عکس رهبر جدید
۰
سبد خرید شما خالی است.

 

طرح سؤال و حرکتِ آدمک ذهن ما

در هفتمین نشست از سلسله نشست‌های تخصصی مجلات رشد با موضوع «ساحت تربیت اعتقادی، عبادی و اخلاقی» مباحث علمی و کاربردی مرتبط با این ساحت توسط متخصصان این حوزه ارائه شد.

 

  

تلاش کردیم ارتباط‌های لازم با اهداف و سوگیری‌های اسناد تحولی آموزش و پرورش در مجموعه مجلات رشد برقرار شود

دکتر محمد صالح مذنبی، مدیرکل دفتر انتشارات و فناوری آموزشی و مدیر مسئول مجلات رشد،‌ با اشاره به برگزاری مجموعه نشست‌های تخصصی مجلات رشد و اهداف آن در هم سویی با اسناد بالادستی آموزش و پرورش، به‌خصوص سند تحول بنیادین آموزش و پرورش گفت: امروز آخرین نشست‌ها از مجموعه نشست‌های تخصصی مجلات رشد در سال ۱۴۰۱ برگزار می‌شود. نشست‌ نوبت صبح در حوزه «ساحت اعتقادی، عبادی و اخلاقی» و در نوبت بعد از ظهر در حوزه «ساحت اجتماعی و سیاسی» برگزار خواهد شد. اگر در خاطر دوستان باشد، در بهمن ماه سال ۱۴۰۰ و در جلسات برنامه‌ریزی برای مجلات رشد، به هدف‌گذاری‌های وثیقی که در اسناد تحولی تعلیم و تربیت برای دانش‌آموزان و متربیان در نظر گرفته شده است، و همه بخش‌های پشتیبانی که برای زیر نظام‌های مختلف در نظرگرفته شده است، توجه شد و با تدقیق در این موضوعات تلاش کردیم ارتباط‌های لازم با اهداف و سوگیری‌های اسناد تحولی و به‌خصوص سند تحول بنیادین آموزش و پرورش و فعالیت‌های ما در مجموعه مجلات رشد، برقرار و در متون و صفحات پر تعداد این مجلات جاری شود.

در اولین جلسه به این موضوع پرداختیم که چگونه چنین کاری شدنی است؟ زیرا از یک سو ما گذشته‌ای طولانی را در پشت سر داشتیم که دوستان در همه شاخه‌های مختلف آن زحماتی را متحمل شده بودند و اقدامات خوبی هم صورت گرفته بود، اما این پایان کار نبود و سقف ما در حوزه تحول در تعلیم و تربیت و وظایف و مأموریت‌هایی که در سازمان پژوهش و برنامه‌ریزی آموزشی مقرر شده است، خیلی فراتر از این‌ها است.

بر همین اساس گفت‌و‌گوها را آغاز کردیم و در سال ۱۴۰۱ با همین برنامه‌ریزی‌ها و مجموعه رفت و برگشت‌ها که در مجلات رشد صورت گرفت، به همت همه دوستان کارهای خوبی صورت گرفت. خداوند بزرگ را شاکریم که توانستیم از تمام ظرفیت‌های مجموعه و تجارب گران‌سنگ همه دوستان برای این کار بزرگ استفاده کنیم.

از سال ۱۴۰۱ و از حدود دو ماه پیش برنامه‌ریزی کردیم تا آرام آرام، در این بحث‌ها عمیق‌تر شویم و در یک مجموعه از نشست‌های تخصصی، ساحت‌های مختلف مطرح شده در سند تحول بنیادین آموزش و پرورش را به گفت‌و‌گو بنشینیم و در مورد آن صحبت کنیم.

در مورد این که دلالت‌های این ساحت‌ها برای مجموعه فعالیت‌های ما در دفتر انتشارات و فناوری آموزشی و به‌خصوص در مورد مجلات رشد چگونه باید باشد، تا در این خصوص به یک سری از گزاره‌های تجویزی برسیم و آن را در اختیار سردبیران مجلات و اعضای هیئت تحریریه آن قرار دهیم تا به شکلی عمیق‌تر به این موضوعات پرداخته شود؛ تجربه سال‌های گذشته وجود دارد و تجربه امسال هم در کنار آن قرار می‌گیرد تا با گفت‌و‌گوها و بحث‌هایی که در این نشست‌ها صورت می‌گیرد، شکاف بین حوزه نظر و عمل رفع شود تا با اندیشه‌ورزی در لایه‌های مختلف بتوانیم به نتایج مطلوب‌تری در فعالیت‌های دفتر برسیم.

 جلسه تربیت اعتقادی، عبادی و اخلاقی ؛ تربیت اجتماعی و سیاسی

هدف آن است تا فرزندان ایران اسلامی در دوره طلایی ۱۲ ساله تحصیلی برای زندگی کردن آماده شوند

اما دو نشستی که امروز برگزار می‌شوند، به دو ساحتی اختصاص دارند که به یک معنا  بر دیگر ساحت‌های شش‌گانه تربیتی سند تحول بنیادین آموزش و پرورش سیطره دارد. ما در دستگاه تعلیم و تربیت خیلی به دنبال این نیستیم که متخصصانی در شاخه‌های مختلف علمی تربیت کنیم. تلاش می‌کنیم تا در دوره طلایی ۱۲ ساله تحصیلی و دوران کودکی و نوجوانی، فرزندان ایران اسلامی برای زندگی کردن آماده شوند.

اصطلاح «شایستگی‌های پایه» که در اسناد تحولی ذکر شده است، بر همین معنا تأکید دارد. شایستگی‌های پایه همان اصولی است که اساس آن حول موضوع هویت شکل می‌گیرد. اگر بخواهیم در این دوران طلایی (۱۲ ساله تحصیلی) برای هر انسانی به دنبال شایستگی‌های پایه در زندگی خودش باشیم، علی‌القاعده آن هدف‌هایی که در «ساحت اعتقادی، عبادی و اخلاقی» دنبال می‌شود به مراتب خیلی مهم‌تر از دیگر ساحت‌ها در زندگی انسان است، زیرا آنچه وجود انسان را شکل می‌دهد همین فکر، بینش و نهایتاً فلسفه زندگی اوست. به همین دلیل هم عرض کردم که این ساحت‌ها بر دیگر ساحت‌های تربیتی شش‌گانه مطرح شده در سند تحول بنیادین آموزش و پرورش سیطره و ترجیح دارد.

 

معنای حقیقی سیاست آن است که هیچ انسانی نمی‌تواند برای خودش و جامعه‌اش تدبیر نکند!

از طرف دیگر «ساحت اجتماعی و سیاسی» هم خیلی مهم است، زیرا اگر ما به دنبال تربیت به معنای حقیقی خودش در این دوران طلایی هستیم، باید بدانیم که بُعد اجتماعی و سیاسی خیلی مهم است زیرا روابط اجتماعی و نگاه ما به اجتماع آینده را رقم می زند. بعد سیاسی هم این گونه است، یعنی اگر ما از سیاست به معنای گروه‌ها و دسته‌جات بیرون باشیم و این کلیشه را بشکنیم و به سیاست به معنای حقیقی آن یعنی این که «هیچ انسانی نمی‌تواند برای خودش و جامعه اش تدبیر نکند» نگاه کنیم، اهمیت و جایگاه این بعد و ساحت هم بهتر شناخته می‌شود.

بچه‌های ما اگر بینش و رشد سیاسی پیدا کنند، توسعه و پیشرفت بیشتری پیدا خواهیم کرد. در حال حاضر اگر مشاهده می‌کنیم که در کشورخودمان از این ناحیه آسیب‌های جدی بر جامعه وارد می‌شود،‌ بخشی از آن به دلیل نداشتن بینش سیاسی است.

حالا بحث بر سر این است که مجلات رشد بر اساس کارکردی که دارند و هویتشان در نظام تعلیم و تربیت، چگونه باید به این دو بُعد بپردازند؟

درخواست ما از دبیران ساحت‌ها و همکاران حوزه معاونت مجلات این بوده که جلساتی را برگزار کنند که روی این موضوعات هم از جنس مبانی و هم از جنس تجربیات زیسته بحث شود. طوری که اگر سردبیری سؤال کند که من چگونه می‌توانم یکپارچه و متوازن به ساحت اعتقادی، عبادی و اخلاقی در مجله خودم که مخاطبش دانش‌آموز است، بپردازم در این جلسات به پاسخ خود برسد. همچنین در این جلسات باید برای مجلات بزرگسال و تخصصی رشد هم مشخص شود که چگونه باید محتوای مجله را برنامه‌ریزی و تدبیر کنیم تا به این ساحت‌های اعتقادی، عبادی و اخلاقی و اجتماعی و سیاسی به خوبی و شایستگی پرداخته شود.

از معاونت مجلات هم درخواست کرده‌ایم که حاصل این جلسات ثبت و ضبط شود و در اختیار مخاطبان و گروه‌های علاقه‌مند مرتبط قرار گیرد. لذا به غیر از کارکرد داخلی این جلسات،  محتوای آن در اختیار عموم کسانی که با مجموعه ما در ارتباط هستند، قرار خواهد گرفت که امیدواریم موثر و قابل استفاده باشد.



اولین اتفاقات هوشمندانه آدمی در قالب هنر ارائه شد

در ادامه این جلسه دکتر حسن دولت‌آبادی، مدرس دانشگاه، پژوهشگر حوزه هنر و نویسنده نمایشنامه‌های آموزشی و تربیتی، سخنانی گفت: بحث را از آغاز هوشمندانه تلاش انسان که اتفاقاً با هنر هم همراه بود شروع می‌کنیم. اولین اتفاقات هوشمندانه آدمی در قالب هنر ارائه شد. امروز با نگاه هنر به تولیدات ضروری زندگی انسان‌های اولیه، می‌بینیم که او کارهای هنری می‌کرده است. وقتی که در ساخت کوزه قاعده قرینه را رعایت کرد و زمانی که از رنگ برای رنگ‌آمیزی آن استفاده کرد، در واقع عملی هنرمندانه انجام داد. او وقتی که خوابید و در خواب دید کسی از عزیزان او که مرده بود، در خواب او ظاهر شده و وقتی که دید در شب ظلمانی، آتش به روی درخت افتاد و درخت شعله‌ور شد، فطرتاً به یک نیروی ماورا فکر کرد که ما امروز آن نیروی ماورا را خداوند می‌نامیم. او فهمید در ورای هستی، نیروی قدرتمندی وجود دارد که مؤثر و تصمیم گیرنده است و اتفاقات بسیار عجیب و برجسته را شکل می‌دهد. یا وقتی که خواب دید، فکر کرد هستی فقط یک لایه ندارد و در پس هستی لایه‌های گوناگونی موجود است. او در آغاز بدین ترتیب خدایانی را برای خودش ساخت. ما امروز در آثار عمیق انسان معاصر ـ منظور از انسان معاصر انسان امروز و صد سال اخیر نیست بلکه انسان هوشمندی است که حافظ، سعدی و فردوسی نام گرفت ـ لایه‌های چندگانه را در پس آثار آن‌ها و آثاری که باقی مانده است را می‌بینیم. وقتی که حافظ بزرگوار می‌گوید: سواران را چه شد، شهسواران را چه شد!‌ منظورش مردی سوار بر اسب نیست که می‌تازد. بلکه مرد مؤثری است که در تغییرات اجتماعی، می‌تواند تأثیر داشته باشد و کجاست این انسان مؤثری که جامعه را به سمت صلاح، به سمت درستی و به سمت منافع عمومی پیش ببرد؟

 

دلیل ماندگاری آثار هنری فاخر این است که دارای لایه‌های گوناگون هستند و از پشتوانه‌های عمیقی برخوردارند

از این منظر با افزایش لایه‌ها، آثار عمیق‌تر می‌شوند. می‌دانیم که چند حس برجسته وجود دارد که انسان در طول زندگی‌اش از آغاز تا اکنون سرو کار داشته است. از این دست موضوعات، عشق یک پدیده ثابت بشری است، نفرت یک حس ثابت بشری است. حالا سؤال این است که چرا آثار شکسپیر باقی می‌ماند و جاودانه می‌شود؟ و آثار او بهترین آثار دراماتیک در طول تاریخ از آغاز (یعنی قرن ششم پیش از میلاد مسیح) تا به امروز است که اولین تئاترها تولید شد؟ دلیلش این است که این آثار دارای لایه‌های گوناگون هستند و با پشتوانه‌های عمیقی که دارند هر گاه به آن مراجعه می‌کنیم از مناظر گوناگون، می‌توانیم برداشت و تلقی جدیدی را از آن پیدا کنیم.

چرا حافظ همچنان حرف‌های جدیدی برای گفتن دارد؟ چرا هر بار که با یک نیت خاص به دیوان حافظ مراجعه می‌کنیم، پاسخ خود را دریافت می‌کنیم؟ برای این که این آثار لایه و عمق اندیشه دارند و دارای پشتوانه‌های عمیق هستند و در نتیجه هر بار می‌توان از آن‌ها تلقی‌های جدیدی را برداشت کرد.

موضوع عشق به عنوان یک فطرت ذاتی، در ملودرام‌های هندی ارائه می‌شود. اما این‌ها آثاری سطحی هستند و در نتیجه به مصرف روزانه می‌رسند و جاودانه نمی‌شوند. اما عشق در آثار سعدی و حافظ، جنبه‌ها و لایه‌های گوناگون دارد و به همین جهت هم ماندگار شده‌اند. این آثار برای هر عصری و هر نسلی و هر تمدن و سرزمینی حرفی برای گفتن و شنیده شدن دارند. همین است که علیرغم این که در ترجمه، همه ارزش‌های هنری یک اثر منتقل و ترجمه نمی‌شود، با این حال وقتی حافظ به آلمانی ترجمه می‌شود، ارزش ثابتی مثل عشق در آن جا هم این گونه عمیق و دقیق و دلنشین درک می‌شود که ما در فارسی با آن ارتباط برقرار کردیم و درکی ثابت از آن داریم. پس از این منظر ما در ابتدا و از آغاز شاهد تجلی اندیشه در آثار ادبی و هنری هستیم.

