فـرض کنید سرپـرستی مدرسهای با امکانات عالی و موقعیت ممتاز را به شما بدهند. قرار است هرکس بتواند آن مدرسه را برای دو سال پیاپی به خوبی مدیریت کند، مالکیت بهرهبرداری یکصد سالهی مدرسه را بهصورت رایگان به او بدهند. شما برای ادارهی مدرسه کدام یک از دو مورد زیر را انتخاب میکنید:
1. پول و منابع مالی؛
2. دانش راهاندازی و مدیریت درآمد و هزینه.
چنانچه هر دو را انتخاب کردهاید، کدام را مهمتر میدانید؟ چرا؟
اگر شما هم فکر میکنید پول گرهگشای اساسی مشکلات است، در اشتباه هستید. پول، گرهگشای واقـعـی مـشکـلات نیست، بـلکه سواد مـالی راهگشاست. این موضوع در کشورهای توسعهیافته، از همان سنین خردسالی، مورد توجه مربیان تربیتی و آموزشوپرورش رسمی بوده است.
چرا دانش مالی برای دانشآموز لازم است؟
سواد مالی یعنی بتوانید منابع مالی خود را بهگونهای مدیریت کنید که در طول عمر امنیت مالی داشته باشید. در کل، برای داشتن سواد مالی، نیاز است مجموعهای از آگاهیها و مهارتها را بهدست آورید. این مجموعه آگاهیها و مهارتها به شما کمک میکنند تصمیماتی آگاهانه و مؤثر در مورد پسانداز و سرمایهگذاری بگیرید.
اگر شما از طریق امکان تعمق و مانور ذهنی و از دوران کودکی بتوانید با مفهوم و نحوهی پسانداز و سپردهگذاری و حتی سرمایهگذاری آشنا شوید، در آیندهای کوتاهتر و در سنین کمتر، درک بهتری از ثروت و تولید ثروت خواهید داشت. ما در دنیایی زندگی میکنیم که هر روز مسائل پیرامون ما از جمله بیماریها، مسائل اجتماعی و محیط زیستی و حتی اقتصادی، پیچیدهتر میشوند و آن موضوع ما را به سمتی هدایت میکند که واقعاً نیازمند سیستمی هستیم که به ما یاد بدهد چگونه با سختیها و پیچیدگیهای بهوجود آمده مقابله و آنها را مدیریت کنیم. برنامهای درسی که میتواند شما را کمک کند در جریان حل مسائل اقتصادی آگاهانه رفتار کنید، دانش مالی یا همان سواد مالی است.
دانشآموز شما وقتی بداند چگونه میتواند یک کسب و کار را تأمین مالی کند، در همان سنین کم میتواند با شغلهای ساده و سودآور مال کسب کند و ارزشآفرینی کند. میتواند وسایل آموزشی بهتری بخرد، کلاس بهتری برود و حتی در زندگی موفقتر باشد.
زمانی که بدانید چه چیزی اسراف و چه چیزی خساست است، میتوانید در جمع دوستانهی خود محبوبتر باشید، یا حتی والدین خود را در مدیریت بهتر مداخل و مخارج زندگی کمک کنید. میتوانید به بچهها یاد بدهید به جای اینکه عیدی خود را با عجله خرج کنند یا در بانک بگذارند، سهام یک شرکت موفق را خریداری کنند و برای مثال 10 سال بعد بتوانند با حفظ ارزش پول خود مبلغ بیشتری داشته باشند و از ارزش پولشان هم کاسته نشده باشد.
برای مثال، اگر شاگرد ما در سال 99 با مجموع عیدی خود که 500 هزار تومان است، سهام یک شرکت دانشبنیان را خرید کند و سال 1409 بخواهد آن را بفروشد، پول او حداقل به میزان 5 میلیون تومان ارزش ایجاد میکند و بر سرمایهاش افزوده شده است.
وقـتی دانش مـالی داشته باشید، مـیتوانید بـرای تفریحات خود، با پسانداز طی سال برنامهریزی کنید و برای شادمانی خود و خواهر و برادرهای کوچکتر برنامهریزی دقیقتری کنید، خود را بیمه کنید و بدانید چه زمانی میتوانید بهترین شغل را انتخاب کنید، چه رشتهای را در آینده بخوانید که بیشترین عواید مالی را، در عین اینکه از آن لذت میبرید، برایتان به ارمغان بیاورد.
اکثر افراد، به جای اینکه برای یادگرفتن سواد مالی و عمل به آن تلاش کنند، بهشدت روی پول تمرکز میکنند. تلاش برای پولدرآوردن خوب است، اما اگر این مهارت را نداشته باشید، نمیدانید پولی را که بهدست آوردهاید، چه کم باشد چه زیاد، چگونه مدیریت کنید. در واقع باید دانست، حفظ و مدیریت پول مهمتر از مقدار پولی است که بهدست میآید.
نقش مربیان تربیتی در افزایش انگیزه برای سوقدادن دانشآموزان به کسب سواد مالی
معلم تفکر در کلاس مسئلهای طرح میکند: فرض کنید شما در جریان یکی از اردوهای آموزشی مدرسه دچار حادثهای مثل خرابشدن و فرود اضطراری هواپیما، در جایی دور از کشور خود رها شدهاید. در نظر داشته باشید، ارتباطات با شهرها و خانواده در همان زمان نیز قطع شده است و این ارتباط تا یک ماه آینده برقرار نخواهد شد. یعنی خواهناخواه باید یک ماه تنها بمانید. مدیرگروه نیز در جریان حادثه آسیب دیده است و نمیتواند کمکی کند. از طرف دیگر، شما فقط برای هزینههای دو هفته پول دارید (بعضی پول برای هزینهی چهار هفته را دارند و بعضی فقط هزینهی یک هفته را میتوانند تأمین کنند). در ضمن، در این شهر کسی به شما کمک نمیکند، ولی میتوانید با سواد مالی یا کارآفرینی، اوضاع را تا زمان ارتباط با خانواده و نجات خود مدیریت کنید. در چنین شرایطی چه خواهید کرد؟
این تلنـگر، انـدیشـهی مـانوری ذهـنی را بـرای شاگردان ایجاد میکند تا آنها بفهمند اولین گام برای مدیریت بحران و برونرفت، داشتن سواد مالی است. موضوعاتی مثل تجمیع سرمایه یا سرمایهگذاری، مدیریت هزینه، ورود به موضوع توجـیه سرمـایهگـذاری و صرفـهجویی در هزینه، خریدهای عمده و تقسیم بین اعضا، پیداکردن کالاها و مکان ارزانتر در این تلنگر، اندیشهی آنها را با تعمق بیشتر در مورد اهمیت سواد مالی آشنا میکند.
مربی برای آنکه همه مشارکت کنند، در گام اول از آنها میخواهد به گروههای دو یا سه یا چهارنفری (بسته به تعداد افراد کلاس) تقسیم شوند. سپس از آنها میخواهد یک مسئول گروه از بین خودشان تعیین کنند و یکی از اعضا هم منشی جلسه باشد. سپس مسئول هر گروه، با طرح مسئله و گرفتن پیشنهادها و نظر اعضا، جریان گفتوگو را مدیریت کند. هر جا نظرات با یکدیگر یکی شدند، منشی گروه آنها را خواهد نوشت. پس از مهلتی 20 دقیقهای، توأم با انعطاف (چون بیشتر وقتها اعضا خواهان مهلت و زمان بیشتری میشوند و تسهیلگر کلاس میتواند تا 10 دقیقهی دیگر نیز به آنها وقت بدهد)، مسئول هر گروه نظر مکتوب خود را به صورت شفاهی برای همه میگوید و دیگران با اجازهی تسهیلگر کلاس تفکر، دربارهی نظر دادهشده نظرمیدهند یا آن را نقد میکنند. همزمان، یا خود تسهیلگر یا با کمک یکی از بچهها، روی تخته (یا با حضور درکلاس مجازی) رئوس نظرات و در مقابل آن نقدها را مینویسند. در آخر، هر کدام از اعضا در یک جمله یافتهی خود را دربارهی آن جلسه بیان میکنند. هنگام تعطیلی کلاس، آموزگار میگوید دوست دارم دربارهی مطالب امروز با کسی گفتوگو کنید و نتیجه را دو جمله در جلسهی بعدی برایم بیاورید.
به این نمونه از کلاس توجه کنید.
آقای هدایتی گفت: حالا که موضوع را فهمیدهاید، باید طبق ترکیب اعدادی که روی تخته نوشتهام، با همگروهیهای خود یک حلقه شوید. (چون صندلیهای کلاس تکی نبودند و امکان جابهجایی میسر نبود، این کارگاه در نمازخانه برگزار شد.)
1 2 3 4 5
6 7 8 9 10
11 12 13 14
15 16 17 18
توجه کنید بچهها! ما در کلاس 18 نفر هستیم. اعضا را به شش گروه سهتایی تقسیم میکنم. ابتدا هر یک از شما که الان حلقهوار نشستهاید، شمارهای خواهید داشت.
- خب! از محمد شروع میکنم! شمارهی او 1 است. پس از او، هر کس به ترتیب شمارهی خودش را بگوید و آن را یادش بماند.
آقای هدایتی به این شکل اعداد را روی تخته نوشت. سپس برای تقسیمبندی دورشان را خط کشید و از افراد هر گروه خواست با همگروهیهایشان دور هم در یک جای نمازخانه جایی را انتخاب کنند و بنشینند.آقای هدایتی موضوع مانور ذهنی را گفت و از اعضا خواست هر گروه ظرف یک دقیقه مسئول و منشی گروه را انتخاب و دربارهی مسئله گفتوگو کنند. پس از 20 دقیقه مهلت برای هماندیشی، وقت بچهها برای نتیجهگیری تمام شد. آقای هدایتی در حین فعالیتها کنار بچهها نشست. عضو چهارم گروه شد و از آنها پرسید تا اینجا کدام مسئله را حل کردهاید یا چگونه اوضاع را مدیریت کردهاید؟
آقای هدایتی کنار یکی از گروهها نشست و پرسید:
- بچهها، یک نفر بگوید الآن به کجا رسیدهایم؟
محمد: «آقا اسم گروه ما تلاش است.»
آقای هدایتی: «چه خوب! ممنون! به بچههای دیگر هم پیشنهاد میکنم برای گروهشان اسم بگذارند.»
سعید: «قبل از هر چیزی باید بدانیم اعضای گروه که در مخمصه افتادهاند، حاضرند اموال خود را با همدیگر شریک شوند تا کار مشارکتی کنیم؟ چون اینطوری هزینهی ما کاهش پیدا میکند یا میتوانیم با بخشی از پولها را بهصورت کوتاهمدت سرمایهگذاری بکنیم.»
منصور: «من فکر میکنم آنها خرجی چهار هفته را به صورت کامل دارند، حاضر نیستند خودشان را برای دیگران که پول کمتری دارند، به خطر بیندازند.»
آقای هدایتی: «حتی اگر بقیهی همکلاسیهایشان به مشکل بیفتند؟ حتی اگر از دست بروند؟»
محمد: «آقا اگر من در آن گروه باشم، قبل از هر چیزی میخواهم اعضا شرایط جدید را درک کنند و خودمحوری را کنار بگذارند. در چنین شرایطی باید از سرمایه و امکاناتمان به بهترین نحو استفاده کنیم.»
آقای هدایتی پرسید: «چرا؟ دلیلش چیست؟»
محمد: «ببینید آقا! خود اعضا هم سرمایه هستند. مثلاً ممکن است یکی از اعضا پول همراهش نباشد، ولی پدرش در کار تجارت یا تولید باشد. آیا ممکن است کسی پول داشته باشد، ولی آدم ولخرجی باشد و توانایی استفاده از آن را نداشته باشد!»
آقای هدایتی که راضی به نظر میرسید گفت نتایج گفتوگو را بنویسید.
اول از همه مسئول گروه مسئله را بیان کرد. او از اعضا نظرشان را دربارهی مسئله پرسید و بر نوشتههای منشی هم نظارت کرد. نفر دوم هم مسئول بود. عملکرد مدیر گروه و منشی را دید و یادآوری لازم را انجام داد.
وقتی مهلت دادهشده تمام شد، آقای هدایتی خواست دوباره اعضای کلاس به شکل حلقهی دایرهای بنشینند. خودش هم در کنار بچهها در حلقه نشست. او از نمایندهی هر گروه خواست نتیجهی گفتوگو را در مورد این مسئله بیان کنند.
آن روز هر کدام از بچههای پایهی ششم، نظری ابرازکردند:
- گروه ما اسمش «هدف» است. ما به این نتیجه رسیدهایم که اول باید کسانی را که پول بیشتری دارند از گروه جدا کنیم تا بقیه بتوانند تصمیم دقیقتری بگیرند.
محمد، از گروه تلاش گفت: «ما در گام اول نیاز به یک مدیر داریم؛ مدیری که بتواند بحران را مدیریت کند. من در چند فیلم که در آنها یک گروه دچار حادثه شده و در مشکلی گیر افتادهاند، دیدهام که ابتدا رئیس انتخاب میکنند. از کجا معلوم فقط مشکل ما پول باشد؟ شاید مسئلهی زبان هم باشد! مثلاً یک نفر پول دارد، ولی باید پولش را خرج مترجم کند، ولی شخصی زبان بلد است، ولی پولش کمتر است. در چنین شرایطی جداکردن عاقلانه نیست.»
آقای هدایتی بحث را چنین جمعبندی کرد:
- شاید پول حلال مشکلات باشد، ولی باید یاد بگیریم چطور از آن استفاده کنیم.
- هر گروه یک رئیس میخواهد؛ بهخصوص کسی که سرش در حساب و کتاب هم باشد.
و...
آقای هدایتی از بچهها خواست در مورد درس امروز با کسی یا کسانی گفتوگو کنند و نتیجه را در سه خط بنویسند و بیاورند تا در کارگاه جلسهی بعد، از همان ابتدا در مورد آن نتایج گفتوگو شود.