عکس رهبر جدید
۰
سبد خرید شما خالی است.
فراخوان پنجمین دوره خاطره‌های معلمی رشد منتشر شد
«پنجمین دوره خاطره‌‌های معلمی رشد» توسط مجله رشد معلم برگزار می‌شود.

زندگی هر معلم مسیری است خاطره‌خیز و سرشار از تجربه‌‌هایی که مرور آن‌ها می‌تواند زمینه‌ساز رشد و تعالی دیگر همکاران باشد. بر این اساس مجله رشد معلم از با دعوت از معلمان سراسر کشور به نوشتن خاطرات خود از آن‌ها خواسته تا لحظه‌هایی از راه‌های رفته را با همکاران خود در جای‌جای این مرز و بوم شریک شوند.

به گزارش واحد خبر و رسانه دفتر انتشارات و فناوری آموزشی، پنجمین دوره خاطره‌‌های معلمی رشد توسط ماهنامه «رشد معلم» در دفتر انتشارات و فناوری آموزشی سازمان پژوهش و برنامه‌ریزی آموزشی و با محوریت رویدادهـــای خاص حــین تدریـس (مربوط به دانش‌آموزان، والدین و همکاران) و رویدادهای مرتبط با فضای کار، در عین حال حوادث ناشی از خصوصیات اقلیمی محل خدمت و... برگزار می‌شود.

برای ارزیابی خاطرات در پنجمین دوره خاطره‌‌های معلمی رشد بر مواردی چون درس‌آموز و الهام‌بخش بودن؛ بکر بودن سوژه و موضوع؛ شروع خوب و پایان‌بندی به موقع؛ توصیف و فضاسازی خوب و کشش و انتظارآفرینی تأکید شده است.

مهلت ارسال آثار  تا تاریخ ۳۱ خردادماه 1401 و زمان اعلام نتایج مهر 1401 خواهد بود. گفتنی است آثار برگزیده در مجلات رشد به چاپ خواهند رسید.

علاقه‌مندان جهت شرکت در پنجمین دوره خاطره‌‌های معلمی رشد و بارگذاری آثار می‌توانند به وبگاه www.roshdmag.ir مراجعه کنند. برای ورود به صفحه پنجمین دوره خاطره‌‌های معلمی رشد اینجا کلیک کنید.


فراخوان پنجمین دوره خاطره‌های معلمی رشد

 

منبع: واحد خبر و رسانه دفتر انتشارات و فناوری آموزشی
تعداد بازدید : ۱۲,۸۹۷
کد خبر : ۳,۹۰۷
مریم ملک
۱۴۰۱/۱۰/۲۷
0
0
0

با سلام من و همکارم از سمنان در خاطره نویسی معلم شرکت کردیم با ما تماس و اطلاع دادند که ۵ نفر اول زینب عمو زاده دوستم و ۵ نفر دوم من ( مریم ملک) تماس انتخاب داشتیم مجله هم به دست ما رسید و واریزی هم داشتند ولی وقتی به اداره آ. پ برای ارجاع رفتیم و اعلام کردیم گفتند حتما باید رتبه اول و دوم شما از مجله رشد مستند داشته باشد شما می توانید این مستند را به ما ایمیل کنید ممنونم

نجما
۱۴۰۱/۰۸/۲۹
0
0
3

قرار بود مهر جواب مسابقه بیاد ، آبان هم گذشت خبرى نشد؟

قلیزاده
۱۴۰۱/۰۹/۱۶
0
0
1

واقعا چه جوری باید پیگیری کنیم دوست گرامی ؟؟؟


عبدالباسط قزل
۱۴۰۱/۰۳/۰۶
5
0
2

بسیار عالی

عبدالباسط قزل
۱۴۰۱/۰۳/۰۵
0
0
5

سلام.. موضوع :خاطره نویسی از اردو دانش آموزی در اواخر سال تحصیلی بودیم اوایل اردیبهشت‌ماه یک معلم داشتیم به نام مقدم نژاد بسیار خوش اخلاق ومهربان بود و با ما وچند نفر دیگر از دانش آموزان خیلی رابطه خوبی داشت سال دوم راهنمایی بودیم اگر اشتباه نکنم ما برنامه های زیادی باهم برای اردو گذاشته بودیم در همان سال جاری اما اینبار با همه فرق داشت به همه بچه های کلاس گفته بودیم که این جمعه میریم اردو با آقای مقدم نژاد اما متاسفانه همه دانش آموزان موافق نبودند و فقط گروه ما بود که همیشه باهم بودیم ویک صمیمیت خاصی بین ما بود این اردو رو قرارشد با گروه خودمون و معلم قرارشد که بریم وحدود ده یا دوازده نفر بودیم از بین بیستوچهار نفر کلاس که حدود سه نفر هم دختر بودند که حق نداشتند بنا به دلایلی با ما بیایند خلاصه ما باهم قرار گذاشتیم وتقسیم وسایل کردیم وهر کس قرارشد باخودش یه وسیله ای رو باخودش بیاره در اون زمان وسایل نقلیه هم وجود نداشت وباید با الاغ یا پیاده میرفتیم به خاطر همون هم مسیر های نزدیکتر باید انتخاب میکردیم اما چون تمام محل هایی تفریحی نزدیک رو انتخاب کرده بودیم تقریبا همه اش رو رفته بودیم واینبار چون افراد اردو باهم یه گروه خوب وهماهنگی بودیم ویک حس همدلی نزدیکی باهم داشتیم مسیر دورتر رو انتخاب کرده بودیم که معلم هم نرفته بود و دوست داشت آن جا رو که ندیده بود ببینه اون جای تفریحی به نام (قاری کو ) بود که دوتا از دانش آموزان در نزدیکی این تفریگاه چاروه داشتند و قبلا ما شناخت کافی از مسیر و اطرافش رو داشتیم از لحاظ امنیت ومسیر بالاخره ما مسیررو پیشنهاد دادیم به آقا معلم و ایشان هم با توجه به اعتمادی که به ما داشت گفت اگر شما تایید میکنید باشه قبول وما دانش آموزان شب قبل تدارک دیده بودیم و قرارشد دوتا الاغ ردیف کنیم که وسایلمان رو با اون الاغ حمل کنیم واگر گاهی هم خودمان خسته شدیم سوارش بشیم آن شب دل تو دلم نبود وخیلی خوش حال بودم و با هزار خواهش والتماس از والدینم رضایت نامه رو امضا گرفتم وقرارشد که یک الاغ جور کنم به یکی از فامیل هایم که الاغ داشت .مادرم رو فرستادم که ازش الاغ رو قرض کند صبح شد وهمگی در یکی از خروجیهای روستا که به همان طرف که میخاستیم بریم جمع شدیم ونیم ساعتی منتظر ماندیم تا همه بچه ها جمع بشن معلم ودوسه نفر از بچه ها زودتر از همه در اون محل حاضر شدیم ومن هم با خودم الاغ آورده بودم خورجین رو هم روی الاغ گذاشته بودم زمانیکه ما منتظر بودیم تا بقیه از راه برسند دوربین عکاسی هم یکی از بچه ها داشت فیلم هم خریده بود با ما بود ومعلم گفت که چندتا عکس سوار برالاغ یادگاری بگیریم ماهم قبول کردیم ومعلم سوار برالاغ شد ومن ودوستم هم کنارش ایستادیم عکس گرفتیم هنوز هم این عکس رو دارم بگذریم کم کم همه آمدند معلم گفت بچه ها حالا این جایی که میخاهیم برویم خیلی که دور نیست ما که میدونستیم دور بود ولی گفتیم نه خیلی دور نیست آقا معلم وراه افتادیم توی راهم شاد وخرم بودیم با هم دیگه شوخی میکردیم وهم دیگه رو دنبال میکردیم گاهی سوار الاغ میشدیم وجوک تعریف میکردیم نزدیکای ظهر شده بود هنوز نرسیده بودیم چون ما که زیاد یه چاروه پسر عموم اونجا بود رفته بودیم عادت کرده بودیم به راهش معلم ناگهان پرسید کی میرسیم بچه ها یکی از بچه ها گفت پشت همین کوه هست ولی کوه اینقدر بزرگ بود که نمیرسیدیم بهش وسعی میکردیم که ذهن معلم رو مشغول کنیم که ازما نپرسد کی میرسیم جایی که میر فتیم آبشار زیبایی داشت و ماهم خیلی دوست داشتیم تا آقا معلم این زیبایی ها رو ببینه هرچند خیلی دور بود و نمیخاستیم معلم دوری مسیر رو بدونه که مبادا منصرف بشه وبخاد برگرده بالاخره بعد اینکه چندین بار پرسید کی میرسیم بچه ها و ما هم میگفتیم همین دوتا پیچ رو رد کنیم میرسیم اما نمیرسیدیم معلوم بود که معلم خیلی خسته شده بود و فهمید که ما بهش دروغ گفتیم و مسیر از آنچه که فکر میکرد طولانی تر بود تا اینکه رسیدیم و تفریگاه ما از آنچه که معلم با خودش فکر میکرد زیبا تر بود ولذت برد و دوری راه رو هم کم کم فراموش کرد درحالی که ما از زیبایی اونجا اصلا صحبت نکردیم وخاستیم غافگیرش کنیم که این اتفاق هم افتاد کم کم وسایل ها رو آوردیم از الاغ پایین وهرکدام مشغول کاری شدیم من که الاغ رو قرضی گرفته بودم ومیخاستم امانت‌دار خوبی باشم الاغم رو محکم به درختی بستم وشروع به کمک کردن به بچه های دیگر کردم آتش درست کردیم گوشت ها را کباب کردیم و خوردیم داخل آبشار شنا کردیم وعکس گرفتیم وکلی خوش گذشت کم کم داشت غروب میشد و ماهم باید قبل از تاریکی شب به خانه بر میگشتیم معلم گفت بچه مسیر طولانی رو هم باید برگردیم رو هم در نظر بگیرید وکم کم جمع کنید وبرگردیم خلاصه اون روز هم تمام شد وما رسیدیم روستا ومن الاغ رو به صاحبش تحویل دادم و کلی خاطره شد فیلم عکاسی رو به معلم دادیم تا هر وقت که رفت شهر عکس هایش رابرایمان چاپ کند حدود دوهفته بعد بود که عکسها آماده بود وما هر کدام رو خواسته بودیم برایمان به همان تعدادچاپ کرده بود وپولش راحساب کردیم و به معلم دادیم من هنوز اون عکسی رو که معلم سوار بر الاغ بود را دارم اون عکس رو از طریق اینستاگرام برایش فرستادم این بود خاطره من از اردو

علی آقایی
۱۴۰۱/۰۲/۲۵
5
0
7

شغل معلمی شغل انبیاست معلم میتواند با یک تلنگر مسیر یک دانش آموز را تغییر دهد چرا که بیشتر با دانش آموزان در ارتباط است متاسفانه مدارس ما فقط جای تعلیم شده است و از تربیت و دیگر خبری نیست من از خانم جاوید بابت توجه ریز بینانه ممنون هستم

اسما جعفری
۱۴۰۱/۰۲/۲۰
5
0
14

خیلی خوب

مناشادمانی
۱۴۰۱/۰۲/۲۰
0
2
4

ازمعلم پایه اول خانم جلالیان ومدیرو معاونین و بقیه معلمین مدرسه قمربنی هاشم خیلی سپاسگزارم واقعا بابودن این جور افراد دلسوز مدرسه گلستان میشود

حمیده حسین‌پور .از قرچک
۱۴۰۱/۰۲/۲۰
0
0
5

در اویل خدمتم در منطقه ی زیباشهر در مدرسه ی دخترانه سمیه در پایه سوم ابتدایی مشغول به کار شدم .دانش آموز دختری به نام آناهیتا داشتم و بسیار هم دوست داشتنی ، بوددر طول سال بسیار آرام و با ادب و درس خوان بود. دو روز بعداز تعطیلات نوروز شد و هنوز ایشان به مدرسه نیامده بود.پیگیرش شدم و از مدیر خواستم که با خانواده ی ایشان تماس بگیرد و جویای غیبت شود.(چون در سال ۸۰ هنوز همه موبایل نداشتیم .) مدیر بعداز برقراری تماس با خانواده ، متوجه شد که ایشون در ایام عید آبله مرغان گرفته و به استراحت نیاز داره.بعداز گذشت ۱هفته هنوز از ایشان خبری نشد و جویای احوالش شدم ومادرش گفت که این بیماری برایشان هولناک شده .متاسفانه ویروس وارد مغزش شده و دچار منژیت مغزی شده و احوال آناهیتا هم خوب نیست.بغض گلویم رو می فشرد اما خودم رو حفظ کردم و بعداز تماس گریه ام گرفت .اما امیدوار بودم که بهتر خواهد شد.با گذشت یک هفته هر روز احوالش بدتر می شد که در آخر متاسفانه این نازنین دختر به کما رفت و پزشکان قطع امید کردند.با مادرش که صحبت کردم ، احساس کردم سنگینی دنیا بر دوشم است ، قلبم از غصه در حال انفجار بود. به خانه آمدم و آنقدر بعدنمازم گریه کردم و همسرم سفارش کردکه امشب شب جمعه است ، زیارت عاشورا بخوان .به نیت شفای این گل دختر ، دست به دامن امام حسین بردم و خوب یادم است که در قسمت )فرحت به آل زیاد) که رسیدم از بس گریه کرده بودم ، از حال رفتم، بعد که احوالم خوب شد خیلی احساس غصه داشتم ،خلاصه زیارت عاشورا را خواندم و همسرم هم دست به دعا شد و آنروز گذشت .روز شنبه بعداز ظهری بودیم که دیدم مدیر آمد در کلاس و ازمن خواست پای تلفن مدرسه بروم.وقتی با تلفن صحبت کردم ، دیدم مادرش می گفت ، شما چکار کردید ؟جریان از این قرار شده بود که مادرش پشت اتاق ایزوله که دخترش در کمای مطلق بوده، نشسته بوده که صدای جیغ دخترش از اتاق اومده که نرو نرو ....مادرش نقل می کرد که پزشکان و پرستاران که ریختند در اتاق ، دیدن که دخترش می گفته آقا رفت ، جلوش رو بگیرید تا نره و با مادرم صحبت کنه، تصور کنید حال مادری که دخترش دو هفته در کمای مطلق بوده و هر لحظه منتظر خبر ناگوار بوده و حالا دخترش نشسته و صحبت هم می کنه ، در چه حال و اوضاعی است ...خلاصه مولامون دست بر زیر سرش گذاشته و بلندش کرده و فرموده بود برو سلامت هستی ولی به مادرت بگو اسمت رو عوض کنه و اسم مادر ما رو بگذاره و به معلمت بگو که حاجتش رو دادیم.هنوز هم اشک در دیدگان من جاری است.و مادرش نقل کرد که همان شب دیدم که دیگ های بزرگ نذری گذاشتم و شله زرد می پزم و دور تا دور منزلمان را سیاهی امام حسین کشیدم . خدا رو هزاران مرتبه شکر می کنم‌ حالا بعداز گذشت سالیان طولانی اکنون فاطمه این نازنین دختر همکار بنده شده ، گرچند او جوان وبنده در انتهای جاده ی خدمت به فرزندان این مرز و بوم. ان شاءالله همگی سلامت و شاد باشید.