همانطور که انسان اولیه سعی کرد این هوشمندی را در زندگی  و اندیشه خودش تعمیم بدهد و آن را کاربردی کند، در زمینه فراگیری هنر به طور ذاتی و فطری هم کوشید؛ وقتی کوزه را ساخت و قاعده قرینه را رعایت کرد، اصلی که ما امروز در شاخه گسترده‌ای از هنر سعی می‌کنیم آن را رعایت کنیم. البته هنر روز ممکن است نخواهد ۱۰۰ درصد اصل قرینه را در همه آثار خودش (با نگاهی که دارد) رعایت کند که دلایل خاص خودش را دارد و موضوع بحث امروز ما نیست.

 

بشر اولیه آموخت از نیروی ماورایی که ما امروز به او خداوند می گوییم، تولیداتی داشته باشد که همه‌اش زمینه هنری دارند

انسان اولیه کوشید از طریق هنر [بی آنکه اسم هنر بر آن بگذارد] نیازها و احتیاجات خودش را تأمین کند. قرینه را آموخت و آموخت از نیروی ماورایی که ما امروز به او خداوند می‌گوییم و به او اعتقاد داریم، برای او تولیداتی داشته باشد که همه‌اش زمینه هنری دارند. یعنی دین با هنر آمیخت و ما با هوشمندی، وقتی که به خداوند لاشریک بی همتا اعتقاد پیدا کردیم، فهمیدیم چگونه در خدمت خداوند باشیم و چگونه درستی را از نادرستی منزه کنیم. البته این موضوع خیلی در تخصص من نیست و حضرات که در جلسه حضور دارند، با شایستگی بیشتر بدان خواهند پرداخت.

اولین اتفاقات تئاتری را در قرن ششم قبل از میلاد مسیح شاهد هستیم. اتفاقاً تئاتر از دین برآمده است. در آن قرن در یونان سرودهای دینی به این شکل خوانده می‌شد که ۵۰ نفر می‌ایستادند و وقایع اسطوره‌ای یونان را در قالب شعر می‌خواندند. یک نفر که ناظر بر این اجراها بود  با خودش فکر کرد چرا باید فقط نقل قول شود که فلان اتفاق رخ داده است؟ چه اشکالی دارد آدمی که باعث به وجود آمدن آن اتفاق شده است و آدم‌هایی دیگری که در وقوع آن شریک بوده‌اند هم بیایند و در صحنه‌ای به جای خودشان حرف بزنند؟

بدین ترتیب بود که اولین هسته نمایش شکل گرفت. اولین تئاتری که خلق شد، تئاتر دینی بود. منتهی نه اعتقاد فطری به خداوند بلکه در مجموعه خدایان اسطوره‌ای یونان باستان.

در آن شرایط انسان یونانی خدایانش را خودش ساخت  و آن را در اسطوره‌ها و سرودهایش خواند، ولی به هر صورت خدا را باور داشت. خدای یونانی دارای رفتارهای زمینی و نیروهای ماورائی بود و خدای واحد منزه نبود. در واقع آن خدایی که انسان بعداً با شناخت و آگاهی و فطرتاً به سوی او رفت نبود. هر گاه هم انسانی ناخواسته وارد آن محیط می‌شد،‌ مورد تنبیه قرار می گرفت. در مورد اسطوره‌های مختلف مانند ایلیاد و اودیسه، سرودها و داستان‌ها موجود است. آن زمینه از قرن ششم قبل از میلاد مسیح باعث شد که پاسخگوی فطرت خداجوی بشر باشد.

 جلسه تربیت اعتقادی، عبادی و اخلاقی ؛ تربیت اجتماعی و سیاسی   

با همه اتفاقات و رخدادهای تکنولوژیک جهان کنونی هنوز هم هنر اصیل و ماندنی جایگاه خودش را حفظ کرده است

هنر، بر اثر نیاز بشر و باورهایی ذاتی و فطری او نسبت به خداوند به وجود آمد و امری است مداوم و هنوز هم ادامه دارد و تا جهان، جهان است ادامه خواهد داشت.

هنر موضوع و زمینه‌ای است که امروز هم که امکانات و اسباب فراوان تکنولوژیک می‌تازند و بسیاری از زمینه‌های سنتی ما را خنثی یا ضعیف کرده‌اند، در امر تربیت و تأثیرگذاری بر جامعه نقشی بی‌بدیل دارد. هنوز هم هنر بودنی و نمایشی ما جایگاه خودش را دارد. زمانی که سینما [که خودش نوعی نمایش است] به وجود آمد از این نگران بودیم که تئاتر از بین خواهد رفت؛ که البته این گونه نشد. بعد هم که تلویزیون آمد همین نگرانی وجود داشت، که باز هم بی معنا بود و تئاتر همچنان نقش آفرین باقی ماند.

زمانی که موضوع دهکده کوچک جهانی مطرح شد و از آن به عنوان نظام سلطه و یک امکان کاربردی در جهت بهره‌گیری در اهداف خودش، برای یکدستی جامعه در مسیر اهدافش بهره گرفت، این نگرانی مطرح شد که آیا هنرهای سنتی ما در امر تربیت گویا و مؤثر هستند یا خیر؟ و کم کم می‌بینیم که ممکن است هنرهای سنتی ما آنچنان که باید در این زمینه پاسخ‌گو نباشند. اگر در متون ادبی دقت کنید، گاهی پند یک هوشمند عاقل که در یک جمله می‌گفت، جامعه‌ای را به مسیری دیگر می‌کشاند. این در حالی است که در تئاترهای آمریکایی و اروپایی آنچه غالب است، تصویر و شخصیت است و ممکن است در یک تئاتر یک ساعت و نیمه، شاهد پنج جمله با دارای پشتوانه فکری قدرتمند، نباشیم.

 

دهکده کوچک جهانی گر چه انتقال دانش را آسان کرد، اما تأثیرگذاری‌های مخرب خودش را به شدت دنبال می‌کند

وقتی ما به سراغ هنر می‌رویم، به دلیل این که فطرتاً هنر محبوب ذات ماست، خوشبختانه نگرانی‌هایمان کم می‌شود. امروز از طریق فضای مجازی شاهد پیام‌های آموزنده گسترده و همچنین سواستفاده از آن در ساختن شبه پیام‌ها برای بهره‌گیری‌های غالباً سیاسی هستیم.

امروزه آن قدر هجمه زیاد است که همان دهکده کوچک جهانی تصمیم گرفت که سودمندی و تأثیرگذاری هنرهای سنتی را تحت تأثیر قرار دهد. گاه ما هم غرق این سودمندی می‌شویم و در همین جریانی که وجود دارد، مشارکت می‌کنیم. دهکده کوچک جهانی گر چه انتقال دانش را آسان کرد، اما تأثیرگذاری‌های مخرب خودش را به شدت دنبال می‌کند، به طوری که ارزش‌های دینی و ارزش‌های ملی سرزمینی به شدت تحت تأثیر قرار گرفته است. مسیحیت در قرون وسطی تا قرن سیزدهم کوشید ملیت را کنار بگذارد. ارزش‌های فردی را تحت تأثیر قرار داد و جمع مطرح شد. رنسانس در حقیقت یک نوزایی برای توجه به فرد بود. مسیحیت وقتی خودش فاسد شد، زمانی که کشیش آن مانند توده‌های مسیحی شده زندگی نکرد، مردم کلیساها را خلوت کردند. کلیسا تصمیم گرفت از آنچه که بر توده‌های مردم می‌گذرد، علیرغم تعطیلی هنر در آن زمان، بهره بگیرد. به همین دلیل تئاتر در درون کلیسا به وجود آمد و سه دوره تاریخی را طی کرد. تئاتر تاریخی مستقیماً متون انجیلی را به کار گرفت و پس از تنظیم آن صحنه‌های تئاتر توسط عوامل کلیسا اجرا شد. این در حالی بود که تئاتر در مدت ۹ قرن قبل ار سوی کلیسا حرام اعلام شده بود و از میان هنرها تنها هنر معماری را به رسمیت می‌شناختند.

 

به دلیل توجه عموم مردم به هنر تئاتر، این هنر گرچه ضعیف، ولی بر پای ماند و اثر خودش را گذاشت

اما به دلیل گرایش و توجه عموم مردم به هنر تئاتر، این هنر گرچه ضعیف ولی بر پای ماند و اثر خودش را گذاشت و کلیسا که این علاقه مردم را دید، دوباره به دامان هنر تئاتر برگشت. این بازگشت به گونه‌ای بود که محل تئاتر همان کلیسا و عوامل اجرائی آن دست‌اندرکاران کلیسا بودند.

پس تئاتر بازسازی شده آن دوران کلیسا دینی است که نشان می‌دهد هنر چه تأثیر بزرگی می‌تواند در جامعه داشته باشد. بعد از این دوران تئاتر اخلاقی زاده شد با این تفاوت که یک داستانی با مضمون مسیحی به متن اجرایی تئاتر تبدیل شده و مورد توجه و مبنای اجرا قرار گرفت. از آن زمان حدود ۲۰۰ تئاتر  و نمایش که در کلیسا تولید شدند باقی مانده است که مربوط به دوره انتقالی پایان قرون وسطی به دوره رنسانس است. برخی مضامین بدین شرح است که مثلاً: دنیا ایستگاه آخرت است، همان معنایی که ما در اسلام هم داریم.

بعد از آن هم افرادی آمدند و از ذهن خودشان نمایش‌هایی نوشتند که دیگر متون مربوط به قصص انجیلی نبود. این زمینه که ایجاد شد افراد زیادی هجوم آوردند و چون هنوز هنر سینما نبود افرادی زیادی در این زمینه جذب هنر تئاتر در کلیسا شدند و تئاترهای آنان در حیاط‌های بزرگ کلیسا اجرا می‌شد.

در تئاتر «دنیا ایستگاه موقت آخرت است» انسانی می‌آمد (که البته ما در نمایش‌های خودمان این کار را نمی‌کنیم اما در مسیحیت آزاد است) و در جایگاه خداوند بر بلندی می‌نشست و حرف نمی‌زد. بعد نعمات دنیوی در قالب شخصیت‌های انسانی می‌آمدند و روبه‌روی او قرار می‌گرفتند و شخصیتی که در قالب خداوند بود وقتی زمان مرگش فرا می‌رسید می‌خواست آن‌ها را با خود ببرد، اما پاسخ می‌شنید که او حق انتخابی ندارد و تنها می‌تواند نتیجه عملش را با خودش ببرد. نمایشنامه را در واقع نویسنده می‌نوشت ولی پشتوانه فکری او مبانی دینی بود.

 


وقتی در زمینه‌های مختلف برنامه‌سازی می‌کنیم، هر مقدار که هدف را بهتر بشناسیم، در تحقق آن اهداف موفق‌تر خواهیم بود

در ادامه این جلسه، حجت الاسلام علی اباذری، پژوهشگر تربیت اسلامی و مجری طرح کلی تربیت اسلامی، مطالبی را به شرح زیر ارائه کرد و به پرسش‌ها و سؤالات طرح شده پاسخ داد.  

صحبت در خصوص مخاطبان مختلف مجلات که گاه کودکان، نوجوانان و جوانان و گاه بزرگسالان هستند، هر کدام خصوصیات خود را دارد و ویژگی‌های خاص خود را می‌طلبد. در این میان زمانی که معلمان و مدیران مدارس مخاطب ما هستند حرف‌های زیادی داریم، زیرا بسیاری از  فعالیت‌ها، بازی‌ها، نمایش‌ها و... که به آن‌ها اشاره می‌کنیم باید با نظارت و نقش آفرینی این عزیزان انجام گیرد.

چون قصد دارم راجع به تعلیم و ارتباط آن با تزکیه صحبت کنم در ابتدا نکاتی عام را در این زمینه مطرح  و در بحث محتوا برخی نکات روشی را بیان خواهم کرد.

وقتی درباره «تعلیم» صحبت می‌کنیم، روش تعلیم، محتوای آن و معلمی که آن علم را منتقل می‌کند هم مطرح می‌شوند. درخصوص «روش تعلیم» نکاتی زیادی داریم که بدان خواهیم پرداخت.

اما به نکته‌ای اشاره کنم که مهم است، وقتی می‌خواهیم در زمینه برنامه‌های درسی، تربیتی و... برنامه‌سازی کنیم،  به هر مقدار که هدف را روشن‌تر و شفاف‌تر شناخته باشیم می‌توانیم عوامل را بشناسیم و راهکارها را به درستی تعیین و بعد از آن برنامه‌سازی کنیم.

 

هر نوع نگاهی به مفاهیم و از جمله «تعلیم» اقتضائات خاص خودش را دارد که باید به آن توجه کنیم

اگر اعتقاد داریم که «علم»، اطلاعاتی نیست که بتوانیم آن را روی حافظه قابل حمل ریخته و جابه‌جا کنیم، چنین نگاهی مقتضیات خاص خودش را دارد. البته که همین گونه است که در حدیث شریف می‌فرماید: «أَلْعِلْمُ نُورٌ یقْذِفُهُ اللّه فِی قَلْبِ مَنْ یشآء»: علم، نوری است که خداوند به قلب هر کس که بخواهد، می‌افکند.

