عکس رهبر جدید

توانایی، معیار قضاوت!

  فایلهای مرتبط
توانایی، معیار قضاوت!
گفت‌و‌گو با سید داود میرشفیعی، معلم برگزیده استان مازندران

کوله‌بار تجربه‌هایش را که بگشاید، خیلی حرف برای نسل جوان دارد. در طول ۳۲ سال سابقه، از معلم کلاس‌های چندپایه گرفته تا مدیرآموزگار، معلم راهنما، مدرس کلاس‌های ضمن‌خدمت، مدرس روش‌های تدریس در تربیت‌معلم و همکاری با دفتر برنامه‌ریزی و تألیف کتاب‌های درسی را تجربه کرده‌است. اعتقاد دارد تجربه کاری، علمی ناب است. لذا از همان دهه اول معلمی تلاش کرده‌است تجربه‌های خود را مکتوب کند تا معلمان، دانشجو- معلمان و دیگر افراد علاقه‌مند بتوانند از آن‌ها بهره ببرند. در این‌باره کتاب‌های متعددی نوشته و منتشر کرده‌است و سرانجام هم در دی‌ماه سال ۱۳۹۶، از طرف وزارت آموزش‌وپرورش استان مازندران به‌عنوان آموزگار ماندگار معرفی شده‌است.


سیدداود میرشفیعی لنگری، که متن گفت‌و‌گو با او را پیش رو دارید، در سال ۱۳۳۴ در خانواده‌ای روستایی و کشاورز در بخش چهاردانگه شهرستان ساری به دنیا آمد. در طول خدمت معلمی، مدرک کارشناسی علوم تجربی گرفت و امروز، پس از سال‌ها تعلیم‌وتربیت کودکان، نوجوانان و جوانان، در جایگاهی ایستاده است که صدها انسان به خود می‌بالند که روزگاری از محضرش نکته‌ها آموخته‌اند و با آنچه از او فرا گرفته‌اند زندگی می‌کنند.

 

* * * 


چطور شد معلمی را انتخاب کردید، در این شغل ماندید و همچنین در تربیت‌معلم به تدریس پرداختید؟

در دوران تحصیل دبیرستان، برای جبران کمبودهای مالی، هم‌زمان آموخته‌های درسی را به دیگران آموزش می‌دادم. جرقه معلمی‌کردن از همان روزها در ذهنم زده شد. البته از دوران کودکی هم افرادی اثرگذار بودند. لذا احساس خوبی نسبت به معلمی داشتم. حتی اوایل احساس غرور می‌کردم که معلم هستم. شغل معلمی را از ابتدا باارزش می‌دانستم. همیشه از لحظات و خاطرات زیبای آن می‌گویم و به آن فکر می‌کنم. واقعاً خودم را درمانده نمی‌دانم. منتظر تأیید دیگران نبودم، بلکه همیشه تلاش می‌کردم خوبی معلمی را اثبات کنم. به شکل‌دهی کسانی فکر می‌کردم که حاصل کار معلمی هستند. می‌گویم مسئولیتی که من به‌عنوان معلم دارم و بارش بر دوش من است، بسیار بزرگ و سنگین است و این در دیگر مشاغل نیست. من می‌توانم برای کودک یا دانشجو الگو باشم. پس معلم همیشه معلم است؛ حتی اگر به‌طور رسمی بازنشسته باشد. به همین دلیل دوست داشتم آن را به کسانی که معلمی را انتخاب کردند، انتقال دهم.


شما با چه اعتقادات و آرمان‌هایی به کلاس درس قدم می‌گذاشتید و چه اهدافی را دنبال می‌کردید. درواقع در این کار چه چیزهایی برایتان اهمیت داشت؟

همیشه بر این باورم که در تعلیم‌وتربیت روش‌های دستوری و بخشنامه‌ای اثربخشی چندانی ندارند. اعتقاد دارم تربیت باید چندبعدی باشد. بخش زیادی از مشکلات اخلاقی به روش‌های نادرست مربوط است. اعتقاد داشتم تفاوت‌های فردی حُسن است. زیرا وجود تفاوت‌ها ما را هدایت می‌کند کودک را در توانمندی‌ها بشناسیم.


چه کسانی روی شخصیت شما و شکل‌گیری آن اثر گذاشته‌اند؟

غیر از سخت‌کوشی همه اعضای خانواده در کار کشاورزی، که بر شخصیتم اثر گذاشت، جا دارد از مدیر آموزگار دوره ابتدایی خودم، مرحوم جواد فرزانه، در شهر ساری، یاد کنم. او تحصیلات قدیمی داشت و به تمام معنا در گفتار و رفتارش در مدرسه و در محل زندگی بی‌نظیر بود. من حتی در کلاس‌های آموزش معلمان در شهرها و استان‌های دیگر کسی را مثل او نیافتم.


اغلب اوقات خانواده از شخصی صحبت می‌کردند که من او را ندیده بودم. او به روستای ما مهاجرت کرده بود و با خانواده رفت‌وآمد همیشگی داشت. هر وقت سخنی به میان می‌آمد، می‌گفتند: مدیر نورایی چنین گفت. خلاصه مدیر نورایی یعنی فردی آگاه، دانا و توانمند. بنابراین الگوی خیالم بود.


جناب‌عالی روی کدام مباحث تربیتی و اخلاقی شاگردانتان حساسیت داشتید و دوست داشتید در آن زمینه‌ها ارتقا پیدا کنند.

دوست داشتم دانش‌آموز احساس خود را آزادانه بروز دهد. به‌طور مثال، در پایه چهارم خواسته بودم حیاط مدرسه را توصیف کنند. دانش‌آموز نوشت: حیاط مدرسه ما کتابخانه دارد. اما چه فایده، ما را که به آن راه نمی‌دهند! یا دیگری گفت: حیاط مدرسه را گل‌کاری کردند. روی تابلو نوشتند به گل‌ها دست نزنید. کاش نام گل را روی آن می‌نوشتند!


مانند هر معلمی، می‌خواستم کودکان از کار خودشان در برابر نقد دیگران و یا ایرادها محترمانه دفاع کنند، نه اینکه ناامید شوند یا برخورد تندی داشته باشند. روزی در کلاسی دانش‌آموز پایه دوم یک نقاشی کشید. من برای نظارت رفته بودم. دیدم اکثر بچه‌های کلاس کارش را بی‌ارزش دانستند. از او خواستم بگوید چه رسم کرده است؟ از چه رنگ‌هایی استفاده کرده است؟ نزدیک به صد کلمه در پاسخ گفت. گفتم، پس ما این‌ها را ندیده بودیم. الان آن کودک یکی از بزرگ‌ترین نقاشان شهر است که برای زیباسازی شهر با شهرداری همکاری می‌کند. خودش می‌گوید اظهارنظر منِ معلمِ پایه دومش او را به اینجا کشاند.



فرض کنید با تجربه‌ای که امروز به دست آورده‌اید، به دوران کودکی و نوجوانی برگردید. چه مسیرهایی را دنبال می‌کنید و چه‌کارهایی را انجام نمی‌دهید و راه دیگری را در پیش می‌گیرید؟

ثبت تجربه‌ها از همان دوران کودکی، استفاده بیشتر از طبیعت و سر درآوردن از اتفاق‌ها و پدیده‌های طبیعی. درگیرشدن با مسئله و یافتن راه‌حل‌های طبیعی و ...

راه دیگری که پیش می‌گرفتم، این بود که هرگز کسی را به‌خاطر اشتباهات و یا اشکالاتش سرزنش نمی‌کردم.

دیگر در ارزشیابی، میزان اشتباهات را تعیین نمی‌کردم، بلکه توانایی را معیار قضاوت قرار می‌دادم.

 


شما معلم موفق را چطور تعریف می‌کنید؟

معلم موفق کسی است که نیاز کودک را می‌شناسد و از توانمندی محیط به‌موقع استفاده می‌کند. عموماً شنونده است و موقعیت یا شرایط مطلوب یادگیری را فراهم می‌کند. نسبت به محتوای آموزشی انعطاف‌پذیر است و می‌تواند محتوا را با توجه به محیط بهینه کند.


 

با توجه به تجربه‌تان، فکر می‌کنید دانش‌آموزان چه کسی را به‌عنوان معلم می‌پذیرند و از او حرف‌شنوی دارند؟

کسی که اجازه تجربه‌کردن را به کودک بدهد، محیط را برای بیان ایده امن می‌کند. دانش‌آموز، معلمی را دوست دارد که به او اجازه دهد بگوید: «نمی‌دانم. نیاموختم. خوشم نیامد. چه فایده‌ای دارد! من این‌طوری را دوست دارم. می‌خواهم چنین کنم.» آن‌وقت معلم این عقیده را بپذیرد و شرایط را برای رخ‌دادن اتفاق درست برای کودک فراهم کند.

 

۹۱۷
کلیدواژه (keyword): رشد معلم، گفت‌و‌گو،
نام را وارد کنید
ایمیل را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید