عکس رهبر جدید

 

 

 چیستی، چرایی و چگونگیِ مسألۀ سبک زندگیِ اسلامی:

سیاست‌پردازی در نسبت با نیازهای نظام آموزش‌وپرورش

 

 

مقدّمه:

1. به نظر می‌رسد برای پرداختن به مسألۀ سبک زندگیِ اسلامی، باید به سه پرسش اساسی پاسخ داد: چیستی سبک زندگی، چرایی سبک زندگی و چگونگی سبک زندگی. ازاین‌رو، مطالعۀ خویش را در این چهارچوب، صورت‌بندی می‌کنم و ذیل هر یک عنوان‌های یادشده، نکته‌هایی را مطرح می‌نمایم.

2. سوابق مرتبط از جمله مجلات رشد، کتاب‌های درسی و اسناد بالادستی مانند سند تحوّل بنیادین آموزش و پرورش، سند برنامۀ درسی ملی، در عین حال که فضائل فراوانی دارند و ریزه‌کاری‌ها و ظرافت‌ها در آنها رعایت شده است، امّا همچنان می‌توان دربارۀ آنها بازاندیشی و تأمّل کرد و نکات تازه‌ای را یافت و چه‌بسا یک سلسله خلاءها و حفره‌هایی نیز وجود داشته باشد که در متن گفتگوهای نوبه‌نو، علاج شوند.

3. مطالعۀ من از منظر و نگاه رهبر معظم انقلاب صورت گرفته است و من این چشم‌انداز را برای ارائه و تبیین نکات مورد نظرم در دربارۀ سبک زندگی اسلامی انتخاب کرده و از این زاویه به مسأله نگریسته‌ام. شاید دلیل این انتخاب، این باشد که در برخی از نوشته‌هایی که در این زمینه، مشاهده کرده‌ام، گره کار این است که به صاحب این فکر و اندیشه، چندان ارجاع داده نشده و به او پرداخته نشده است؛ حتّی در برخی از گفته‌ها و نوشته‌ها در زمینۀ سبک زندگی، شاهد وجود زاویه‌ها، شکاف‌ها و تفاوت‌هایی با افق نگاه ایشان روبرو هستیم. روشن است که وقتی از منظر حکمرانی به این مسأله می‌نگریم، چندان مطلوب نیست که نظرات شخصی خویش را به مدار سیاست‌گذاری تبدیل کنیم و توقع داشته باشیم که دیگران، تابع آراء و برداشت‌های ما باشند. استناد من در این بحث، بیشتر به صحبت‌های رهبر معظم انقلاب در تاریخ ۲۳ مهر ۱۳۹۱ در سفر به استان خراسان شمالی و در دیدار با جوانان این استان است که مسألۀ آن سبک زندگی اسلامی بود. پس از آن، ایشان در برخی موارد، نکات پراکنده‌ای در این خصوص گفته‌اند. ایشان برخی موضوع‌ها را آنچنان فربه، عظیم و پهن‌دامنه تصوّر می‌کنند که یک سخنرانی مستقل را به آن اختصاص می‌دهند.

4. طرح این بحث، جنبۀ سیاستی دارد و من از جنبۀ تدبیری به آن نگریسته‌ام و سخنم به سوی حکمت عملی، میل و سوق دارد؛ بدین معنا که می‌توان از گفته‌های رهبر معظم انقلاب، تولید سیاست و راهکار کرد و جنبۀ تجویزی و هنجاری آن را پُر رنگ نمود. دلیل این امر هم این است که از توصیف محض، گرهی گشوده نمی‌شود و دانستن برای دانستن، نافع نیست.

5. برای فربه‌تر و قوی‌تر کردن این بحث،‌ ترجیح این است که سویۀ چالشی و انتقادی آن را هم در نظر داشته باشیم و ‌گفتگوی صریح را در نظر داشته باشیم تا از رهگذر ابطال‌ها و تقابل‌ها و تضادها، به حقیقت نزدیک بشویم.

 

1- چیستیِ سبک زندگیِ اسلامی

1-1- معنای «سبک» در مفهوم سبک زندگیِ اسلامی

مفهوم «سبک زندگی» در نظر رهبر معظم انقلاب، دو ضلع دارد که یکی مسئلۀ «سبک» است و دیگری مسئلۀ «زندگی». ایشان در همان سخنرانی سه تعبیر دیگر «الگو»، «روش» و «سلوک» برای سبک به کار می‌برند. این امر نشان می دهد که از نگاه ایشان، ما سلسله‌ای از «قالب‌ها» و «کالبدها» و «ظرف‌ها» در این باره داریم. «سبک»، چیزی متفاوت از «عمل» است؛ چنان‌که اگر یک عمل «تکرار» شود، از آن سبک استخراج می‌کنیم. مانند الگوهای شخصیّت که ما این الگوها را از دیدن جزئیّات و با نگاه استقرائی، استخراج و استنباط می‌کنیم. به‌بیان‌دیگر، یک سلسله جزئیّات را می‌بینیم و سپس از آن، اوصافی را نتیجه‌گیری می‌کنیم و آن‌گاه، مَثَل اعلاء یا سنخ آرمانی می‌سازیم. معادل بومیِ دیگری هم با عنوان «سیره» داریم. سیره، خودِ عمل نیست، بلکه «طریقه»، «نحوه» و «کیفیّت» عمل است. طریقه از جزئیّات استتنتاج می‌شود، امّا در صورتی ‌که جزئیّات، تکرار شده باشند. با چنین تعریفی، عملی که منحصربه‌‌فرد است و در یک لحظه از انسان صادر می شود و تکرار ندارد، نمی‌تواند «الگو» نامیده شود. در تعبیر سیره هم همین‌گونه است و موضوع مدوامت، در آن نهفته و مربوط به امری است که تکرار می‌شود و چون تکرار می‌شود، سبک از آن استنتاج می‌شود. اشاره شد که در رهیافت معرفتیِ ما هم چنین چیزی وجود دارد که یک تعبیر آن، همین واژۀ «سیره» است. تعبیر دیگر، «سنّت» است. پس در پیشینه و سابقۀ فرهنگی ما چنین چیزهایی وجود داشته است و نباید تصور شود که جدید و بی‌سابقه است. افزون بر این، رهبر معظم انقلاب در همان سخنرانی، تعبیر «عقل معاش» را دربارۀ مفهوم سبک زندگی به کار برده‌اند و از «کتاب‌العشره» یاد کرده‌اند. عقل معاش، مربوط به همین مفهوم سبک زندگی است.

 

2-1- معنای «زندگی» در مفهوم سبک زندگیِ اسلامی

زندگی، ساحت‌های مختلفی دارد. برداشت من این است که نگاه رهبر معظم انقلاب هم مانند صاحب‌نظران علوم انسانی که این مفهوم را وضع کرده‌اند و به آن نگاه عینی داشته‌اند، ناظر بر «جنبۀ عینیِ فرهنگ» است، و ایشان نیز این معنا و تعبیر را در نظر داشته‌اند و «مطلقِ ساحت‌ها» مورد نظر ایشان نبوده است. رهبر معظم انقلاب برای فرهنگ، چهار لایۀ «باورها/ عقاید/ شناخت‌ها»، «خلقیّات/ روحیّات/ ملکات»، «رفتارها/ کنش‌ها/ اعمال» و «نمادها/ اشیاء/ کالاها» را در نظر می‌گیرند. سۀ لایۀ اوّل، مترتّب بر انسان می‌شود، بدین معنا که انسان، باور و خلق و کنش دارد، ولی لایۀ چهارم، اشیائی هستند که دلالت یا ذات فرهنگی دارند. پس فرهنگ در اشیاء، سرازیر می شود. ردپای این تأثیر در مظاهر زندگی دیده می شود. در مورد لایۀ خلقیّات، ایشان مثال‌هایی مانند: وجدان کاری، خطرپذیری، ترجیح منافع ملی، مسئولیّت‌پذیری، ایثار و ... را بیان می‌کنند. حال پرسش این است که «سبک زندگی» در کجای این لایه‌بندی می‌نشیند؟

سبک زندگی با چنین نگاهی، در لایۀ اوّل را در بر نمی‌گیرد، چون لایۀ اوّل یعنی شناخت‌ها، از جنس امور ذهنیِ محض است، امّا تصوّر می‌کنم با سه لایۀ دیگر، تداخل و همپوشانی دارد و در مثال‌هایی است که خود ایشان در سخنرانی ۲۳ مهر ۱۳۹۱ بیان کرده‌اند، این‌چنین انتخابابی به چشم می‌خورد. در حاشیه باید که اشارۀ مصداقی ایشان، در حکم تعریف به مصداق است که به واسطۀ آن می‌توان از مزاحمت برخی مفاهیم لغزنده و چندپهلو رها شد. تعریف مصداقی در چنین مواردی، بهتر از تعریف مفهومی است. به عنوان مثال، به جای این که بپرسیم آزادی یعنی چه، سؤال کنیم که فرد از آزادی چه چیزی را می‎‌طلبد؟ چنین مواجهه‌ای باعث می‌شود که از دام مفاهیم ‌سیّال و مبهم رها شویم و وحدت‌نظر بیشتری دربارۀ موضوع پیدا کنیم. برخی مصداق‌هایی که رهبر معظم انقلاب در همان سخنرانی بیان می‌کنند، عبارتند از: کار جمعی، تعاون، حقوق خانوادگی، طلاق، صلۀ رحم، فرزندآوری، تجرّدگزینی، مواد مخدّر، تفریح سالم، ‌روابط همسایگی، انضباط اجتماعی، رانندگی، قانون‌گریزی، معماری، طراحی لباس، صداقت، غیبت، بی‌صبری، نابردباری، کارگریزی و وجدان کاری، مصرف‌گرایی و تجمّل‌گرایی. نزدیک‌ترین لایه در فرهنگ به «سبک زندگی»، لایۀ رفتارها، و بعد از آن خلقیّات و در نهایت هم نمادها هستند. اگر قرار بود که «سبک زندگی»، معادل و همتراز «فرهنگ» در نظر گرفته شود، واژۀ فرهنگ کفایت می کرد و استفاده از تعبیر سبک زندگی ضرورت نداشت. در نتیجه می‌توان گفت که فرهنگ، یک مفهوم عام‌تر از سبک زندگی است و می‌‎توانیم لایۀ عینیِ فرهنگی را سبک زندگی نام بگذاریم.

 

مهدی جمشیدی
 

2- چراییِ سبک زندگیِ اسلامی

1-2- گفت‌وگو با مخاطب دربارۀ «زمینه‌های مولّدِ مسألۀ سبک زندگیِ اسلامی»

گاهی گفته می‌شود که به طور فرمایشی در مورد سبک زندگی کار کنید، اما در موقعیّتی دیگر، ما را متوجِه زمینه و زمانه‌ای می‌کنند این مسأله در آن متولّد شده است. هیچ مسأله‌ای بی‌تاریخ نیست. پس باید در این باره هم پرسید که چرا سبک زندگی برای ما موضوعیّت پیدا کرده و چه اتّفاقی، پشت صحنۀ بروز آن وجود داشته است؟

پس نباید و نمی‌توان موضوع سبک زندگی را از زمینه برید و گفت سبک زندگی هم موضوعی است و باید در مورد آن کار کنیم. تاریخ این مسأله، نه‌تنها برای کسی که می‌خواهد تولید ادبیّات کند،‌ مهم است، بلکه برای مخاطب هم مهم است. خوب است ضرورت و سازوکار تغییر را هم با مخاطب در میان گذاشت و نشان داد که چرخش سیاستی، چرا و چگونه اتّفاق می‌افتد. این اقدام، یک الگوی مشارکتی است و مخاطب با مشارکت حداکثری و منطق گفت‌وگویی، بیشتر همراهی می‌کند. نسبت ما با دانش‌آموز هم در مقام گفت‌وگو باید همین‌طور باشد؛ یعنی باید به او گفت مسأله‌ای با عنوان «سبک زندگی» در چه فضایی متولّد شده است، درحالی‌که بحث «سبک زندگی» از مبنا و نقطۀ صفر آن آغاز نشده است. عنوان سبک زندگی برای دانش‌آموز مطرح شده است، امّا زمینه و زمانه‌ای که باعث ضرورت طرح این موضوع شده و این مسأله در آن بستر روئیده است را بیان نشده است.

 

2-2- نسبت مسألۀ سبک زندگی با «الگوی پیشرفت» و «تمدّن اسلامی»

رهبر معظم انقلاب در سخنرانی سال ۱۳۹۱، زمینه و دلایل طرح موضوع سبک زندگی را به روشنی بیان کرده‌اند و گفته‌اند، مسئلۀ اصلی و هدف مهم ما، نظریۀ پیشرفت است. رهبر معظم انقلاب در سخنرانی قبلی خودشان، «الگوی اسلامی- ایرانیِ پیشرفت» را مطرح می کنند و بعد هم وارد مرحلۀ «تمدّن‌سازی» می‌شوند و می‌گویند ما این الگو را می‌خواهیم تا به تمدّن اسلامی برسیم. نکتۀ بعدی این‌که می‌گویند این تمدّن، دو ساحت دارد، یک ساحت «سخت‌افزاری/ ابزاری/ فرعی» که شامل سیاست و اقتصاد و علم و از این‌گونه امور است و دیگری ساحت «نرم‌افزاری/ حقیقی/ اساسی» دارد که فرهنگ و سبک زندگی است. ایشان تأکید می‌کند که ‌برخلاف تمدّن غرب که فقط به ساحت سخت‌افزاری می‌پردازد، ما می‌خواهیم به این ساحت هم بپردازیم. پس مسأله این است که ما از الگوی توسعه عبور کرده‌ایم. نکته‌ای که به دانش‌آموز گفته نشده است این است که ما الگوی توسعه را بر نمی‌تابیم. نکته بعدی این است که ما الگوی تپیشرفت را برای چه می خواهیم؟ پاسخ این است که بتوانیم از این الگو به تمدّن برسیم. تمدّن ما هم دو ساحتی است، که یک ساحت آن سبک زندگی است. پس در این شاخ و برگی که  در اینجا ترسیم شد، متوجّه شدیم که مسئلۀ سبک زندگی، در واقع یکی از فروعات بحث تمدّن اسلامی است و اگر ما آن دو موضوع قبلی را حل نکرده باشیم، نباید به سراغ سبک زندگی برویم،‌ چون هنوز حالت مسأله‌وارگی و ضرورت آن برای دانش‌آموز، اثبات نشده است. نکتۀ مهمِ بعدی این است که رهبر معظم انقلاب، پیشرفت حقیقی را پیشرفت در سبک زندگی می‌داند؛ یعنی اگر در وجوه سخت‌افزاری، پیشرفت کرده باشیم،‌ به رفاه می‌رسیم، امّا به آسایش و آرامش دنیوی و به طریق اولی، اخروی نمی‌رسیم و در نتیجه همه‌چیز را می‌بازیم. در حقیقت، با جامعه‌ای مواجه خواهیم شد که از جهت فنی و ابزاری و صنعتی، پیشرفت کرده است، اما در وجوه دیگر، درجا زده یا حتّی عقب نشسته است.

 

3-2- دلیل عقب‌ماندگی در زمینۀ سبک زندگی

رهبر معظم انقلاب می‌گویند ما در این لایۀ سبک زندگی، به اندازۀ لایۀ اوّل، پیشرفت نداشته‌ایم. در واقع، ایشان به عقب‌ماندگی ما در حوزۀ سبک زندگی حکم می‌کند. این در حالی است که این اختلال کارکردی در جایی به تفصیل و با دقت، به بحث گذاشته نشده و اثبات نشده است. این توجّه و تنبّه به دانش‌آموز داده بشود و از او بپرسیم آیا متوجّه هستید که سبک زندگیِ ما دچار اختلال شده است؟ آیا می‌دانید که مبدأ و ریشۀ بسیاری از مشکلات، سبک زندگی است. نگاه مشارکتی و گفتگویی همین است؛ یعنی شما باید مسأله‌وارگی را هم برای دانش‌آموز اثبات کنید، نه‌فقط این‌که پاسخ را در اختیارش بگذارید و او هم از همه‌جا بی‌خبر، هیچ‌گاه نفهمد که ریشه و زمینۀ این موضوع در کجاست. فقط نسخه نوشتن و دارو دادن، کارساز نیست. دانش‌آموز وقتی برانگیخته می‌شود و دنبال پاسخ خواهد رفت که آن حالت مسأله‌وارگی که در ذهن ماست،‌ به ذهن و ضمیر او هم منتقل و در وجودش ته‌نشین شود. به پرسش بازگردیم: چرا آنچنان که باید، پیشرفت در موضوع سبک زندگی نداشته‌ایم؟  مولانا می‌گوید وقتی می‌توان درد را علاج کرد که ریشه و دلیل آن را بدانیم؛ پس شناخت ریشه و علّت و سبب بیماری، بخشی از درمان است. ما باید بفهمیم علّت این‌که سبک زندگی‌مان دچار اختلال شده است، چیست. اگر ما در علم، رتبه‌های جهانی کسب کرده‌ایم یا در سیاست، نظام ما مبتنی بر مردم‌سالاری دینی است، اما در سبک زندگی، دچار مشکل و اختلال شده‌ایم، دو امر است. یکی اشرافی‌گری دولتی است که در سبک زندگی، سرازیر شده است. دیگری هم این است که فرایندی به اسم ایدئولوژی‌زدائی یا دین‌زدائی به جریان افتاد که به اباحی‌گری نظری و عملی انجامید. اباحی‌گری اعتقادی بدین معنا که فرد می‌گوید عقاید دینی، اررشی ندارد و مهم نیست، و در اباحی‌گری عملی نیز، شخص در رفتارها، از حدود و مرزها، اعتبارزدائی می‌کند. این دو اتّفاق باعث شد که سبک زندگیِ ما دچار اختلال شود.

باید اشاره کنم که ریشۀ بسیاری از این مسائل به نظریۀ «تساهل و تسامح» که از اواسط دهۀ هفتاد به بعد در کشور مطرح شد، برمی‌گردد و برگردان نظریۀ «تلرانس» است. نظریۀ تلرانس می‌گوید اگر رفتاری دیدید که خلاف اعتقادات و باورهای شماست، نه‌فقط واکنش نشان ندهید، بلکه در نظر شما مهم هم نباشد؛ زیرا هیچ کدام از این رفتارها و اعمال، واقعیّت ارزشیِ اصیل ندارند و همگی نسبی هستند. معنای این حرف این است که همۀ ارزش‌ها، اعتباری و وضعی است و از هیچ امر واقعی و اصیلی تبعیّت و حکایت نمی‌کنند. این امر به معنای تقلیل‌دادن ارزش‌ها به سلائق است و این اعتقاد را در پی دارد که باید به همۀ سلائق، احترام گذاشت. هر کس برای خودش عقیده‌ای و همۀ این عقاید، اعتباری و نسبی است و نباید این موضوعات باعث شکاف و قطب‌بندی در جامعه شود. در واقع، ‌اینها برای این‌که به واقعیّت‌مندی ارزش‌های دینی اعتراف نکنند، نظریۀ تساهل را مطرح کردند. با چنین نگاهی ارزش‌های دینی،‌ چیزی در حد رنگ لباس است که به سلیقه و علاقه و نگاه شخصیِ فرد، وابسته است و هیج اصالتی هم ندارد که بخواهد محل مناقشه قرار گیرد.

حرف آن‌ها این بوده و هست که عقیده، مهم نیست و این خودِ انسان است که مهم است و نگاه شخصی او باید ملاک همه چیز قرار گیرد؛ درحالی‌که این «عقیده» است که به انسان، ارزش می دهد. فقط کسی که سیاسی می‌اندیشد و به دنبال تداوم قدرت خودش است و به صلاح و سعادت افراد بشر کاری ندارد، این‌گونه به ارزش‌های دینی نگاه و به تبع آن، همان‌گونه هم عمل می‌کنند.  به‌بیان‌دیگر، مهم نیست که تو چه عقیده‌ای داری و چه چیزی را می‌پرستی و سبک زندگی‌ات چگونه است،  بلکه مهم این است که قدرت و حکومت من برقرار باشد. اما رهبر معظم انقلاب در «بیانیۀ گام دوّم انقلاب اسلامی» با نگاهی متفاوت می‌گوید که برای جمهوری اسلامی مهم است که چگونه و برای چه چیزی بماند.

 

4-2- تمدّن غربی و سبک زندگی ما

رهبر معظم انقلاب می‌گویند فرهنگ غرب، یک فرهنگ مهاجم است. هیچ شأن و عرصه‌ای از زندگی ما، خالی از تصرّف غرب باقی نمانده است و ما در درون خودمان با یک دیگریِ بزرگ مواجهیم. از حدود دو سده پیش، این تصرّف آغاز شده است؛ به‌طوری‌که در هر حوزه‌ای که وارد می‌شویم، ردپای غرب به چشم می‌خورد. در خیلی از جاها هم که مسأله فراتر از رد پا رفته و به صورت غلبه در آمده است. در این میان، انقلاب اسلامی واقع شد تا مسیر تاریخ، تغییر پیدا کند و سبک زندگیِ غربی از عرصۀ زندگی و حیات این مردم زدوده شود. هیچ تمدّنی در تاریخ به اندازۀ تمدّن غرب، دیگری‌ها و اغیار خودش را تخریب و تحقیر نکرده است.‌ از صفات تمدّن غربی این است که این تمدّن، دیگریِ خودش را به شدّت تخریب و از آن هویت‌زدائی می‌کند. تعبیری که رهبر معظم انقلاب در نامۀ خود در تاریخ ۸ آذر ۱۳۹۴ خطاب به جوانان غربی به کار ‌برد «یکسان‌سازی فرهنگی» است. مسأله این است که می‌خواهند سبک زندگیِ واحد را بر کل جهان حاکم کنند. در مورد سند ۲۰۳۰  نیز اعتراض همین بود که ما فرهنگ خودمان را داریم و چه دلیلی دارد که یک عدّه بخواهند برای همۀ دنیا تصمیم بگیرند. همین جا باید این پرسش را مطرح کرد که چگونه است وقتی که نوبت ما می‌شود می‌گویند ارزش‌ها نسبی هستند، امّا وقتی نوبت خودشان و اهداف پنهان و پیدای تمدّن غرب می‌شود، هر سند و نوشتۀ منسوب به خودشان را نسخه‌ای مطلق و تجویزی برای همۀ جهان تلقی می‌کنند؟!

موضوع دیگری که رهبر معظم انقلاب به آن اشاره می‌کنند این است که می‌گویند ما دچار تقلید در سبک زندگی هستیم. با تغییر نظام سیاسی، روندهای ریشه‌دار و عمیق فرهنگی و سبک زندگی، دچار تغییر نمی شود. ازاین‌رو، گفته می‌شود انقلاب، نه یک حادثۀ نقطه‌ای، بلکه یک روند خطی است و باید امتداد پیدا کند. باید فکر کنیم که چگونه می توانیم از این فضای تقلیدی و تحمیلی که ریشه در گذشته دارد، خارج شویم. این موضوع مهم است که بدانیم چون تقلید، یک حالت روانشناختی است، فقط یا شناخت‌درمانی نمی‌توانیم آن را بزداییم.

نشست سبک زندگی اسلامی ایرانی



3- چگونگیِ چرخش در سبک زندگیِ اسلامی

1-3- امکان‌ها برای چرخش در سبک زندگی

برای این که بتوانیم راهبردسازی کنیم، باید ابتدا امکان‌ها را شناسایی کنیم، از جمله این‌که بیابیم که مخاطب چه قابلیّت‌ها و عدم‌قابلیّت‌هایی دارد. رویکرد اوّل این است که بگوییم در این نسل، مسأله عبارتست از عدم تناسب سبک زندگی با عقاید؛ یعنی عقاید مشکلی ندارند ولی سبک زندگی، دچار اختلال است. کلان‌آمارهایی که از دهۀ شصت تاکنون بر اساس پژوهش‎‌های انجام‌شده دربارۀ عقاید به دست آمده‌اند، نشان می‌دهند که بالای نودوچند درصد از افراد، دارای عقاید محکم و دست‌کم قابل‌قبولی هستند. طبق رویکرد اوّل،‌ چشم اسفندیار ما، سبک زندگی است و نه عقاید. بنابراین، دوگانگی و تعارضی وجود دارد که نشان می‌ّدهد عقاید درست است، امّا سبک زندگی، مختل است. گزارۀ دوّم این است که هم سستی عقیده و هم سستی عمل وجود دارد و سیر ارزش‌ها در جامعه، نزولی است و هر دو نیازمند توجّه و ترمیم هستند. به‌بیان‌دیگر، این‌طور نیست که ما در نسل دانش‌آموز، یک دیوار محکمی به عنوان عقاید داشته باشیم که بتوانیم به او تکیه کنیم،‌ بلکه این فرض دوّم همه‌چیز را متزلزل و ضربه‌خورده می‌بیند. گزارۀ سوّم عبارت از این است که نسل جدید و به صورت مشخص دهۀ هشتادی‌ها، از ایدئولوژی اسلامی و انقلابی عبور کرده‌اند و حالت انسداد و فروبستگی و گسست نسلی به وجود آمده است.

گزارۀ چهارم این است که مسأله، تولّد نوع جدیدی از دین‌داری است. یک نوع دین‌داری حداقلی، محدود و گزینشی و دلبخواهانه پدید آمده است.

نکتۀ نخست این‌که این نسل، آنچنان هم یکدست و یکپارچه نیست و در نتیجه، چندان مشمول احکام کلّی و عام نمی‌شود و تنوّع درونی دارد. نکتۀ دوّم این‌که بارها مشاهده شده است که با اندک تذکّر و تنبّهی، گرایش این افراد به‌کلّی تغییر می‌کند و این یعنی آمادگی روحی و ذهنی برای تغییر دارند. البتّه باید توجّه داشت که این وضعیّت، بیشتر در سنین دانش‌آموزی مصداق دارد و زمانی که دانش‌آموزان وارد فضای دانشجویی می‌شوند، شرایط خیلی متفاوت می‌شود. دلیل این امر هم این است که دانش‌آموز، در مراحل آغازین هویّت‌یابی است و هر برنامه‌ریزی و هدف‌گذاری درست می‌تواند نتیجه‌بخش باشد، اما زمانی که وارد دانشگاه می‌شود، شکل دیگری پیدا می کند و چون هویّتش تا حدی تثبیت می‌شود، تغییر در آن به‌آسانی، مقدور نیست. نکتۀ سوّم این‌که گریز از مرکزهای ارزشی در میان دهۀ شصتی‌ها هم وجود داشته است، و به خاطر همین موضوع هم نظریۀ گسست نسلی دربارۀ آن‌ها نیز مطرح شد. سؤال این است که آیا در میان دهۀ هشتادی‌های، اتّفاق بسیار بزرگ‌تری رخ داده است؟ یا به تعبیر دیگر، آیا گذشتۀ ما آرمان‌شهر بوده است و اکنون وارد جهنم شده‌ایم!؟ به نظرم این‌گونه نیست.

مشاهدات شخصی و برداشت‌های من نشان می‌دهند که که نظریۀ گسست نسلی، درست نیست و این بیرون‌زدگی‌های هویّتی و مسأله‌وارگی‌های ارزشی در نسل‌های پیشین هم وجود داشته است و خاص دهۀ هشتادی‌ها نیست.

 

2-3- راهکارهای چرخش در سبک زندگی

راهکار یکم. سبک زندگی، مبتنی بر «فلسفۀ زندگی» است و این فلسفۀ زندگی است که به سبک زندگی، جهت می‌دهد، بلکه آن را می‌آفریند. ازاین‌رو، باید ابتدا فلسفۀ زندگی را در ذهن ایجاد کرد و تحوّل نگرشی پدید آورد تا سبک زندگیِ متناسب با آن نیز شکل بگیرد. از فلسفۀ زندگیِ غیردینی، سبک زندگیِ غیردینی نیز خواهد جوشید و این چرخه ادامه خواهد داشت. این‌که دانش‌آموزان تصمیم می‌گیرند تا رشته‌ای را انتخاب کنند که بتوانند به مکنت مادّی و ثروت برسند، حاصل یک فلسفۀ زندگی است. تکیه‌گاه سبک زندگی، «مکتب» و «تفکّر» است و اصلاح ‌این قلمروها، بنیادی‌ترین کار است. به‌بیان‌دیگر، تأکید بر سبک زندگی به معنی رفتارگرایی و صرف‌نظرکردن از شناخت‌ها و اعتقادها و فلسفه‌ها نیست.

راهکار دوّم. باید این مسأله را که سبک زندگیِ ما دچار «آسیب» و «آفت» است را به مخاطب اثبات کنیم؛ چون شاید مخاطب ما به این باور نرسیده باشد و در نتیجه با ما هم‌داستان نباشد. پس باید ابتدا این لوح را از تصوّرهای نادرست پاک کرد و سپس چیزی روی آن نوشت. وقتی ضرورت اصلاحِ سبک زندگیِ اسلامی برای دانش‌آموز ما اثبات نشده باشد، او با ما برای حرکت به سوی این سبک همراه نخواهد شد. او باید دریابد که حالت کنونی، «حالت مرضی» است نه «حالت طبیعی» و ما در سبک زندگی، گرفتار «عقب‌ماندگی» هستیم.

راهکار سوّم. ما به شناخت‌درمانی اجتماعی نیاز داریم و باید تبیین کنیم که «سبک زندگیِ اسلامی» چیست؟ آیا دانش‌آموز ما نسبت به سبک زندگیِ اسلامی و ایرانی، شناخت و تصوّری دارد تا به آن اقبال و گرایش پیدا کند؟ نباید پنداشت که مخاطب، برداشت‌های شفاف و جامعی از سبک زندگیِ اسلامی است، بلکه باید دانست که ما دچار «انقطاع تاریخی» و «بریدگی از گذشتۀ هویّتیِ خویش» هستیم. ازاین‌رو، باید به «خویشتن فرهنگی‌مان» بازگردیم و این نیز از طریق درمان فقر شناختیِ نسبت به سبک زندگیِ اسلامی صورت می‌گیرد.

راهکار چهارم. باید دربارۀ «علل عقب‌ماندگی در سبک زندگی» نیز تأمّل کرد. چه شد که در این ساحت از پیشرفت، آنچنان که باید پیشرفت نکردیم؟ چه موانعی وجود داشتند؟ چه سیاست‌هایی مؤثّر بودند؟ باید چه می‌کردیم که نکردیم؟ شناختن و یافتن سبب‌ها و سرچشمه‌ها، به ما کمک خواهند کرد که راهکارها و نسخه‌های بهتری نیز طراحی کنیم؛ زیرا تا علّت درد و مرض را نشناسیم نمی توانیم آن را درمان کنیم.

راهکار پنجم. اصلاح سبک زندگی، یک امر «دستوری» و «تحکّمی» نیست، بلکه نیازمند «فرهنگ‌سازی» و «گفتمان‌پروری» است و فرهنگ‌سازی و گفتمان‌پروری نیز کار «نخبگان و خواص فکری» است. قدرت سیاسی باید «زمینه‌سازی» کند و نخبگان نیز «تولید فکر و محتوا». در این حال است که فرهنگ متناسب با بازتولید سبک زندگیِ اسلامی، ایجاد خواهد شد. به‌طور کلّی، چند منبع برای تغییر سبک زندگی وجود دارد: «عقل» که بر شناخت و استدلال و محاسبۀ منطقی تکیه دارد؛ «وجدان اخلاقی» که میان سود و لذّت مادّی تفاوت می‌نهد و جانب خیر اخلاقی را می‌گیرد؛ «تعهد ایمانی» که از دین برمی‌خیزد و به خدا و معاد و ثواب و عقاب، ارجاع می‌دهد؛ «قانون» که متناسب با جُرم، مجازات وضع می‌کند. در میان این چهار منبع، فقط چهارمی که قانون است، حالت دستوری دارد و سه مورد دیگر، حالت اختیاری و انتخابی دارند. منطق اصلی و پایه در جامعۀ اسلامی، تکیه بر دین است.

راهکار ششم. باید به سبک زندگی، نگاه «منظومه‌وار» و «در‌هم‌تافته» داشت. سبک زندگی، «تکه‌های ازهم‌گسسته» نیست، بلکه یک «کلّیّت درهم‌تنیده» و «بافتار یکپارچه» است. ازاین‌رو، باید یک افق گسترده ترسیم کرد و «مناسبات شبکه‌ای» اجزای سبک زندگی نسبت به یکدیگر را در درون آن یافت و دید. بخش‌های سبک زندگی نسبت به یکدیگر، اثر کاهنده یا فزاینده دارد. پس باید از عناصر دیگر به‌عنوان نیروهای پیشبرنده و پسبرنده استفاده کرد. بدین جهت، تلقی جزیره‌ای از سبک زندگی داشتن، بیراهه‌ای است که اصلاح سبک زندگی را از درون، قفل می‌کند. در عین حال، نباید غفلت کرد که همۀ بخش‌های سبک زندگی، مماس و متناسب با زندگی یک نوجوان نیست و باید مسأله‌های خاص او را شناسایی کرد و به آن‌ها اولویت داد.

راهکار هفتم. در مقام اشاعۀ سبک زندگیِ اسلامی، «متن‌بسندگی» خطاست.؛ یعنی باید بدانیم که تولید محتوا و متن، همۀ این کار خطیر نیست، بلکه شرایط برون‌متنی نیز وجود دارند که دو دسته هستند. در کارهای ارزشی از قبیل اصلاح سبک زندگی، خود فرد مروّج و مبلّغ، باید باورمند و معتقد باشد و خودش تجسّم ارزش‌ها باشد و اگر فرد، باور نداشته باشد، نتیجه‌ای حاصل نخواهد شد. اثربخشی کار فرهنگی، به اعتقاد فردی که کار فرهنگی انجام می‌دهد وابسته است و کار اداری و فرمایشی در این باره، ثمری ندارد.

راهکار هشتم. «ساختارهای اجتماعی» که نهادها و روندهای رسمی و غیررسمی را دربرمی‌گیرند، فرامتن دیگر هستند. ساختار می‌تواند تسهیل‌گر یا مزاحم سبک زندگی باشد، تا حدی که باید گفت که چنانچه ساختارهای بیرونی و غالب، اصلاح نشوند، تمرکز روی سبک زندگی، به‌تنهایی اثربخش نخواهد بود. هنگامی‌که جمعی از مؤمنان انقلابی در دورۀ نهضت اسلامی نزد امام خمینی رفتند و از ایشان خواستند که رساله بدهد، ایشان پاسخ داد که «رساله»، فراوان است، اما «شرایط عمل» به رساله، فراهم نیست. ازاین‌رو، باید کاری کرد که شرایط عمل به رساله فراهم شود و مقلدان، در تنگناهای محدودیّت‌های بیرونی، گرفتار و اسیر نباشند. این تصوّر از «غلبۀ ساختارِ متضاد با سبک زندگیِ اسلامی» حکایت می‌کند و نشان می‌دهد که چنانچه «بسترهای ساختاری» فراهم نباشند، تلاش‌های منحصر و محدود به بازسازی سبک زندگی، به نتیجه نخواهند رسید. همچنان استاد مطهری نیز معتقد بود که برخلاف حکمای ما که اغلب معتقد بودند که «صالح‌بودن حاکم و مجری» برای اصلاح امور کافی است، باید گفت که «اصلاح ساختار»، مهم‌تر است؛ چراکه «ساختار فاسد»، اثر نهایی و جدّی خویش را خواهد نهاد و تلاش‌های مطلوب را خنثی خواهد کرد. ازاین‌رو، «ساختارهای صالح» از «انسان‌های صالح»، مهم‌تر و تعیین‌کننده‌تر هستند. پس باید «ساختارهای مولّد سبک زندگیِ غربی» را زدود؛ چنانکه اندیشۀ «بازسازی انقلابی در ساختار فرهنگ و رسانه»، بر همین معنا دلالت دارد. ساختارهای بیرون از نظام آموزشی و بیرون از مدرسه، «سوق‌دهندگی پنهان یا آشکار» دارند و «انتخاب‌ساز» هستند. انتخاب‌های معطوف به سبک زندگی، تهی از اثر مستقیم یا غیرمستقیم این ساختارها نیستند. روشن است که ساختار «معماری» بر سبک زندگی اثر می‌گذارد، یا سبک زندگی، «مکان‌مند» است و اقتضاهای «مسجد» با «کافی‌شاپ» تفاوت دارد، یا «گروه‌های مرجع» و «سلبریتی‌ها»، نوع خاصی از سبک زندگیِ مطلوب و آرمانی را در ذهن نوجوان و جوان، بازتولید می‌کنند؛ یا «کتاب‌های آموزش زبان»، هدایت‌گری پنهان و نانوشته نسبت به سبک زندگی غربی دارند و ... .

راهکار نهم. باید به جای اتکای محض بر شخصیّت‌های متعلّق به «تاریخ دور» و «زمان‌های دیرینه»، به شخصیّت‌های برآمده از «تاریخ انقلاب اسلامی» نیز ارجاع داد  و سبک زندگی را در قالب روایت و کنش آنها تبیین نمود؛ چراکه «هویّت ملّیِ» ما، سه مؤلّفه دارد: «عقبۀ تاریخی»، «اسلام» و «انقلاب». تأکید آیت‌الله خامنه‌ای بر این مؤلّفۀ سوّم، نشانگر آن است که باید ظرفیّت‌های آن را به نیز به عرصه آورد و مسأله را از این زاویه نیز دید. انقلاب اسلامی، یک انقلاب سیاسیِ محض نبود که «مغز متفکّر» نداشته باشد. درون حلقۀ اصلیِ این انقلاب، چهره‌هایی بودند که در درجۀ اوّل، اندیشمند و نظریه‌پرداز بودند. بدین جهت، باید نسل جوان را با روایت‌های اینان از سبک زندگی آشنا کرد و سراغ روایت‌های دست دوّم نرفت. انقلاب، «عقبۀ نخبگانی» دارد و باید از این نیروهای پیشران بهره برد و این ظرفیت‌ها را به صحنۀ آورد. کسانی از قبیل امام خمینی، رهبر معظم انقلاب، علامۀ طباطبایی، استاد مطهری، شهید بهشتی، علامۀ جعفری، استاد مصباح، استاد جوادی‌آملی و ... . روایت اینان از سبک زندگی، «دست اوّل» و «مطمئن» است. از جمله باید گفت رهبر معظم انقلاب، استاد مصباح را «استاد فکر» و «نماد غیرت دینی» دانستند.


نشست سبک زندگی اسلامی ایرانی

 

راهکار دهم. باید آگاهانه و با منطق بر ظرفیّت دین برای تغییر سبک زندگی تکیه کنیم، زیرا ما بیشترین قوّت و ذخیره را در همین زمینه داریم و نباید از آن غفلت کنیم. اخلاق و سبک زندگی بدون دین، در حکم چاپ اسکناس بدون پشتوانه است؛ این حقیقتی است که ظرفیّت و جامعیّت دین را نشان می‌دهد. باید تلقی ایدئولوژیک از سبک زندگی داشت، نه تلقی خنثی و بی‌طرف و سکولار. مسألۀ ما، مجموعه‌ای از مهارت‌های سکولار نیست که در فرد، به عدات تبدیل شوند، بلکه در پی سعادت فرد هستیم و این امر با دین‌داری، گره خورده است. تقیّد به سبک زندگیِ سعادت‌آفرین، دلیل قدسی می‌طلبد و این نیز جز در سایۀ دین فراهم نمی‌شود. استاد مصباح نیز در مباحث خویش دربارۀ سبک زندگی، اصرار داشت که از ظرفیّت تعلّق‌خاطر مردم به اهل بیت - علیهم‌السلام - به‌عنوان یک زمینۀ مساعد برای اصلاح سبک زندگی استفاده شود. حتی در آنجا که مناسبات ما با فن‌آوری صورت‌بندی می‌شود باز باید بر دین تکیه کرد؛ چنان‌که شهید حسن تهرانی‌مقدم که پدر موشکی ایران بود، نماد تلفیق فن و ارزش‌های دینی است.

راهکار یازدهم. برای اصلاح سبک زندگی،‌ می‌توان به دنبال ساختن یک «مدینۀ فاضله» در ابعاد کوچک بود و «مدرسه» می‌تواند آن «مدینۀ فاضلۀ کوچک» باشد. نسل جوان باید هدف‌ها و آرمان‌ها را در ابعاد کوچک «مشاهده» و «لمس» کند و در درون آن، «تجربۀ قدسی» و «حیات معنوی» بیابد تا برای حرکت در جهت تغییر سبک زندگی، انگیزه پیدا کند. همه‌چیز از درون همین «دهکدۀ نورانی» برخواهد آمد. اگر مناسبات و معادلات در درون مدرسه، صورت آرمانی و مطلوب پیدا کنند و نوجوان احساس کند که این «تجربۀ وجودی»، همان مطلوبی است که در عمق فطرتش آن را می‌طلبد، دیگر نمی‌توان او را از تعهد برخاسته از متن این عینیّت جدا کرد.

راهکار دوازدهم. باید «طعم سبک زندگیِ غربی» را برای دانش‌آموزان آشکار کنیم. این امر، قابل‌دسترس است؛ چون سبک زندگیِ مقابلِ ما، «نسخۀ تجربه‌نشده» نیست. با بیان «مصادیقی عملی» از این تجربۀ سبک زندگی - مانند فساد، خشونت، ظلم‌ها و ... – به‌خوبی می‌توان صورت و چهره‌ای واقعی از آرمان‌شهری را که درباره‌اش تبلیغ می‌کنند، عیان و اشکالات و نقص‌های فراوان آن را برای مخاطب آشکار کنیم. ما با یک «عینیّتِ تمدّنی فاجعه‌بار» مواجهیم که در درون خود، همۀ بدی‌ها و زشتی‌ها را انباشته کرده است.

راهکار سیزدهم. «جملات دستوری» و «بایدهاونبایدها»، چندان مؤثّر و کارساز نیستند، بلکه باید در کنار آنها از «نتایج» و «کارکردها» هم سخن به میان آورد. باید شرح داده شود که التزام به سبک زندگیِ اسلامی، چه «منافع» و «فواید»ی دارد و چه سعادتی را تولید می‌کند. در قرآن کریم و روایات نیز اغلب در آنجا که «حکم» بیان شده، سخن از «کارکرد» هم به میان آمده است. حتی دربارۀ «عبادات» هم باید از «حکمت» آنها سخن گفت و در کنار بیان احکام عبادی، «حکمت عبادات» را نیز توضیح داد؛ چون «نتایج» و «خروجی‌ها» و «برون‌دادها» برای مخاطب، ملموس و در عین حال، پذیرفتنی و جذاب است. از جمله باید در قالب نظریۀ جهان عمل و عکس‌العمل، نشان داد که هر چه می‌کنیم، در نهایت به خود ما بازخواهد گشت و جهان، کور و بی‌نظم و رهاشده نیست. این جهان، کوه است و فعل ما ندا.

راهکار چهاردهم. باید سبک زندگی به‌مثابه یک «چشم‌انداز عملی» یا «سنّت اجتماعی» یا «منطق زندگی» ترسیم شود، نه یک «ضمیمۀ فرعی» و «حاشیۀ سنجاق‌شده». سبک زندگی باید «روح حاکم» بر جهت‌گیری‌های ما باشد، به‌طوری‌که همه‌چیز در آن هضم و جزو آن شود، نه این‌که برداشت‌های «موردی» و «بخشی» انتخاب شوند و سبک زندگی به یک «افزودۀ تصنّعی» تبدیل شود. این‌گونه نباشد که مسأله‌ای با درجه از این اهمّیّت، یک حاشیه و دستور اداری تلقّی شود و در عین حال، انتظار داشته باشیم در این کار موفّق شویم. باید حرف‌ها و توصیه‌ها را در زیر پوست نشاند و ارائه کرد تا تأثیر بیشتری بر روی مخاطب بگذارد.

راهکار پانزدهم. نباید بر روی «ذائقه‌های غلط» تکیه کرد و برای ایجاد «جذابیّت»، ذائقه‌ها را هرچه که باشد، اصل انگاشت. در حقیقت، باید هنر ما «ذائقه‌سازی» و «تغییر ذائقه» به سمت خیر و صلاح مخاطبان باشد و تلاش کنیم که در ارائۀ آثار، ضمن پرهیز از پرداختن به ذائقه‌های بد، ذائقۀ مخاطب را به مسیر حقّ و صلاح، هدایت کنیم. گاهی که میان حقّ و سلیقۀ نسل جوان، تفاوت وجود دارد، باید جانب حقّ را گرفت و سلیقه را به نفع حقّ، تغییر داد، نه این‌که به بهانۀ جذب حداکثری، حقّ را نادیده انگاشت.

راهکار شانزدهم. باید در پی ارائۀ «الگوهای عینی» باشیم. باید با ارائۀ الگوهای عینی مانند «سبک زندگیِ شهدا»، ذهن و نگاه مخاطب را به نمونه‌های قابل‌لمس و نزدیک به زمانۀ خودشان سوق دهیم و کمک کنیم تا با تأسی به الگوهایی که دسترسی به آنها آسان است، سبک زندگیِ اسلامی را تحقق ببخشیم. باید بیش از «دعوت مفهومی»، در پی «دعوت مصداقی» باشیم؛ چراکه ذهن نوجوان، بیشتر با محسوسات و عینیّات، آمیخته است. این مقام، مقام «تشبیه معقول به محسوس» است. اگر سبک زندگیِ شهدای انقلاب را در این قالب بریزیم، «تعلّق‌خاطر» و «وابستگی» در نوجوان ایجاد خواهد شد و نوجوان به «انس» و «همدلی» با شهید دست خواهد یافت و با این «هدف عینی»، آرام خواهد گرفت. «عارفان» نیز چنین خصوصیّتِ کارکردی‌ای دارند.

راهکار هفدهم. باید «بُرش‌های موقعیّت‌مند» از سبک زندگی انتخاب کنیم؛ یعنی باید به سئوالاتی بپردازیم که زادۀ «اکنون» و «اینجا» هستند و «دغدغه» تولید کرده‌اند، امّا دیگران به هر دلیل از آنها فرار می‌کنند. برای مثال، اگر حجاب به عنوان یک ارزشِ «مسأله‌شده» مطرح می‌شود، باید به آن پرداخت تا خلاء جاهایی را که با مسئولیّت‌نشناسی از پرداختن به این موضوع، شانه خالی می‌کنند، ‌پُر شود. برای تحقّق چنین هدفی باید در هر ماه یا فصل، بینید که چه چیزی برای مخاطب تبدیل به مسأله شده است و شما می توانید در ابهام‌زدائی و حل آن به او کمک کنید. پس روی موج «مسأله‌های زمانه» حرکت کنید و «فرزند زمانۀ خویش» باشید و به «پرسش‌های اکنون» پاسخ بدهید. در این صورت، توان شما صرف «پاسخ» خواهد شد، نه «اثبات مسأله‌وارگیِ مسأله» برای مخاطب.

راهکار هجدهم. باید «زبان نسل جدید» را که گرفتار لغزش‌هایی است تغییر داد؛ چراکه «بیماری زبان»، ‌بیماری فکر را به دنبال خواهد داشت. پس زبان، امر بسیار مهم و تأثیرگذاری است. خوشبختانه زبان ما یعنی «زبان فارسی»، ظرفیّت و کشش فراوانی دارد و ما باید نسبت به اصالت‌های آن، «حسّاسیّت» داشته باشیم و «تصرّ‌ف‌های ناروا» را نپذیریم. زبانِ نسل کنونی، زبان «فن‌زده» و «متأثّر از فضای مجازیِ رهاشده» است. این یک خطر است برای آیندۀ زبان فارسی و در نهایت، برای سبک زندگیِ اسلامی. این «چالش‌های زبانی» در سبک زندگی نیز خود را نمایان خواهند کرد و فردا، آفت‌ها گریبان ما را خواهند گرفت. اگر زبان فارسی از دست برود، تمام «تاریخِ ما» نیز از دست خواهد رفت؛ چون که تاریخ ما مبتنی بر زبان فارسی است و اگر نسل نوجوان و جوان نتوانند با سعدی و حافظ و مولانا به «فهم مشترک» برسند، «انقطاع تاریخی» و «گسست هویّتی» رخ خواهد داد و سبک زندگیِ اسلامی و ایرانی، زائل و منهدم خواهد شد. باید این فکر را بازتولید کرد که تعصّب نسبت به زبان فارسی، یک فضیلت است.

 

نشست سبک زندگی اسلامی ایرانی