عکس رهبر جدید

حالت پرواز

  فایلهای مرتبط
حالت پرواز
نویسنده خاطره‌ای را بازگو کرده است تا یاد کردی از تغییرات ناگهانی در فضای تعلیم‌وتربیت باشد. توجه به این نکته که روزی تلفن همراه مخل کلاسی و زمانی یاری‌گر جریان یاددهی ـ یادگیری است.

با دانشجویان ترم اول رشتهی آموزش ابتدایی درس اصول و مبانی آموزش‌‌ و پرورش داشتم. تعدادی از آنها فقط با در دست داشتن تلفن همراه، برخی دیگر کیف و عدهای کمی هم خودکار و دفتر به کلاس آمده بودند. در جلسهی اول با خط بزرگ روی تخته نوشتم: اگر میخواهید معلم حرفهای شوید، چهار چیز شامل زبان، زمان، افکار و تلفن همراه را مدیریت کنید. بعد هم دربارهی هرکدام دلایل خود را بیان کردم. یکی از دانشجویان از جای خود بلند شد و گفت: برای ما خانمها کمی سخت است کمتر حرف بزنیم و چون زیاد حرف میزنیم، مدیریت زمان هم برایمان مشکل است. از طرف دیگر، ما هر لحظه دربارهی هر چیزی فکر میکنیم، و تجسس و قضاوت میکنیم. کنترل افکار هم سخت است. نکتهی آخر هم اینکه اکثر ما به تلفن همراه وابستهایم.

گفتم: وابستگی به تلفن همراه یعنی داشتن فوبیای تلفن همراه (ترس از دست دادن، خاموشکردن و جدا کردن).

گفت: سعی میکنیم حداقل در این کلاس، زبان، زمان و افکار را کنترل کنیم، اما جدا کردن تلفن همراه از محالات است. مگر ما دبیرستانی هستیم که تلفن همراه به کلاس نیاوریم یا آن را خاموشکنیم!

گفتم: اگر تلفن همراه روشن باشد و روی میز یا دست شما باشد، نمیتوانید در کلاس تمرکز داشته باشید و فعالیتهای یاددهی- یادگیری اثربخشی لازم را نخواهد داشت. پس سعی کنید تلفن همراه را در کلاس خاموش کنید و خارج از دید خود قرار دهید.

این شد که تلفنهای همراه را  مخفی کردند. برخی هم درون کیفها گذاشتند. البته در کیف را به سمت خودشان باز میگذاشتند و در فرصت مناسب با تلفنهایشان کار میکردند.

این موضوع ذهنم را مشغول کرد. به این فکر میکردم که چگونه آنها را متوجه کنم روشنبودن تلفن همراه در کلاس مانع یادگیری است؟ از آنجا که تهدید، تغییر رفتار موقتی است، راههای مختلفی را از ذهن گذراندم. میخواستم کاری کنم خودشان به این نتیجه برسند که خاموشبودن تلفن همراه در کلاس برای یادگیری ضروری است. در یکی از جلسات، به دو نفر از دانشجویان گفتم: وقتی وارد کلاس شدم، دستتان را زیر میز ببرید و مدام با سایر دانشجویان تماس بگیرید.

وارد کلاس شدم. گوشی خود را روی میز گذاشتم. به دانشجویان هم گفتم: امروز همه تلفنهای همراه خود را از حالت سکوت خارج کنید و روی میز بگذارید. هرکسی هم دوست دارد، وارد شبکههای مجازی شود. اگر کسی زنگ زد، جواب دهید. هر چه اصرار کردم، قبول نکردند. باور نمیکردند. میگفتند: میخواهید ما را امتحان کنید. با جدیت گفتم: تلفنهای همراهتان را روی میز بگذارید.

چنددقیقهای از تدریس گذشته بود که به دو دانشجویی که با آنها هماهنگ کرده بودم، اشاره کردم. دستهای خود را زیر میز بردند و به بقیه زنگ زدند. سر و صدای گوشیها بلند شد. گوشی هرکدام زنگ میخورد، فوراً آن را خاموش میکردند. وقتی گوشی خودم زنگ خورد، آن را برداشتم و با صدای بلند جواب دادم. کمی گفتوگو را کش دادم. گوشی را روی میز گذاشتم و تدریس را ادامه دادم. منتظر بازخورد دانشجویان بودم. سر و صدای آنها فضای کلاس را پرکرده بود. از این وضع ناراضی بودند. تدریس را قطع کردم و روی صندلی نشستم. بدون اینکه چیزی بگویم، حدود دو دقیقه به آنها زُل زدم. با تبسم گفتم: امروز کلاس خوبی داشتیم. همینکه جملهام تمام شد، برخی از دانشجویان با حالت خشم، اعتراض خود را نسبت به روشنبودن تلفن همراه اعلام کردند. یکی از آنها گفت: اتفاقاً این جلسه بدترین جلسهی ما بود. چیزی یاد نگرفتیم. اعصابمان خرد شد.

با حالت تعجب گفتم: چه شد؟ چرا یاد نگرفتید؟

گفت: روشنبودن تلفنهای همراه و زنگخوردن آنها سبب شد به درس توجه نکنیم.  منتظر این بازخورد بودم. خیلی خوشحال شدم. گفتم: هدف من این بود که متوجه شوید روشن بودن تلفن همراه در کلاس سبب اختلال در فرایند یاددهی- یادگیری میشود. خیلی خوب است. من که جلسهی اول تأکید کرده بودم تلفنهای همراه را خاموشکنید!

گفتند: از این جلسه به بعد تلفن همراه به کلاس نمیآوریم، چون فهمیدیم آوردن آن به کلاس مانع تمرکز و یادگیری ماست.

 

 

۱۰۲۶
کلیدواژه (keyword): رشد آموزش ابتدایی، خاطره،
نام را وارد کنید
ایمیل را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید