در طول چند ماه آموزش مجازی، تجربه کردم که برخی از دانشآموزانم که تا قبل از آن برای پاسخگویی به سؤالات و حتی روانخوانی متنها در حضور دوستانشان و در فضای کلاس اعتمادبهنفس کافی نداشتند، در این مدت فایلهای صوتی زیادی از پاسخها و روانخوانی خود برایم میفرستادند، که نشاندهندهی پیشرفت خیلی خوب آنها بود. لذا فهمیدم که این شرایط، برای اینگونه بچهها، فرصت مناسبی بود تا دور از نگاه بعضی از همکلاسیها و شاید آموزگار و برچسبهایی که قبلاً ناعادلانه به آنها زده شده بود، بتوانند خود و تواناییهایشان را بشناسند و در محیط آرام و بدون تنش خانواده، یاد بگیرند و رشد کنند و پاسخگو باشند.
از جمله موارد مهمی که در طول این مدت موجب درک بهتر من از شرایط دانشآموزانم و والدینشان و در ادامه پیشبرد بهتر آموزش مجازی شد، این بود که در کنار معلمی، بهعنوان یک مادر، شاهد تمامی رفتارها و نحوهی ارتباط یک کودک دبستانی و والدینش در خصوص مواجهه با آموزش مجازی بودم. همین باعث شد با تجربهای بیشتر این مسیر را ادامه دهم.
در نهایت، روزهایی که گذشت، اگرچه برای آموزگاران، بچهها و خانوادهها سختیها و اضطرابهایی به همراه داشت، اما معتقدم همین روزها باعث شد ناخواسته در مسیری متفاوت از آموزش قدم بگذاریم؛ مسیری سرشار از رهاوردهای تازه و نوپا که هنوز راه زیادی تا بهتر شدن دارد؛ مسیری که باعث شد آموزش مجازی در کشورمان یکشبه رهصد ساله را بپیماید و در این خصوص، آموزگاران بتوانند توانمندیهای خود را در عرصهی آموزش مجازی باور کنند و به نمایش بگذارند.