وقتی به چشمان معصوم و صـورت مهربان کودکان نگاه میکنم، همه را پـاک و زیـبـا، و بیآلایش و فارغ از هرگونه غرور، ریا و تظاهر میبینم و هرچه غم و ناراحتی در درون دارم، همه را از یاد میبرم، میدانید چرا؟ چون با تمامی وجود عاشق این فرشتگان پاک هستم و به بودن در کنار آنها خو گرفتهام.
از سالها پیش عادت داشتم، وقتی درس تازهای را تدریس میکردم، از دانشآموزانم بخواهم یک بار از روی درس بهعـنوان تکلیف خـانه، رونویسی و سه چهار خطی هم بهعنوان دیکتهی شب تمرین کنند. تمام دانشآموزان هم بـدون استثنا مـلـزم به انجام آن بـودنـد.
بنا بر عادت معمول، هـر روز دفـترهـا را کـنترل میکردم و تـذکـرات لازم را بـه دانشآموزان میدادم.
یک روز، موقع بررسی دفـترها، متوجه نوشتهای عجیب و باورنکردنی، در بالای صفحهی تکلیف هانیه، یکی از دانشآموزان مستعد و نمونهی کلاس شدم. او در بالای صفحهی دفترش نوشته بود: «من خانم معلم را دوست ندارم.»
پس از خواندن این جمله، بدون اینکه به روی خود بیاورم، دفترهای همهی بچهها را دیدم. در زنگ تفریح از هانیه خواستم پیش من بیاید و در ضـمـن دفـتر تکلیفش را هم بیاورد.
او که انگار یـادش رفته بود چـه جملهای در دفترش نـوشـتـه اسـت، بیخبر از همهجا، در کنارم نشست.
از هانیه سؤال کردم: «عزیزم، میتوانی به من بگویی چـرا دوسـتم نداری؟»
او که انتظار این سؤال را نداشت، به یکباره رنگ از رویش پرید و با صدایی گرفته گفت: «خانم، به خـدا من شما را خیلی دوست دارم!»
ادامه دادم: «ببین هانیه جان، نگران نشو! من فقط میخواهم بدانم چرا بالای صفحهی دفتر مشق خود این جمله را نوشتهای؟»
هانیه با زبان کودکانه و آمیخته به ترس جواب داد: «آخر، من اصلاً مشق نوشتن را دوسـت ندارم. من همهی درسها را در کلاس یـاد میگیرم و نوشتن تکالیف تکراری خستهام میکند!»
از او خواستم متن نوشته شده در دفترش را پاک نکند.
پس از این جریان، با خواندن چندبارهی آن جمله، از یک نکتهی مهم آموزشی آگاه شدم و آن اینکه: تعیین تکلیف بهصورت قدیمی و کلیشهای را از برنامهی کاری خودم حذف کنم. مـن پی بردم، تکالیف خانهی دانشآموزان باید کـوتـاه، آگاهانه، پـرمحتوا و متنوع باشد و تفاوتهای فـردی دانشآموزان در آن لحاظ شـود. همچنین، تکلیف نباید خـارج از جـسـمـی و روحـی و روانـی آنـان باشد. از هـمـه مهمتر، باید انجام آن بـرای دانشآموزان جنبهی داوطلبانه داشته باشد.
اکنون که این خاطرهی بهیادماندنی و آموزنده را مرور میکنم، به این نکته میاندیشم که: آموزگار خوب و موفق کسی است که همیشه به دنبال آمـوخـتـن و یـادگیری باشـد؛ حتی از دانشآموزانش!
دانشآموز عزیزم هانیه هماکنون یکی از افتخارآفرینان شهر در زمینههای علمی و فرهنگی است.