی به تهران آمدم، شغل‌های زیادی عوض کردم. اولین کارم توی یک کارگاه استیل‌سازی بود. شب‌ها توی بالکن همان کارگاه می‌خوابیدم. بعد از آن‌ توی کارگاه پرس‌کاری فیلترهوای ماشین سنگین، بعدش پرس‌کاری، جوشکاری و انبارداری مشغول شدم. در همان حین که این کارها را هم به خاطر داشتن درآمد و هم یادگرفتن مهارت‌های زیاد انجام می‌دادم، در دوره‌های برخط آموزش آنالیز فوتبال که مدرک بسیار معتبری هم داشت، شرکت کردم و دو مدرک حرفه‌ای آنالیز فوتبال گرفتم. بعد از مدتی متوجه شدم اگر مدرک مربیگری هم داشته باشم بهتر است.

 

یعنی از تمام کارهایی که گفتی، الان میتوانی درآمد کسب کنی؟

بله. درست است که صفر تا صد کار را نمی‌دانم، اما می‌توانم با کمک آن‌ها خرج خودم را در بیاورم. تازه من از بچگی اهل شعر و ادبیات هم بودم و نویسندگی و تولید محتوا برای فضای مجازی هم یکی از کارهایی است که ربطی به باقی کارهایم  ندارد، اما می‌توانم از آن‌ هم درآمد داشته باشم.

 

چطوری از کارهای فنی رسیدی به کار کافه؟ جایی آموزش دیدی؟

مادر من معلم قرآن بود. هر هفته دو روز هیئت داشتیم. مهمانان زیادی به خانه ما می‌آمدند. من هم به‌طور طبیعی باید خانه را مرتب می‌کردم و غذا می‌پختم. از همان موقع آشپزی را خیلی خوب و برای جمعیت زیادی یاد گرفتم. کار در کافه هم به خاطر همان تخصصم در آشپزی بود. من مشتری کافه بودم. یک روز توی صفحه مجازی کافه دیدم برای آشپزی نیاز به نیرو دارند. من هم به کافه آمدم و شدم آشپز کافه. بعد از مدتی، همان کافه به نیرو برای قهوه‌چی (باریستا) نیاز پیدا کرد. من هم گفتم هم آشپز باشم هم باریستا. دوباره مدتی گذشت و نیرو برای سالن و صندوق‌دار لازم داشتند. من هم علاوه بر دو شغل قبلی، این دو کار را هم قبول کردم. بعد با حفظ سِمت‌های قبلی، شدم مدیر کافه، مسئول خرید و... . من فرصت‌های شغلی زیادی داشته‌ام که شاید از نظر مالی برایم بیشتر از کارکردن در کافه نفع داشت، اما واقعاً کار کافه را دوست دارم و فعلاً نمی‌خواهم کارم را عوض کنم .

 

فوتبال به کجا رسید؟

در کنار تمام کارهای کافه، با چندتا از دوستان قدیمی و فوتبالی‌ام پادکستی راه‌اندازی کرده‌ایم. اسم اولین پادکستمان را گذاشتیم «فوتبال لب» که در آن تیم‌های خارجی را آنالیز می‌کنیم، اسم پادکست دوممان را هم «سرخابی» گذاشتیم و درباره تیم‌های پرسپولیس و استقلال، بدون تعصب و دعوا، حرف می‌زنیم. علاوه بر این‌ها من مدرک مربیگری «دی» آسیا را هم دارم. مدت زیادی هم هست که هم فوتبال بازی می‌کنم، هم تدریس. اردیبهشت امسال می‌خواستم مدرک مربیگری «سی» را هم بگیرم که برای بار سوم کرونا گرفتم و نتوانستم!

هدف‌های فوتبالی من بزرگ‌اند. خیلی وقت است مقاله‌های تخصصی درباره فوتبال می‌نویسم و به سایت‌های معتبر تحویل می‌دهم. می‌خواهم در آینده نه‌چندان‌دور برای شرکت در دوره‌های حضوری مربیگری، برای مدتی به خارج از کشور بروم و با مدرک‌های معتبری برای مربی‌شدن در تیم‌های داخلی برگردم.

 

 

۵۳۵
کلیدواژه (keyword): رشد هنرجو، هنرستانی های دیروز،امید هرمزی،مربی فوتبال، آنالیزور فوتبال،
نام را وارد کنید
ایمیل را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید