عکس رهبر جدید

من تنبل نیستم

  فایلهای مرتبط
من تنبل نیستم


اکنون، سالها از دورانی که دیدگاه «پیشساختگی» بر جامعه مسلط بود میگذرد؛ دیدگاه ظالمانهای که بنابر آن، کودکان به محض تولد، بزرگسالانی کاملاند و به بیان سادهتر، از پیش ساخته شدهاند. این یعنی کودکان وظایفی نظیر مسئولیتهای بزرگسالان دارند. طبق این دیدگاه،  لباسهای رنگی، بازیهای کودکانه، لحن بیان ابتدایی، اسباببازیها، و تقریباً هرچیز دیگری که به دوران کودکی مربوط است، کاملاً بیمعنا بود. کودکان کمسال به محض اینکه سخن گفتن را یاد میگرفتند، باید «اطاعت» را تمرین میکردند و به محض به راه افتادن، کارهای دشوار بزرگسالان را انجام میدادند. تعارفی در کار نبود: هر کودک، یک بزرگسال کامل بود؛ به جز وزن و قدش که با بزرگسالان تفاوت داشت. از این هم تأسفبرانگیزتر، جنینشناسی آن روزگار بود که درون هر اسپرم و تخمکی، یک انسان بالغ یا هومونوکولوس را تصور میکرد. این جنینشناسی در واقع مهر تأیید قدرتمندی بر دیدگاه پیشساختگی بود، اما گذشت زمان همه چیز را تغییر داد. این دو نظریه مانند هر دیدگاه اشتباهی در تاریخ، در برابر پیشرفتهای علمی و رشد اخلاقی جامعه، تاب مقاومت نیافت. با اختراع میکروسکوپ، معلوم شد خبری از یک انسان بالغ در اسپرم و تخمک نیست. اخلاقمداران جامعه هم به تأسی از مبانی اخلاقی، با إعمال فشار بر کودکان مخالفت کردند و بالاخره اصول دیدگاه پیشساختگی و کودک بالغ هومونوکولوس، برای همیشه از میان رفت، اما آیا واقعاً از میان رفت؟

با نگاهی به روشهای تربیت فرزند میتوان گفت که پیشساختگی اگرچه بهعنوان یک نظریه از میان رفته است، تفکر آن هنوز در بسیاری از خانوادهها جریان دارد. امروز هم از کودکان انتظارهای بیهودهای داریم. آنها در هنگام بازی ناچارند قوانین بزرگسالان را رعایت کنند؛ مراقب باشند لباسهایشان خاکی نشود و بدنشان زخم برندارد. غافل از اینکه بازی فعالیتی لذتبخش و «هدف در خود» است. بزرگسالانی که برای بازی کودکان هدف تعیین میکنند، در واقع ذات بازی را به چالش میکشند. حتی در تبلیغات رسانهای هم کودکان به جای محبت و آزادی همراه با مسئولیت، فقط به شامپوهای بچه، کنسروهای ماهی، پوشکهایی که توان بیشتری برای جذب آب و رطوبت دارند و پودرهای سفیدکننده پیراهن محتاجاند. اگر حافظه خوبی داشته باشیم، یادمان نرفته است که در یک آگهی تجاری، مادر خانواده با شوق فراوان به سمت نوزاد خود میدوید تا مژده باز کردن حساب بانکی جدیدی را به او بدهد که در آینده قرار است صرف خرید خودرو و منزل شود. چنین مادری بیش از هرچیز دیگر، نیازهای کنونی فرزندش را نادیده میگیرد و او را با سرعت شگفتانگیزی به سمت آینده میکشاند؛ آیندهای که لااقل بیست سال تا فرارسیدن آن فرصت هست. چنین کودکانی بسیار زودتر از آنچه باید، وارد مرحله بزرگسالی میشوند. کودکانی که اگر گریه کنند رفتارشان را بچهگانه مینامیم و اگر اعتراض کنند، به آنها لقب لجباز میدهیم. اگر در هنگام بازی زمین بخورند، بیدست و پا هستند و اگر صبحها اندکی بیشتر در رختخواب خود بمانند، مایه شرم والدینشان میشوند. آیا دیدگاه پیشساختگی چیزی غیر از این بود؟

کودکان نمیتوانند از فلسفه افکار و رفتارهای خود دفاع کنند؛ پس همیشه محکوماند. چیزهای دیگری هم هست؛ در مطالعه و تحصیل میتوانیم روح دیدگاه پیشساختگی را همهجا نظاره کنیم. کودکانی که روزانه و حتی در ایام تعطیلات ناچار به مطالعه و نوشتناند، آنهایی که تعطیلات نوروز را با بیرغبتی تمام در اضطراب تکمیل پیکهای نوروزیشان میگذرانند، کودکانی که به شکل ناباورانهای در یک شبانه‌‌روز باید هم ژیمناست خوبی باشند، هم نقاش خوبی و هم دانشآموزی منضبط؛ شرکت در کلاسهای آموزش زبان را هم باید به فهرست بلندبالای وظایف این معصومترین قشر جامعه اضافه کرد. کودکان امروز در تکالیفی که اغلب هیچ ارتباطی با نیازهای فعلیشان ندارد، غرق شدهاند. این یعنی همان «اضافهبار نقش» که نتیجه آن «بیتفاوتی» نسبت به تحصیل و مدرسه است. این نوع از بیتفاوتی، وقتی با مرگ انگیزه و هدف همراه شود، به چیزی تبدیل میشود که ما به اشتباه آن را «تنبلی» مینامیم؛ برچسبی ناعادلانه برای فرزندانی که هدف و انگیزهای برای خود نمییابند. در حالی که هیچ کودکی تنبل نیست؛ چرا که بیرغبتی نسبت به زندگی و تکالیف آن، تنها به دلیل نداشتن هدف و انگیزه است. وقتی کودکان نمیدانند چرا باید فلان بخش از کتاب را مطالعه کنند و چرا لازم است صبحها زودتر از خواب بیدار شوند و به مدرسه بروند، رغبت خود را نسبت به تکالیف مدرسه از دست میدهند.

هر کودکی اگر به درستی درک شود و به دوره تحولیاش احترام گذاشته شود، اگر بداند به خاطر چه چیزی باید تکلیف امروز را انجام دهد، اگر به او انگیزه قدم برداشتن در مسیر پیشرفت را بیاموزیم، هیچگاه نسبت به هیچچیز بیرغبت نخواهد بود. هیچ کودکی در جهان، تنبل نیست بلکه تنبلی در ذهن ما بزرگسالان است.

وقتی تعمداً برای کودک اسباببازیهای پزشکی میخریم و فقط بازی با این وسایل را تشویق میکنیم، وقتی ذهن کودک را در اختیار میگیریم و او را آن گونه که میخواهیم شکل میدهیم، وقتی به او انگیزه لازم برای خوشبخت شدن در زمان حال را نمیدهیم، هنگامی که بین تکالیف کودک و تواناییهایش مرزی قائل نمیشویم، و زمانی که در ارتباط با او کودک نمیشویم، باید اعتراف کنیم که تنبلی در ذهن ما بزرگسالان است.

هیچ کودکی در جهان، تنبل نیست. هنگامی که به کودک آزادی زندگی در زمان حال را بدهیم، وقتی برایش هدفی منطقی تعریف کنیم و به او برای رسیدن به اهدافش انگیزه لازم را ببخشیم، دیگر هیچ کودکی را تنبل نمینامیم. جای افتخار نیست اما معتقدم که روح دیدگاه پیشساختگی، حتی ستمگرانهتر از گذشته در جامعه ما سیلان دارد.

۱۳۷۰
نام را وارد کنید
ایمیل را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید