ماهی
اوّلی: «چرا ماهیها
نمیتوانند حرف بزنند؟»
دوّمی: «تو خودت دهانت پر از آب باشد، میتوانی
حرف بزنی؟»
زنبور
معلّم: «بچّهها!
به نظر شما چرا زنبورها گل میخورند؟»
شاگرد: «آقا اجازه! حتماً دروازهبانیشان
خوب نیست!»
داداش کیوی
یک سیب زمینی از داخل گونی قل خورد و افتاد داخل سبد کیویها.
کیویها داد زدند:
«آخ جون! داداشی از سلمونی برگشت!»
کرم خاکی
یک کرم خاکی توی باغچه بود. اوّلی: «به نظر تو چهجوری
میفهمیم کدام طرف سرِ کرم و
کدام طرف تهِ کرم است؟»
دومی: «قلقلکش میدهیم.
هر طرف که خندید، سرِ کرم است!»