عکس رهبر جدید

شما از جانب من در امانید

  فایلهای مرتبط
شما از جانب من در امانید
مامان و بابا را که فاکتور بگیریم، سلام اولین کلمه‌ای بود که دخترم یاد گرفت. چنان با آب‌وتاب سلام می‌داد که با تمام سلول‌هایت می‌شنیدی: «شما از جانب من در امانید».

هر چه بزرگ‌تر می‌شد، سلام گفتنش هم، رنگ بوی دل‌نشین‌تری به خود می‌گرفت. قدم‌هایش که محکم‌تر شد، با هم راهی مسجد و بقالی و پارک می‌شدیم. دختر کوچولوی من مشتاقانه برای عابرین دست تکان می‌داد و با صدای بلند سلام می‌گفت؛ اما از بین هر ده نفر شاید یکی دو نفر جواب سلامش را می‌دادند و او همین‌طور دور شدنشان را خیره می‌ماند. به نظر می‌رسید آن‌قدر توی حال خودشان بودند که اصلاً نمی‌شنیدند و بعضی هم برایشان اهمیتی نداشت جواب بدهند یا ندهند. این بی‌توجهی برایم ناراحت‌کننده و البته عجیب بود. چطور می‌شد تا این اندازه نسبت به دور و اطراف بی‌تفاوت بود. همین سؤال باعث شد بیشتر از قبل به تعاملات مردم دقت کنم و به نظرم برسد که جنس روابط روزانه و مرسوم آدم‌ها خیلی تغییر کرده است. قبل‌ترها همه بیشتر همدیگر را تحویل می‌گرفتند. نه این‌که لزوماً با هم آشنایی داشته باشند؛ بلکه احترام و حوصله بینشان بیشتر بود. حداقلش این‌که وقتی کسی سوار تاکسی می‌شد یا توی صف نانوایی می‌ایستاد، به جای گرفتن قیافه عبوس و درهم کشیده، یک لبخند معمولی به کناردستی‌اش می‌زد. همین تعامل هرچند کوتاه و در حد چشم در چشم شدن و لبخند گوشۀ لب، انرژی مثبتی را منتقل می‌کرد. انرژی‌های مثبت که دست‌به‌دست می‌شدند، حال عمومی جامعه هم بهتر می‌شد.

 

چرا عبوس و بی اعتناء هستیم؟
چه شد که روحیه تعامل مثبت بینمان کم شد و تعامل نکردن را ترجیح دادیم؟! چند علت را می‌توان فراهم‌کننده زمینه‌های این اتفاق دانست:

 

بچه‌های تنها و محبوس در خانه؛
هر چه در زمان پیش می‌رویم تعداد افراد بزرگ‌شده در خانواده‌های کم‌جمعیت بیشتر می‌شود. خانواده‌هایی که بعضاً تنها به یک فرزند اکتفا کرده‌اند. قبل‌ترها که خانواده‌ها بزرگ‌تر بودند، بچه‌ها خیلی چیزها را در طی رابطه با خواهر و برادرهایشان می‌آموختند و تعامل کردن جزئی از زندگی روزمره‌شان بود. همدیگر را به چالش می‌کشیدند، قهر و آشتی داشتند، گاه توی همان خانواده با تیپ‌های شخصیتی مختلف برخورد می‌کردند. خلاصه شیوه‌های متنوع برقراری ارتباط را تجربه می‌کردند و بلد می‌شدند. در حالی که شرایط کودکی که به تنهایی بزرگ‌شده بسیار متفاوت است. این کودکان گاه حتی پدر و مادرشان را هم زیاد نمی‌بینند و کسی را برای تجربه کردن ندارند. ارتباط روزانه با مکان‌هایی مثل مسجد هم به حداقل رسیده است؛ تا آنجا بتوانند تعامل اجتماعی را بیاموزند. برای یادگرفتن یک جمع و تفریق ساده هم مغز انسان نیاز به تکرار و تمرین دارد. پس چطور می‌شود توقع داشت بدون مهیا بودن شرایط تمرین و تکرار، یک رفتار و منش در وجود انسان نهادینه شود؟

 

هله‌هوله‌های مجازی؛
فضای مجازی که حالا کم یا زیاد وارد زندگی‌هایمان شده است، قطعاً در سبک روابطمان هم تأثیر خواهد گذاشت. همان‌طور که چت می‌کنیم، پول انتقال می‌دهیم، غذا سفارش می‌دهیم و حین این‌که هندزفری در گوشمان است و تا محل کار قدم می‌زنیم، فرصت ارتباط با آدم‌های حقیقی را از خودمان می‌گیریم. شاید به عقیده بعضی‌ها در فضای مجازی هم در حال تعامل باشیم؛ اما هم‌کلامی چشم در چشم و رودررو شدن کجا و مکالمه بدون صدا و تصویر کجا؟ بگذریم از این‌که اصلاً معلوم نمی‌شود کدام جمله تظاهر است کدام از ته دل. به همان اندازه که این قضیه نامعلوم باشد، انس گرفتن با مخاطب هم سخت‌تر خواهد بود. وقتی از فضای مجازی خارج می‌شویم و پا در فضای حقیقی می‌گذاریم دیگر حوصله‌ای برای گپ و گفت باقی نمانده است. یک توهم سیری پیدا می‌شود که اجازه استفاده از روابط مثبت را می‌گیرد. مثل وقتی‌که شکممان را با هله‌هوله پر می‌کنیم.

 

همچون پدر و مادر؛
طبیعی است ولی درعین‌حال جالب هم هست؛ فرزندان والدینی که زیاد اهل تعامل نیستند هم تعامل کنندگان خوبی نخواهند بود. پدر و مادر به‌عنوان اولین الگوهای زندگی کودکان، نقش به سزایی در شکل‌گیری سبک‌رفتاری آن‌ها دارند؛ بنابراین عجیب نیست که همین روال را در مدل تعامل آن‌ها هم ببینیم. اگر والدین با اکراه و بی‌میلی در تعاملات شرکت کنند، بچه‌ها متوجه این اجبار می‌شوند و تمایلی به همانندسازی از خود نشان نمی‌دهند. چون بچه‌ها علاقه‌ای به تظاهر و نقش بازی کردن ندارند.

می‌توان سهمی هم به اوضاع‌واحوال جامعه داد. هرچند اصل ماجرا برمی‌گردد به روحیات و خلق‌وخوی تربیت‌شده آدم‌ها؛ اما گاهی پیچیدگی‌ها و فشارهای حاکم بر جامعه باعث می‌شود سطح تعاملات کاهش پیدا کند. وقتی برای تأمین نیازهای زندگی مجبور باشیم ساعت‌های بیشتری کار کنیم یا فکرمان مشغول هزینه‌های روزمره باشد، ناخودآگاه تمایلی به هم‌صحبتی و توجه به دیگران را نخواهیم داشت؛ ولی سخن این است که آیا می‌شود به این مهارت رسید که در تمام فراز و نشیب‌های زندگی، حال خوبمان حفظ شود؟

 

این‌گونه بهتر می‌شویم
با وجود زمینه‌های کم شدن تعامل؛ اما نیاز انسان به زندگی اجتماعی غیرقابل‌انکار است. وقتی می‌توانیم با یک سلام و احوال‌پرسی کوتاه، تشکر کردن از راننده و نانوا یا لبخند زدن به دختربچه‌ای که از کنارمان رد می‌شود، حال آدم‌های دوروبرمان را بهتر کنیم؛ چرا بی‌تفاوت باشیم؟ حال آدم‌هایی که کنارشان زندگی می‌کنیم خوب باشد، حال خودمان هم بهتر خواهد شد.

 



 

۸۳۲
کلیدواژه (keyword): با فرزندان
نام را وارد کنید
ایمیل را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید