هرچند شاعران بسیاری
کوشیدهاند جلوههای جذاب پاییز را فراچشم آورند و تنوع رنگها و منظرهای
آن را زیبا نشان دهند اما گویی سرشت و طبیعت پاییز هماره غمآلود و
حزنانگیز است؛ گیریم که «باد خنک از جانب خوارزم وزان» شود یا برگهای
درختان تداعیگر
«پیراهن رنگرزان» باشد آنگونه که منوچهری دامغانی تصویر و تصور کرده است یا باغ بیبرگیاش بخوانند؛ به تعبیر اخوان ثالث:
«باغ بیبرگی که میگوید که زیبا نیست؟
داستان از میوههای سر به گردونسای اینک خفته در تابوت پست خاک میگوید:
باغ بیبرگی
خندهاش خونی است اشکآمیز
جاودان بر اسب یالافشان زردش میچمد در آن
پادشاه فصلها پاییز...»
حقیقت آن است که غمرنگ بودن پاییز بخشی از زیبایی آن است، هرچند غم، خود،
زیبایی است و از مظاهر و نمودهای حیات؛ و غمی که به جان و اندیشه پر و بال
پرواز ببخشد و پنجرهای برای تماشای دورتر بگشاید کم از شادی نیست و چه بسا
فرازمندتر از شادی هم باشد. به قول سعدی:
غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد؟
ساقیا باده بده شادی آن کاین غم از اوست
غمی که از دوست برسد نیکو و نیکوتر از نیکوست؛ شادیزاست، بهجتآفرین است،
مقدمه زدودن غمی بزرگتر است. اصلاً اگر غم نبود چه کسی میفهمید شادی چیست
و چه لذتی دارد؟
آنچه ما غم پاییزیاش مینامیم، درنگگاه فهم تحول جهان است؛ سفر و سلوک در
ژرفای هستی است برای «کشف و فهم»، برای همراهی و همسفری با جریان هستی و
دیدن دست پنهان نقشآفرین و نقاشی که هرگز «نقش کج» نمیزند بلکه همهگاه و
همهجا، «بجا و زیبا» نقش میزند. به تعبیر قرآن: «ما تری فی خلق الرحمن
من تفاوت» (مُلک3). در آفرینش مهربانانه پروردگار کاستی و کژی و کمی
نمیبینی.
شگفت فصلی است، پاییز! آغاز خواب آرام اسب زمینی است پس از جنبشی بیامان،
آنگاه خوابی عمیق در زمستان و ناگهان بیداری شگرف بهارانه برای رسیدن به
خندههای دلنشین نوروزی و درآمدن به فصل شکوفایی.
پاییز، بهار عارفان است، رستاخیز جان و جهان است. فصل زردرویی نیست، فصل
تنوع رنگهاست. فرصت «انتظار» است؛ «دیدن نبودن» و «درک بیبرگی» برای
«برگیابی» فرداست. پاییز چه با برگهای خشک افتاده بر خاک و چه با چکچک
باران، به ما میگوید: چهکار میکنید؟ منتظر چه هستید و به تعبیر و تصویر
شیرین زندهیاد قیصر امینپور:
دیشب باران قرار با پنجره داشت
روبوسی آبدار با پنجره داشت
یکریز به گوش پنجره پچپچ کرد
چکچک، چکچک چهکار با پنجره داشت؟
***
پاییز گذشته هرچند غمانگیزترین و متفاوتترین پاییز برای همه مردم جهان
بود و بلای جهانگیر کرونا، صدای زنگ مدرسهها را خاموش کرد و هیاهوی شیرین
کلاس و درس را به محاق برد و «بوی بازیهای راه مدرسه» را از ما دریغ نمود
اما باز هم مثل همه پاییزها معلم بزرگ ما بود، به ما تجربهها آموخت،
درسها و آموزههای ارجمند داد، ما را به راههای تازه ره نمود و نشان داد
که گاه دیگرگونه هم میتوان بود، دیگرگونه هم میتوان آموخت و در «بحران و
تنگنا» هم راههای تازه میتوان گشود و به زندگی ادامه داد. از پاییز
گذشته، کلاسهای ما در فضای ناگزیر مجازی برگزار شد و تصویر و تفسیری تازه
از آموختن و روابط معلمـ دانشآموز را رقم زد. و البته در این واقعه عظیم
ما تنها نبودیم، بلا جهانگیر بود. ویروسی ناچیز، ضعف و حقارت انسان را به
رخ او کشید و تکانهای شد تا چشم بشر گشوده شود و «دیگرگونه بودن و زیستن»
را تجربه و ادراک کند.
طلیعه پاییز مهر است. در پاییز گذشته، ماه مهر جلوهگاه مهرورزیهای معلمان
در بیبرگی! دانشآموزان بود! چه بسیار دانشآموزان که ابتداییترین
امکانات را برای بهرهوری از تدریس مجازی نداشتند، اما معلمان آنها
سخاوتمندانه و صبورانه فرصتسازی کردند و یار و غمخوار و غمگسار
دانشآموزان شدند. چه بسیار صحنههای شکوهمند و فرازمند در تدریس معلمان از
نگاه دوربینها و گزارشگران پنهان ماند؛ هر چند چشم بصیر حضرت حق همه را
نگاشت و نگاه داشت تا در بهشتی که منتظر معلمان است به آنان پیشکش کند و
بگوید هنیئاً لک الجّنه. بهشت گوارایتان باد.
جز قدردانی و قدرشناسی و تحسین و آفرین چه داریم تا تقدیم سلوک عاشقانه، عالمانه و مهربانانه معلمان سختکوش و جانآگاه سازیم.
به همین بسنده میکنیم و میگوییم همکاران عزیز! خدا قوت، بهشت رضایت
پروردگار بر شما مبارک و پاییز دوباره علمآموزی بر همگان خجسته باد.