پس در صورت چنین نگاهی به علم، کل معادله متفاوت می‌شود. زیرا با چنین برداشتی از علم، مرکز علم، ذهن انسان نیست، بلکه قلب اوست. همین است که اگر این تعلیم در جایگاه خودش که قلب انسان است جای بگیرد تبدیل به نور می‌شود و چنین نوری هم باعث بینایی خواهد شد و گرمای وجودی هم در انسان ایجاد می‌کند.

تعلیم در چنین نگاهی نوری را به دل مخاطب منتقل می‌کند و این گونه نیست که فقط اطلاعاتی را به ذهن او وارد کند. البته ممکن است انتقال آن اطلاعات مقدمه چنین کاری باشد. نشانه ورود این نیرو هم یک وجهش ایجاد بصیرت است که در شخص بصیرت ایجاد می‌کند. وقتی می‌خواهیم در محیطی راه برویم، باید نوری از بیرون باشد تا بتابد و ما جلوی پایمان و آن طرف‌تر را ببینیم و درون چاه و چاله‌های محیط نیفتیم.

اما این موضوع برای به «دانش» بر عکس است. علم باید به درون ما بیایید و از درون قلب ما به بیرون بتابد تا ما راه را به خوبی تشخیص دهیم. در حقیقت ما با این نور، واقعیت هستی را تشخیص می‌دهیم تا بتوانیم با شناخت و نور و روشنایی راهمان را انتخاب کنیم و در تصمیمات زندگی از کوچکترین تا بزرگترین آن به شایستگی تصمیم بگیریم.

باید توجه داشته باشیم مفاهیمی هم هستند که می‌توانند در فرایند کسب دانش به ما کمک کنند. مثال آن «حلم» است. حلم در زمینه شکست‌ها و ناامیدی‌ها،‌ جایگاه خاص و مهمی دارد که باید به دقت مورد توجه قرار گیرد.  

 
جلسه تربیت اعتقادی، عبادی و اخلاقی ؛ تربیت اجتماعی و سیاسی


شوق به دانستن اولین ضرورت تحقق تعلیم است، اگر مخاطب شوق دانستن نداشته باشد، تعلیم اتفاق نخواهد افتاد

اگر ما حقیقت تعلیم را با عنایت به مطالبی که گفته شد به درستی درک کنیم، می‌توانیم نکاتی را که راجع به روش تعلیم مورد نظر است، به دست بیاوریم. اولین آن «شوق به دانستن» است که در واقع معلم و مربی باید ابتدا در مخاطب و متعلم شوق به دانستن را بیدار و فعال کند. زیرا اگر آن شوق و اشتیاق ایجاد نشود و دانش‌آموز با اختیار و انتخاب پای درس من و شما ننشیند و شوق یادگیری نداشته باشد، ممکن است روبه‌روی ما بنشیند و در مقابل گفته‌های ما سرش را هم تکان دهد، اما چیزی به درون قلبش راه نخواهد یافت و آن نور علم و دانش به قلب او منتقل نخواهد شد.

 تعلیم کاری بسیار ظریف و دقیق است. تعلیم فقط این نیست که مجموعه‌ای از معلومات را در کاغذ بگذاریم و به دانش‌آموز بدهیم و بگوییم بخوان! و بعد هم برهه‌ای از سال را معین کنیم تا بیاید و امتحان بدهد.

بر اساس این جملات این نوع تعلیم، تعلیم حقیقی نیست! تعلیم باید طوری باشد که ذهن را بسازد، مغز را فعال کند و در درجه اول شوق به دانستن را در دل متعلم ایجاد نماید. ضمن این که تعلیم باید خودش سازنده ذهن فرد باشد. ما نباید انتظار داشته باشیم مخاطب و متعلم، مقلد محض باشد. تعلیم باید سازنده روح باشد و احساسات مختلف و وجوه گوناگون آن را به منصه ظهور برساند.

پس نکته اصلی در این بخش از صحبت این است که باید بدانیم اگر قرار است که است و می‌خواهیم در مجلات رشد تعلیم بدهیم، شرایط، ویژگی‌ها و مقررات آن چیست؟ با چه روش‌ها، راهکارها و مسیری باید تعلیم داده شود تا مؤثر واقع گردد؟ برای این کار هم باید بیاموزیم و در نهایت به یک دستورالعملی برسیم که محور کار در هیئت تحریریه مجلات مختلف قرار گیرد و به صورت کاربردی و عملی از آن استفاده کنیم.

مهم تر از آن این است که تلاش کنیم این اقدامات چه در کتاب‌های درسی و چه در مجلات رشد دانش بنیان باشند و در مسیر راهکارهای متعددی که انتخاب و تعیین می‌کنیم، پیشرفت داشته باشیم. به همین دلیل ممکن است عنوان موضوعی مانند «تعلیم: برای همه ما آشنا باشد، ولی مهم است که ما در خصوص این عنوان و دیگر عناوین در چنین جلساتی مباحثه و گفت‌و‌گو کنیم و با طرح راهکارهای مربوطه و انتقال آن به جلسات هیئت تحریریه مجلات رشد به الگوهایی برسیم که بتوانیم محتوای مجلات خود را به سمتی ببریم که در امر تعلیم به مفهوم تعلیم واقعی علم توجه و به آن پرداخته شود.



ایجاد تحرک، تعجب و کشف از راهکارهای اصلی ایجاد شوق به دانستن هستند

در بحث راهکارهای تعلیم به موضوع «شوق به دانستن» اشاره کردیم. من در اینجا به چند نمونه که می‌تواند در مخاطب و دانش‌آموز ایجاد شوق کند، اشاره می‌کنم. یکی از این راهکارها ایجاد تحرک برای مخاطبان و به‌خصوص کودکان است. زیرا یکی از جذاب‌ترین روش‌ها برای کودکان و جلب نظرشان ایجاد تحرک بدنی و فکری است که می‌تواند شوق و نشاط آن‌ها را به دنبال داشته باشد.

راهکار دوم تعجب است. انسان‌ها موجوداتی هستند که اگر چیزی برایشان عجیب باشد، به آن توجه و دقت می‌کنند. راهکار سوم کشف است. اصل کشف برای ما انسان‌ها به شدت جذاب است و از آن لذت می‌بریم. کشف می‌تواند در ایجاد شوق برای یادگیری بسیار مؤثر باشد.

راهکار سوم هم سؤال است که می‌تواند بین ما و مخاطب ارتباط برقرار کند. رفت و برگشت‌هایی که در یک سؤال و پاسخ آن صورت می‌گیرد، مؤثر واقع خواهد شد. البته مهارت طرح سؤال هم خیلی مهم است. اگر طلب فهم در دانش‌آموز به وجود بیاید، به دنبال پاسخ خواهد رفت. سؤال می‌تواند راهکاری خوب برای ایجاد شوق یادگیری باشد.

ایجاد گفتمان هم یکی دیگر از روش‌های ایجاد شوق یاد گرفتن است. گفتمان‌سازی روش‌هایی دارد که می‌تواند به عنوان یک راهکار مناسب در این زمینه به کار گرفته شود.

به یقین رسیدن مخاطب هم یکی دیگر از روش‌ها و راهکارهای ایجاد شوق دانستن در مخاطب و دانش‌آموز است.

ما در موضوع یقین چهار گام داریم که فرد با طی کردن آن می‌تواند در مورد موضوعی به یقین برسد.

 

دفترچه  برو بیا و قصه‌ای که دانش‌آموز را بر سر شوق می‌آورد!

در همین ارتباط ما دفترچه‌ای را با عنوان «برو بیا» طراحی کرده‌ایم. این دفترچه بیشتر مناسب پایه دوم ابتدایی به بعد است که بچه‌ها سواد خواندن و نوشتن داشته باشند. تمرین‌های آن سطوح ساده تا سطوح سخت دارد. در نمونه حاضر در این جلسه، یک داستان طراحی شده است که در آن از مخاطب خواسته شده که الگویی را کشف کند. دفترچه شماره بندی شده است، اما شماره‌ها به ترتیب و ردیف خودش نیست. مخاطب به جای این که دفترچه را به ترتیب صفحات ورق بزند، بر اساس دستورالعملی که دارد بین صفحات مختلف و بدون رعایت ترتیب صفحه‌ای مسلسل رفت و آمد می‌کند. این موضوع باعث می‌شود او تحرک ذهنی پیدا کند و این تحرک برایش به شدت جذاب و شوق آفرین است. ضمن اینکه در این رفت و آمدها با هر پاسخی که می‌دهد، نهایتاً چیزی را در قالب تصویر، اوریگامی، جمله، کلمه و... کشف می‌کند و از این کشف و پیدا کردن لذت می‌برد و شوقش برای یادگیری افزون می‌شود.

در این دفترچه علاوه بر ایجاد تحرک برای مخاطب، سیر و فرایند سؤالات طوری طراحی شده است که آن چهار گام رسیدن به یقین نیز طی می‌شود.

برای مثال، یکی از مفاهیم مورد نظر ما در این زمینه، این آموزه دینی است که کسی می‌تواند پروردگار و رزاق شما باشد که از خودش توانایی داشته باشد، بتواند حرف شما را بشنود و بفهمد و بتواند برای اجرای آن اراده کند. این مفهوم در قرآن وجود دارد. در جایی که می‌فرماید: «این بت‌هایی که شما می‌پرستید، نمی‌شنوند و نمی‌فهمند!»  البته باید توجه داشته باشیم که در این زمینه یک تمثیل آمده است و مصداق این بت‌ها می‌تواند شرک درونی و حب نفس و... باشد.

حالا اگر بخواهیم مخاطب ما این حکمت را بفهمد و نسبت به آن به یقین برسد، باید چهار گام را طی کند. موضع مهم این است که مخاطب از همان مرحله اول جزئیات را بفهمد، بتواند از بین آن جزئیات، جزئیات اصلی را تشخیص دهد، بعد از بین آن‌ها حکمت را کشف کند، در ادامه بتواند عبرت‌گیری کند.

«دفترچه برو بیا» می‌تواند یک مجله‌ای با تنوع‌ها و طرح‌های مختلف باشد. می‌تواند روش‌های تعلیم از مرحله شوق گرفته تا رسیدن به مرحله یقین و درک حکمت و مفاهیم دینی به شکلی گسترده در‌ آن منعکس شود و نهایتاً سازنده ذهن مخاطب باشد.  

یکی دیگر از روش‌ها، روش قصص است. البته قصص در قرآن صرفاً به معنی داستان‌های مرسوم زمانه ما نیست. قصص یک روش اکتشاف و یک روش تعلیم است که به جای مستقیم‌گویی با استفاده از قصص جذاب، منظور خود را به درستی و شیوایی به مخاطب منتقل می‌کند. مقدمات یک موضوع در این روش به گونه‌ای چیده می‌شود که مخاطب دریافت عمیق و تأثیرگذاری از آن به دست می‌آورد. قصص قرآن مانند داستان حضرت یوسف (ع) و حضرت موسی (ع) و...، با روش‌های جزئی ما را با یک ماجرایی همراه می‌کند و مخاطب را به شکلی به پیش می‌برد که با درک جزئیات امر به درکی درست و جذاب و اثرگذار از یک موضوع عبرت آمیز و جذاب برسد، به گونه‌ای که انگار با یک دستورالعمل جامع روبه‌رو هستیم.

روش قصه‌گویی، شیوه‌ای مناسب برای موضوعاتی از جمله «حلم» است که می‌توان از آن برای مخاطبان کودک و نوجوان، معلمان، مدیران و... استفاده کرد. روشی که در آن مخاطب با شما حرکت می‌کند و به گونه‌ای عمیقاً تحت تأثیر این قصص قرار می‌گیرد و در حقیقت به مرحله «یقین» می‌رسد. در این روش نیاز نیست که شما موضوعی را به کودک یا دانش‌آموز تلقین کنید و او هم در ظاهر آنچه را می‌گویید، بپذیرد در حالی که به مرحله درک و یقین نرسیده باشد.

 

تعلیم ضمن این که شوق دانستن را فراهم می‌کند، باید فعال کننده ذهن و ضمناً پرورش دهنده روح و احساسات باشد

تعلیم ضمن این که شوق دانستن را فراهم می‌کند، باید فعال کننده ذهن و بازکننده مغز و همچنین پرورش دهنده روح و احساسات باشد. «بیان» هم امر مهمی است. این که ما چگونه قیامت را برای مخاطب بیان کنیم که آن را درک کند و در مورد آن به یقین برسد، موضوعی که در زمینه قصص و قصص قرآنی به خوبی به آن پرداخته شده است.

از آن جا که بحث امروز ما در زمینه ساحت اعتقادی، عبادی و اخلاقی است، در بخش «انتقال مفاهیم در محتوا»، باید بدانیم مفاهیم مربوط به اخلاق که در این زمینه مطرح می‌شود، خیلی زیاد است. هزاران گزینه اخلاقی وجود دارد که باید به توجه به نوع مخاطب، از میان آن‌ها انتخاب کنیم. در این خصوص باید به ظرف مخاطب و محدودیت‌های او توجه کنیم و پس از انتخاب موارد مرتبط و مناسب، دست به طراحی و اقدام بزنیم تا مؤثر واقع شود.

حالا این سؤال مطرح می‌شود که از کجا باید شروع کنیم؟ برای پاسخ به این سؤال باید توجه داشته باشیم که در بین دانش‌ها، برخی دانش‌ها، دانش‌های اصیل و پایه هستند و نسبت به شاخه‌ها و سرشاخه‌ها نقش ریشه را ایفا می‌کنند.

چیزهایی که ما به آن عنوان «حکمت» را اطلاق می‌کنیم و در حقیقت همان «دانش» است، اما دانشی که محتوای آن حقایق اصیل و عمیق عالم هستی است. چیزی که وقتی شکافته می شود،‌ تبدیل به گزاره‌های فرعی اخلاقی و... دیگر می‌شود.

به عنوان مثال در قرآن مفهومی به اسم «حق» داریم. خداوند می‌فرماید: «خلق السَّموات والأرضِ بِالحقّ». موضوعی که هم به شدت جذاب است و هم حکمت است. حالا اگر ما توانستیم این مفهوم را به درستی منتقل کنیم و مخاطب ما که خودش عقل و اختیار دارد، آن را درک و جذب و نسبت به آن یقین پیدا کرد، کار در حد کمال انجام شده است. مخاطب با فعل و انفعالت ذهنی خود و شکافتن موضوعی به نام حق، می‌تواند با کشفی که می‌کند به هزاران مفهوم و موضوع و نکات اخلاقی و اعتقادی دیگر برسد که برایش جذاب و آموزنده باشد و فعل تعلیم را در شکل واقعی آن تجسم ببخشد. پس این امور باید دانش بنیان باشند تا به ریشه‌ها بپردازند و در حقیقت با رسیدن به حکمت، تعلیم واقعی را شکل ببخشند.

 

توجه داشته باشیم که گنجینه‌ای بزرگ به نام قرآن، صدها الگوی کاربردی دارد که باید آن ها را در مجلات رشد احصا و کاربردی کنیم

پس برای تعلیم، اولویت با حکمت است و باید با آن آغاز کرد. اگر مفهوم و حکمتی به عنوان حق به درستی به مخاطب و دانش‌آموز انتقال داده شود، چون ریشه و اصل است، بسیاری از گره‌های ذهنی او را باز خواهد کرد و مسیرهای روشن زیادی را به روی قلب وی که مرکز علم و نور است، خواهد گشود. دوباره تأکید می‌کنم که باید در گزینش محتوا برای کتاب‌های درس و مجلات رشد، به کلیدها و الگوهایی رسید که بتوان همه امور دیگر پیرامونی را در نسبت با آن‌ها تعریف کرد و به نتیجه درست و تعلیم حقیقی دست یافت.

در تأیید این روش می‌توان گفت که قرآن هم به جای این که مثلاً مفهوم حق را مستقیم توضیح دهد، آن را به صورت روح معنا و تمثیل و در قالب قصص بیان می‌کند تا برای مخاطب باور کردنی و قابل درک و هضم و جذب درونی باشد.

البته این مفاهیم باید نسبت به مخاطب پردازش درستی بشوند. به طور مثال ممکن است ما نتوانیم مستقیماً خداوند را به عنوان رزاق به کودک بشناسانیم. روش پیشنهادی این است که در یک مرحله پایین‌تر، پدر او را به عنوان روزی رسان به کودک بشناسانیم و جایگاه او را در ادبیات و مکتوبات خودمان در ذهن کودک قوی کنیم. زیرا در روایات آمده است که این مفهوم برای کودک قابل فهم است و اگر این امر به درستی در نهاد او جای گیرد، بعداً و با پرورش بیشتر و قوی شدن ذهن و جان او می‌تواند امر رزاقیت را به درستی به هستی بخش گیتی یعنی خداوند، تعمیم دهد. یعنی وقتی بزرگ شد، مصداق برایش عوض می‌شود و با رشد ذهنی که پیدا کرده است، می‌فهمد که رزاق حقیقی کسی برتر از پدر اوست که اتفاقاً روزی پدر را هم می‌دهد و آن رزاق بی همتا خداوند سبحان و بخشنده است.

ما گنجینه‌ای بزرگ به نام «قرآن» داریم که صدها الگوی کاربردی دارد و اگر ما آن‌ها را در مجلات رشد احصا و کاربردی کنیم، سرمایه‌ای بسیار بزرگ است که می‌تواند تحولی بزرگ در محتوای این مجلات و دیگر متون ایجاد کند و آن را قوام ببخشد.

یک الگوی ساده ولی مهم قرآن سبک و سنگین کردن است. آن جا که همواره می‌فرماید: «هَلْ یَسْتَوِی... هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ» و موارد فراوان دیگر. این «هَلْ یَسْتَوِی» یک الگوی بیانی است که بارها در قرآن تکرار شده است. البته ظرافت کار این است که ما بدانیم این سؤال‌ها را در کجا و چه موقعیتی و چگونه بپرسیم.

حالا موضوع این است که این الگوهای بیانی می‌توانند تبدیل به کاربرگ، کلیپ، متن، بازی، معما و... شوند.

 

روش نجات و شوقی که در دانش‌آموزان می‌آفریند

یک الگوی اجرایی جذاب، موضوعی با عنوان «روش نجات» است. این روش یکی از جذاب‌ترین موضعات برای همه افراد از جمله از کودکان تا نوجوانان است. منظور از روش نجات این است که یک فرد یا چیزی گرفتار شده باشد و ما بخواهیم آن را نجات دهیم. این تعریف، نگاهی کلی به موضوع است و البته ظرافت‌های زیادی دارد. قرآن در فرازی از آیه ۱۰۰ سوره یوسف می‌فرماید: «... أَحْسَنَ بی إِذْ أَخْرَجَنی مِنَ السِّجْنِ ...». ما بر اساس این آیه یک بازی مانند عملیات نجات طراحی کرده‌ایم که می‌تواند برای بچه‌ها جذاب باشد و درعین حال مبتنی بر آموزه‌های قرآنی هم باشد.

در این بازی چشم یکی از دانش‌آموزان کلاس را با پارچه‌ای زرد می‌بندیم و در گوشه‌ای از کلاس می‌نشانیم، طوری که انگار در جایی گرفتار شده است. سپس با پس زمینه داستانی مقداری هم جو کلاس را برای این داستان آماده می‌کنیم و به بچه‌ها می گوییم دوست شما گرفتار شده است. بتوانند سه فعالیت طراحی شده را به درستی انجام دهند، سه چراغی که در کلاس و در جاهای گوناگون قرار داده شده است، سبز خواهند شد و دوستشان رهایی پیدا می‌کند. در این طرح فعالیت‌های جنبشی، سؤال خردورزی و فعالیت‌های روحی و فکری هم گنجانده شده است. ضمن این‌که چون این کار یک روش تعلیم و همان روش ایجاد شوق است، این امکان وجود دارد که بتوانید هر فعالیت دیگری را هم در این طرح بگنجانید. این بازی را در مهدکودک‌ها و دبستان‌ها اجرا کرده‌ایم و برای بچه‌ها جذاب و شوق آفرین بوده است و مشارکت خوبی در آن داشته‌اند.

نتیجه این که ما از یک آیه قرآن، یک الگوی روشی به دست آورده‌ایم که سطح خیلی ساده آن تبدیل به یک بازی با نام عملیات نجات شده است و می‌تواند در سطوح بالاتر در مدل‌های دیگر و متنوع تری تولید و بازآرایی شود. این موضوع در قالب متن و مجله هم قابل باز تولید و تکرار است.



منادی فراوان، اما اولی الالباب کم داریم!

حجت الاسلام محمدعلی زینلی، پژوهشگر تربیت اسلامی و مدیر کانون تربیت ماندگار، سخنران بعدی این نشست بود. وی با اشاره به استعدادهای عقلی به عنوان یکی از مهم‌ترین استعدادهای انسان گفت: ارائه من در این خصوص بر اساس علوم اسلامی است که یک دهه است روی آن کار می‌شود و پژوهشگران زیادی بر روی مبانی اسلامی و غربی آن تحقیق و بررسی می‌کنند. ضمن این که از نظرگاه‌های مختلف به این موضوع می‌پردازند.

ما در آموزش‌های دینی شخصی به نام «منادی» داریم. منادی کسی است که ندا می‌دهد. با چنین تعریفی همه ما منادی هستیم. ما در جمهوری اسلامی منادی به تعداد زیاد داریم؛ اما مشکل این است که در بسیاری از اوقات مردم جدای از این که بپذیرند یا نپذیرند؛ صدای این منادی‌ها را نمی‌شنوند. این در حالی است که بسیاری از افراد هم که این ندا را می‌شنوند، آن را نمی‌پذیرند.

حالا بیاییم و از قرآن سؤل کنیم که چه کسی دعوت منادی را می‌شنود، اما نمی‌پذیرد؟ و چه کسی پس از شنیدن قبول می‌کند؟

پاسخ قرآن این است که گروهی با نام «اولی الالباب» هستند و سخن اولی‌الالباب به نقل از قرآن این است که می‌گویند: «رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیًا یُنَادِی لِلْإِیمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا». یعنی: پروردگارا، ما صدای منادی که خلق را به ایمان فرا می‌خواند که به پروردگارتان ایمان آورید، شنیدیم و ایمان آوردیم.

یعنی اگر می‌خواهید مخاطب ایمان بیاورد، باید او را اولی‌الالباب کرده باشید. حالا سؤال این است که آیا ما مخاطب را اولی‌الالباب کرده‌ایم؟ خیر! پس ما منادی داریم، اما اولی الالباب کم داریم.

 

اگر آن عقل (ناب) رشد کند، گرایش به دینداری و  دینداری درست زیاد می‌شود

در حدیث شریف می‌خوانیم «لا دِینَ لِمَنْ لَا عَقْلَ لَهُ» کسی که دین ندارد، عقل او کامل نیست. البته اینجا منظور عقل ناب و خالص و عقلی است که به درد می‌خورد.

این‌جاست که اگر آن عقل رشد کند، دینداری و گرایش به دینداری زیاد می‌شود. همچنین شناخت‌های انسان درست‌تر می‌شود و می‌تواند تصمیم‌های بهتری در زمینه‌های  انتخاب درست برای رشته، مذهب، دین، مسیر زندگی، دوست، شغل و همسر و... اتخاذ کند. و ضمناً از آن‌ها در زندگی فردی، زندگی خانوادگی، زندگی اجتماعی، تجارت و رهبری و مدیریت بهره بگیرد.

چگونه می‌توان عقل را تقویت کرد؟ با «تفکر» می توان عقل را تقویت کرد. همواره گفته شده که فکر کردن پدر و مادر همه خوبی‌هاست.  البته تفکر درمعنای واقعی خود همان حرکت در معلومات است. نکته دیگر این است که کهکشان ذهن، بسیار عظیم است و حرکت در این کهکشان عظیم، نیروی زیادی می‌خواهد که باید آدمکِ ذهن را ورزیده کنیم. در این مسیر نیاز به خردورزی داریم. برای ورزیده کردن این آدمک انواع ورزش‌ها را داریم که ورزش‌های خرد هستند.

یکی از کارهایی که ذهن را ورزش می‌دهد، طرح سؤال است. سؤال به آدمک ذهن ما انگیزه حرکت و جهت حرکت می‌دهد. این امر در کودکی بسیار مهم  است. روایت داریم که: «مَن سَألَ فی صِغَرِهِ أجابَ فی کِبَرِهِ». هر کس در کودکی‌اش سؤال کند، در بزرگسالی‌اش پاسخ خواهد داد.

من در این قسمت می‌خواهم به سراغ کاربردی کردن همین روایت بروم، تا بگویم فرق دانش برآمده از منابع اسلامی با دانش برآمده از منابع غربی و بعضاً نظریات نظریه پردازان چیست؟

برای همین موضوع سؤال در جدول بلوم، انواع سؤال‌ها مطرح شده است. هر کدام از مؤلفه‌های بلوم را که بخواهیم رشد دهیم، باید یک بسته سؤال بپرسیم. یکی از سؤال‌هایی که مشترک با نظریه بلوم است، پرسش از علت‌ها است. شما می‌توانید درباره علت هر موضوع بپرسید؟ مثلاً بپرسید که چرا گازهای گلخانه‌ای این گونه عمل می‌کنند؟

 جلسه تربیت اعتقادی، عبادی و اخلاقی ؛ تربیت اجتماعی و سیاسی

 



الگوهای جذاب قرآنی و ضرورت استفاده از آن در مجلات رشد

اما قرآن مدل دیگری از سؤال را هم دارد که این گونه مطرح می‌کند: قرآن در این خصوص می‌فرماید: «قُل اَراَیتم انجَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ اللَّیْلَ سَرْمَداً إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتیکُمْ بِضِیاءٍ أَ فَلا تَسْمَعُونَ ». اگر خدا شب را همیشگی قرار می‌داد، تا روز قیامت، چه معبودی غیراز خدا بود که بتواند نور را برای شما بیاورد.

اتفاقاً شبیه‌سازی این واقعه در کتاب‌ها و فیلم‌های غربی هم هست و مستندی ساخته‌اند که اگر زمانی خورشید نبود، چه اتفاق می‌افتاد. این نوع سؤال یک الگوی سؤالی است که قدرت تفکر و پیش‌بینی، تمایل به کسب توانمندی‌های بزرگ و درک ارزش داشته‌ها را در بچه‌ها را رشد می‌دهد، ضمن این که متوجه می‌شویم خورشید چقدر نعمت ارزشمند و مغتنمی برای تداوم حیات بشر است. همچنین به آن‌ها وسعت فکر و امکان پرورش تخیل می‌دهد.

جمع‌بندی حرفم این که ما در شناخت ظرفیت‌های انسانی نیاز به دانش تفصیلی داریم و طبق سند تحول بنیادین آموزش و پرورش این دانش تفصیلی باید بر نگاه معیار اسلامی منطبق باشد که فعلاً جای چنین چیزی خالی است.