پرسش، نماد کمال و تربیت یافتگی است. پرسش در آموزشوپرورش متاع نایابی نیست. سؤالهای متعددی در کلاسهای ما پیش میآیند، اما کمالنیافتهاند؛ یعنی برآمده از فهم و ادراک مسئله نیستند. سواد در آموزشوپرورش باید از حجم آگاهیها و گستره آنها، به گستره مجهولات ناب و سؤالات عالمانه دانشآموزان تغییر کند. آموزشوپرورشی مورد تأیید است که در آن نظریه پرسشمحوری حاکم باشد.
این نگاه به پرسشگری، در حال حاضر در مهجوریت است. دانشآموزی که چنین ظرفیتی در او شکل گرفته و از مطرحکردن پرسش خود و یافتن پاسخ آن لذت میبرد، دیگر از مدرسه رویگردان نخواهد بود. به این ترتیب صیانت مدرسه حفظ خواهد شد. نسل پرسشگر قطعاً برای دستیابی به آرمانهای توسعه علم و فناوری و خلق ثروت، نسل مستعدتری است. با تغییر جریان تربیت از پاسخمحوری به پرسشمحوری، میتوان از بیجهت گشتن در اینترنت جلوگیری کرد. بنابراین، ابتدا باید بمباران اطلاعات توسط دبیر به دانشآموز را کاهش داد تا فضا برای تفکر و تأمل برای دانشآموز ایجاد شود. همچنین، گنجاندن بخش سلبی در ارزشیابیهای فرایندی و پایانی باعث میشود دانشآموز به طرح سؤال در ذهن خود بپردازد. فرصت پرسشگری با همسالان نیز بخش مهمی است که در این رویکرد باید مورد توجه قرار گیرد.
درباره پرسش و پرسشگری سخن بسیار گفته شده است و در عمل هم، در نظام آموزشوپرورش، شاهد جلوگیری یا نهی از طرح پرسش توسط دانشآموزان نیستیم، پس اگر قرار است مسئله پرسش و پرسشگری موضوع بحثی باشد که تازه و جذابیتی متفاوت داشته باشد، از چه زاویهای باید به آن نگریسته شود؟
چگونه به مقوله پرسش نگاه کنیم؟
من میخواهم از یک زاویه دیگر به آن نگاه کنم. اینکه پرسش در آموزشوپرورش متاع نایابی نیست. اگر یک تیپشناسی خیلیخیلی اجمالی و دمدستی بخواهیم بکنیم، یک عده دانشآموز به یک معنا، درسدوست و درسخوان داریم که به هر حال در فرایند آموزش، در نوعی تکاپو هستند برای فهم مطلبی که معلم در حال طرحش است. بنابراین، در این تکاپوی خودشان پرسشهایی را مطرح میکنند تا بهتر بفهمند؛ خیلی هم عالی و معلمان هم کموبیش از این نوع پرسشها استقبال میکنند و تلاش میکنند آن فهمی که باید، برای دانشآموز حاصل و ابهامات برطرف شود.
عدهای دانشآموز هم داریم که اتفاقاً خیلی درسدوست نیستند؛ چه بسا درسگریز هم هستند. ولی خب، اینها هم پرسش دارند و اینها هم طرح پرسش میکنند. اما طرح پرسش توسط این دسته از دانشآموزان با اهداف دیگری دنبال میشود. قرار است مثلاً امتحانی برگزار شود، چند تا سؤال کنیم، معلم را منصرف کنیم از امتحانگرفتن یا حتی خودمان معلم را امتحان کنیم. سؤال کنیم که عیار معلم دستمان بیاید و خلاصه یک خرده او را دچار معذورات خاصی کنیم. به هر حال این تیپ سؤالات هم مطرح میشوند.
جستوجوى کمال در سؤال
من بهدنبال طرح این ایده هستم که در آموزش و پرورش گونهای از پرسش باید نماینده تمام و کمال دستیابی دانشآموزان به رشد و کمال موردنظر تلقی شود. سواد در آموزشوپرورش ما باید از حجم دانستهها و حجم آگاهیها یا گستره اطلاعاتی که دانشآموزان در اختیار دارند، تعریفش تغییر کند. سؤال در گستره دانستن، سواد و تربیتیافتگی در گستره دانستن دیگر معنا نمیشود، بلکه باید در گستره مجهولات ناب، سؤالات با کیفیت، و سؤالهای عالمانهای که دانشآموزان مطرح میکنند، جستوجو شود.
تعریفمان از سواد را باید عوض کنیم. تعریفمان از فرهیختگی و تربیتیافتگی را باید عوض کنیم و پیشنهاد من این است که طرح سؤال خوب توسط دانشآموزان را نماینده ویژه یا نماینده برتر و برجسته تربیتیافتگی بدانیم، اما سؤال با عیار؛ سؤالی که به آن میگویند سؤال عالمانه؛ سؤال برآمده از علم؛ سؤالی که پس از فهم مطلب جدید در ذهن دانشآموز جرقه میزند. ذهن او ذهن پرسشسازی است که بر اساس دانستههای جدید، مجهول جدیدی را خلق میکند. پیشنهاد من این است که این را بهعنوان معیار تربیتیافتگی بپذیریم.
طرح سؤالات خوب، نه این است که ذهن ما فقط انبار اطلاعات بشود؛ حتی اگر آن اطلاعات را بهدرستی فهم کنیم. در آموزشوپرورش ما، در جریان تعلیم و تربیت، اگر جریان خروجی جریان تعلیموتربیت، به خاطرسپاری و توسعه محفوظات باشد که خانه از پایبست ویران است، اما حتی اگر فهم مطالب هم در دستور کار باشد و خروجی کار تعلیموتربیت فهم باشد، نظریه پرسشمحوری میگوید که بسنده نیست، کافی نیست. نوعی فراتر رفتن از فهم، از شناخت، نوعی درنوردیدن مرزهای فهم و شناخت است که میتواند معرف آموزشوپرورشی خوب باشد.
آموزشوپرورشی خوب است که در آن دانشآموزان قادر میشوند پرسشهای عالمانه طرح کنند؛ قادر به طرح پرسشهای باکیفیت و باعیار میشوند.
گزاره اصلی این نظریه تربیتی، این نگاه متفاوت به سواد و به تربیتیافتگی، این است که ما ذهن پردازشگر و پرسشساز بر پایه معلومات و مکتسبات را ذهن تربیتیافته تلقی میکنیم، نه آن ذهنی را که مجموعهای از اطلاعاتی را که در اختیارش قرار گرفته، مانند اسفنج، جذب کرده است و در ذهن خودش نگهداری میکند. این نگاه به پرسش و پرسشگری بهعنوان نماد تربیتیافتگی، یا نماد سواد، البته به باور من، در آموزشوپرورش به رسمیت شناخته نشده و در مظلومیت و مهجوریت است. چرا ما باید بهدنبال چنین نگاه تازه و چنین برند تازهای از تعلیموتربیت باشیم؟
مجموعهای از چراییها را میشود مطرح کرد. پرسشآفرینی و برخورداری از توان استخراج سؤال تازه از معلومات مکتسبه، چرا مستحق تبدیلشدن به برند یا فلسفه تعلیم و تربیت رسمی در عصر کنونی است؟
به نظر من دلایل متعددی وجود دارد. اول اینکه ما در واقع به این ترتیب بهرهوری جریان تربیت را به حداکثر میرسانیم. چرا که در واقع سؤال نشاندهنده انرژی متراکم و آزادنشده یادگیری است. دانشآموزی که چنین ظرفیتی را در خودش ایجاد کرده و در واقع چنین انرژیای در او شکل گرفته است، نسبت به دانشآموزی که چنین ظرفیتی در او شکل نگرفته، در موقعیتی ممتاز است. انسانیکردن جریان تربیت، لذتبردن از طرح پرسش و همچنین لذتبردن از دستیابی به پاسخ پرسش، دو خصلت و دو ویژگی منحصر به موجود انسانی هستند.
اگر قرار باشد مدرسه بر کارکرد انتقال اطلاعات یا آنچه من به آن پاسخمحوری میگویم، اصرار کند، در واقع بر شاخه نشسته است و بُن میبرد. پس تغییر این رویکرد و تغییر نگاه به موضوع سواد و تربیتیافتگی از پاسخمحوری به پرسشمحوری، نوعی صیانت از نهاد اجتماعی مدرسه هم محسوب میشود. در غیر اینصورت باید به جد نگران باشیم که مدرسه ممکن است در واقع دیگر در عصر اطلاعات و ارتباطات دوام نیاورد.
همسویى با آرمانهای توسعه جامعه
مشخص است که نسل پرسشگر نسلی است که برای دستیابی به آرمانهای توسعه علم و فناوری و خلق ثروت در هر جامعه، نسل مستعدتری است. بنابراین، نسل پرسشگر یکی از دلایل خوبی است که ما بتوانیم با این تغییر نگرش زندگی کنیم و کنار بیاییم و بالاخره چارهای بالقوه مؤثر است.
رویکرد پرسشمحوری که در عصر ما به حل معضلی به نام وبگردی تبدیلشده و یک تهدید محسوب میشود. ما میتوانیم با تغییر جریان تربیت از پاسخمحوری به پرسشمحوری، وبگردی را به فرصت تبدیل کنیم؛ فرصتی که بسیار ارزنده است و صرف وقت در فضای اینترنت را کاملاً جهتدار و هدفدار و سازنده میکند.
راهکارهاى استقرار پرسشمحورى در نظام تعلیموتربیت
- نخستین موضوع، قطع جریان باران اطلاعاتی توسط معلم و کتاب درسی است؛ البته نه متوقفکردن جریان انتقال اطلاعات و جریان انتقال دانش علمی. خیر، بمبارانکردن منظور است؛ یعنی هم بهعنوان مؤلفان کتاب درسی و هم بهعنوان معلمان، باید قدری از چگالی مطالب کم کنیم
- فضایی را باید آماده کنیم برای اینکه مجال تأمل و تفکر و رویش پرسش در ذهن دانشآموز ایجاد شود. ارجگذاردن عملی و علنی به دانشآموز پرسشگر توسط معلم، مدرسه و والدین. حال اینکه الان این نوع پرسشگری متأسفانه بیشتر تخطئه میشود. دانشآموزانی که پرسشهای عالمانه خوب غیرکلیشهای مطرح میکنند، معمولاً تخطئه میشوند. ارجگذاردن و فروریختن قبح ندانستن در ذهن مخاطب.
- معلمان، برای اینکه اسوه رفتاری دانشآموزان هستند و برای اینکه در ذهن دانشآموزان این اسوه رفتاری دانای کل تعریف نشود، حتی اگر لازم باشد، در مواقعی به ندانستن پاسخ برخی از سؤالها تظاهر کنند تا قبح ندانستن و برخورداری از پرسشهای خوب را، با رفتار خودشان، در ذهن دانشآموزان فرو بریزند.
- گنجاندن بخش سلبی در آزمون و ارزشیابیها؛ چه ارزشیابیهای فرایندی و چه ارزشیابیهای پایانی. از بچهها بپرسیم در پی معلوماتی که در این کلاس کسب کردهاید، چه سؤالهای تازهای برای شما مطرح شدهاند؟ منظور از بخش سلبی در آزمونها چنین چیزی است.
- انعطاف در برنامه درسی. اگر برنامه درسی وجه غیرتجویزی نداشته باشد و انعطافی در آن وجود نداشته باشد و در واقع مدرسه فرصت پیگیری پاسخ به سؤالهای خوب روییده در ذهن دانشآموزان را به آنها ندهد، طبعاً ما راه به جایی نخواهیم برد.
- و نکته آخر، توسعه یادگیری خارج از کلاس درس است. باید در طبیعت و در محیطهای طبیعی فرصت گفتوگو و یادگیری با همسالان را که فرصت بسیار ناب و بکر و بینظیری است فراهم کرد تا دانشآموزانی که از نظر رشدی با همدیگر در سطح بیشوکم یکسانی قرار دارند، بتوانند همافزایی کنند.