پریسا جاوید از مدرسه ی حاج جعفری شهرستان رباط کریم
۱۴۰۱/۰۲/۲۰
0
4
131

از روزهای اول کاری من هفده سال هست که می گذرد ولی شوق اشتیاق من نسبت به دانش آموزان و مدرسه هر رو اضافه شده که کم نشده و تقریبا این جوری شروع کنم که اصلا امسال با استخدامم بعد از این همه سال متفاوت تر و باانگیزه تر واینکه بعد دو سال مجازی بودن ،امسال توانستیم طعم زیبای حضوری کلاس ها رو بچشیم و حال دلمان و فرزاندان میهن بهتر باشد .واقعا که کلاس های حضوری یه چیز دیگری هست .بگذریم شروع ماه مبارک رمضان بود و من هم مانند تمام عزیزان عاشق عطر و بوی این ماه هستم. خبر افطاری مدرسه بین شاگردان کلاس ها واقعا مرا بهت زده کرده بود خبری شگفت انگیز بعد مدت ها واقعا چه شور و ذوقی داشت .من هم مانند تمام دانش آموزان کلاسم لحظه شماری می کردم .روز مهمانی خدا و جمع شدن بر سر سفره ی افطار فرا رسیده بود .قرار بود بچه ها ساعت ۷:۳۰ دقیقه کنار هم در نماز خانه ی مدرسه جمع شوند . متاسفانه بابت اتفاق غیر منتظره ی آن روز نتوانستم کنار بچه ها باشم و واقعا بابت این موضوع کلی ناراحت بودم .ولی فردای آن روز با شروع کلاس از دانش آموزانی که شرکت کرده بودند خواستم با جزییات تمام آن روز را برایم تعریف کنند و حس و حال خودشان را بگویند. خبر از رضایت بی حد و حصر دانش آموزان می داد تا اینکه متوجه شدم ابوالفضل توانسته در مسابقه ی احکام آن روز در مدرسه موفق شود .بابت این موضوع وتلاش بچه ها بر خود می بالیدم تا اینکه ابوالفضل با صدایی لرزان به کنارم آمد و گفت :خانم معلم می خواهم رازی را با شما در میان بگذارم .ابتدا تعجب کردم وازاو خواستم برایم تعریف کند .ابوالفضل شروع کرد به گفتن خانم راستش اون جایزه حق من نیست !من با تعجب گفتم چه اتفاقی افتاده !گفت :خانم لحظه شروع مسابقه محمد جواد بود که جواب سوال را گفت ولی چون ارام گفت من شنیدم و پاسخ رو بلند اعلام کردم جایزه برای اوست ومن چون در یاد گرفتم از شما که هیچ وقت حق کسی را از بین نبرم تصمیم گرفتم هم به شما وهم به اقای اقچه لو (معاون پرورشی)مدرسه و دوستانم راستش را بگویم .من با خوشحالی برای او دست زدم و همان جا گفتم خدایا شکرت. ابوالفضل اشک در چشمانش بسته شده بود ومن را نگاه می کرد و من فقط با عشق به او افتخار می کردم تا اینکه روز اهدای هدایا فرا رسید و ابوالفضل برای تمام دوستانش و مربی پرورشی ماجرا را تعریف کرد و باعث تمام دوستانش و من و مدرسه ی حاج جعفری شد . در پایان برای تمام معلمین و زحمت کشان این عرصه ارزوی سلامتی و موفقیت دارم ⚘

فایزە شفیعی
۱۴۰۱/۰۲/۱۹
0
0
10

شفیعی هستم مدیر دبستان مختلط نور استان کرمانشاه :جوانرود برای تمام معلمین دلسوز سرزمینم آرزوی سلامتی دارم . و از تمام معلمان دوران تحصیل خودم تقدیر و تشکر می کنم .و برای همە آرزوی سلامتی ،سربلندی و سعادتمندی را از خدای منان خواستارم . از همکاران و معاونین محترم دبستان نور تقدیر و تشکر می کنم .الهی زندە باشید

فایزە شفیعی
۱۴۰۱/۰۲/۱۹
0
0
3

فایزە شفیعی هستم .مدیر دبستان مختلط نور کرمانشاە: شهرستان : جوانرود از همکاران دلسوز و عوامل اجرایی دبستان تقدیر و تشکر را دارم . روزمعلم گرامی باد .......

اکرم
۱۴۰۱/۰۲/۱۹
0
1
7

اولین سالی که در منطقه ی ۸ کار می کردم یادمه که گفتند منطقه ی ۸ شامل بخش های مختلفی هست،یکی از اون بخش ها ،پردیس بود که الان شده شهرستان،وقتی اداره منو معرفی کرد برم بومهن و خودمو معرفی کنم مدام به خودم می گفتم که چطور باید این همه راه رو هر روز برم و برگردم،۴ تا دوست صمیمی بودیم،خانم عابدینی و صفری و خان زاده و من،هر صبح ساعت ۵ و نیم از خونه می زدم بیرون تا از میدون انقلاب سوار سرویس شم،یادمه یه صبح که از خونه اومدم بیرون ،نمی دونم از کدوم ساختمون یه سگی فرار کرده بود من بدو و سگ بدو، آخرش یه آقایی جلوشو گرفت،ساعت ۶ می رسیدیم میدون پروین و مجدد سرویس عوض می کردیم و ازاونجا سوار سرویس پردیس می شدیم اما اونقدر پر نشاط و با انرژی بودیم که همه ی همکارا که صبح ما رو می دیدند ،خواب تو سرویس رو می زاشتند کنار ،ما ۴ نفر بمب انرژی سرویس مون بودیم،موقع برگشتم باز به همین صورت،اونقدر می گفتیم و می خندیدیم که سختی راه رو فراموش می کردیم،تو اتوبوس ما یه قسمتی ، چهارتا صندلی بود که یه میز کوچیک هم بینش بود و ما با انرژی تو سرویس صبحانه ی خودمون رو می خوردیم و به همکارا تعارف می کردیم،هنوز که هنوزه و سالها از اون قضیه میگذره اما از مهر و محبت ما ۴ نفر که من از میدون انقلاب و یکی از میدون امام حسین و یکی از سبلان و اون یکی از پاکدشت می اومد ،کم نشده،الهی همیشه تن سالم باشه و چهره ی خندان ،تا بتونیم به وظیفه ای که بر دوش ما گذاشته شده عمل کنیم.

سپیده باقری
۱۴۰۱/۰۲/۱۹
5
1
4

ما تمامی اولیای مدرسه صاحب الزمان در سپیدار رباط کریم از خانم عظیمی که برای بچه های کلاس اولمون انقدر دلسوزانه تلاش کردند سپاسگزاریم هنوز هم معلم هایی به دلسوزی و پر تلاشی ایشون هستند خانم عظیمی عزیز ممنون از شم

اکرم
۱۴۰۱/۰۲/۱۸
0
0
7

خانم ایزدیار وخانم سلیمانیویک دبیری که مدرسه ی الزهرا باغ فیض دبیر شیمی اسمشون یادم نیست تدریسشون عالیی بود ومدیرمون خانم احمدیبودند دوران دبیرستان عالییی بودند خانم ایزدیاز از قزوین میومدند و...

کلثوم انتظامی
۱۴۰۱/۰۲/۱۸
0
2
6

کلثوم انتظامی هستم مدیر دبستان غیر دولتی قنوت شهرستان قائم شهر حدود سی و هفت سال در مقطع ابتدایی مشغول خدمت می باشم در این دوران خدمت به قدری علاقمندی در کار داشتم زمان بازنشستگی احساس کردم دوباره برای خدمت دعوت شدم اصلا خستگی کار در من وجود نداشت هر روز با نشاطی مضاعف در محیط مدرسه حضور داشتم در کنار دانش آموزان زمان معنا نداشت ، گفتن خانم مدیر بیا با هم قدم بزنیم در دل کودکانه آنان جا گرفتم به طوری که هر یک انتظار داشتند من فقط مدیر آنها باشم با یک توپ پلاستیکی با دانش آموزان خاطرات عجیبی ساختم که توام با آموزش های و مهارت های زندگی همراه بود قصه سازی و خاطر گویی در میان بازی ها خیلی خوب تاثیر در رفتار دانش آموزان داشت چه بسا اولیا موارد قابل تذکر را عنوان می کردند تا بنده رفع مشکل کنم این خیلی خوب بود که من در دل دانش آموزان جا داشتم تا بتوانیم فرایند آموزش را در وجود دختران گلم نهادینه کنم یک روز از دانش آموزان دوره دوم ابتدایی خواستم اگه یک روز مدیر شدید دوست دارید چکار کنید تا دانش آموزان شما را دوست داشته باشند برگه های را جمع آوری کردم اکثرا نامه های نوشته بودند مثل خانم مدیر چادر به کمر ببندم اشغال های حیاط مدرسه رو جمع کنم و با دانش آموزان بازی کنم در ساعات تفریح با دانش آموزان غذا بخورم خدایا این دانش آموزان فقط تشنه محبت و توجه هستند تا عاشق دانش آموز نباشی نمی توانی این الماس خالص را بدست آوردی دانش آموزان بعد از زنگ پایان آموزش به مادرانشان می گویند چرا آنقدر زود آمدی دنبالم چون تازه از این به بعد با غرق شدن در دل دانش آموزان و بازی و درددل کردن با شادی وارد خانه می شوند مکان مدرسه در واقع یک جایگاهی با امنیت خاطر برایشان می باشد ورود و خروج دانش آموزان با استقبال بنده انجام می گیرد تا از اوضاع و احوال دختران گلم در محیط مدرسه اطلاع داشته باشم همیشه سعی می کنم آخرین نفر از مدرسه خارج شوم بعد از وارد شدن به خانه رسیدگی به امور خانواده موارد روزانه مدرسه را پیگیر می شوم و ارتباط با اولیا برقرار می کنم تا از اوضاع مدرسه در امر آموزش دانش آموزان گلم آگاه باشم و همچنین ارتباط با همکاران پیگیر کار روزانه آنان می شوم در طی خدمتم با وجدان کار کردم که شرمنده نباشم داشتن عشق به دانش آموز می تواند شما را محبوب کند و این به نظر من یک سرمایه بزرگ هست که اگر مدیر داشته باشد این محبوبیت تمام موانع کاری را از بین میبرد خدا را شاکرم که در وجودم معلمی شکل گرفت تا با این نونهالان دوست داشتنی سکوی تعلیم و تربیت، معنای لذت رسالت را برای من آسان گرداند به راستی خستگی در محیط کار وجود ندارد که از الطاف الهی می باشد امیدوارم خداوندپ ایمان و صداقت نصیبم کند تا خدمتگزاری واقعی باشم .

لیلا خانم
۱۴۰۱/۰۲/۱۸
0
1
10

از همه معلمان سرزمینم تشکر می کنم وبرای معلمین دارابی ارزوی موفقیت دارمروز معلم مبارک

فاطیما سیاحی14
۱۴۰۱/۰۲/۱۸
5
3
2

خانم اسدپور و خانم باکری جزو بهترین معلم‌های عمرم هستن. متشکرم ازشون

سالمند
۱۴۰۱/۰۲/۱۸
5
1
14

سلام خیلی خوبه معلم باشی من از هممممممهههههههیییییییی معلمای خوبم تشکر میکنم


نام را وارد کنید
ایمیل را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 10000
نظر خود را وارد کنید

۱۰۱ نفر
۲۷,۴۳۶,۴۹۹ نفر
۲,۵۷۰ نفر
۱۲,۷۸۰ نفر
۱,۷۱۰,۷۳۷ نفر