بحران ویروسی قرن با زورآزمایی و قدرتنمایی و وقفهای که در این فرایند پدید آورد، یا ایدههایی روشنفکری چون مرگ مدرسه، هرچند کمی چهره این خانه امید و آرزو را درهم کرد، اما نتوانست در اصالت و هویت این کانون بزرگ تربیتی تردید تولید کند و ذهن مردم را از تأثیر و کارامدی این نهاد مشوش سازد.
محمدابراهیم محمدی
امروز مدرسهها آغوش خود را به روی دانشآموزان خود میگشایند و تجربه سال تحصیلی، هرچند متفاوت، اما جذاب و خاطرهانگیز میشود. بخش زیادی از خاطرات ما در همین مدرسهها شکل گرفتهاند. شاید اگر 12 سال تحصیلی و آغاز پرشکوه مدرسهها نبود، بخش زیادی از تاریخ زندگی ما کم مفهوم و به دور از برجستگیها و جذابیتها میشد. مدرسه خانه دومی است که بخش زیادی از تجربه زندگی اجتماعی و آزمونهای اجتماعیشدن در آن انجام میگیرد و با وجود بحرانهای طبیعی و مصنوعی و ایدههای روشنفکرانه، بیرقیب و غیرقابل جایگزین است.
«بحران ویروسی» قرن با زورآزمایی و قدرتنمایی و وقفهای که در این فرایند پدید آورد، یا ایدههایی روشنفکری چون «مرگ مدرسه»، هرچند کمی چهره این خانه امید و آرزو را درهم کرد، اما نتوانست در اصالت و هویت این کانون بزرگ تربیتی تردید تولید کند و ذهن مردم را از تأثیر و کارامدی این نهاد مشوش سازد. مدرسه در قاموس و فرهنگ ما همچون خانه و مسجد مقدس و ستایشآمیز است.
با قطع نظر از کاهش نقش مدرسه و تقلیل آن به آموزشهای سطحی و کلاسی که خود ستمی ناخواسته به این نهاد مقدس است و نیز ناتوانی برخی از مدیران و برنامهسازان در استفاده حداکثری از ظرفیت مدرسه، این نهاد و کانون فرهنگی و تربیتی همچنان دوش بهدوش خانه و خانواده است.
وقتی نمیتوانیم و نباید نقش خانه را به خوابگاه خانواده تقلیل و تنزل دهیم و از نقش و سهم تربیتی و سازندگی چندبعدی آن چشم بپوشیم، چگونه میتوانیم جایگاه مدرسه را به آموزش، درس و کتاب محدود کنیم و صدها نقش پیدا و پنهان را که به مراتب از نقش متعارف آن بالاترند، نادیده انگاریم؟!
در سند تحول و اسناد بالادستی، مدرسه برخلاف شکل مرسوم و محدود، کانون فرهنگی و تربیتی شناخته و تعریف شده است؛ هرچند این نگاه و انتظارات با آنچه در اکثر مدرسههای ما جاری است، تفاوت فاحش و جدی دارد.
«طرح بوم» را شاید بتوان یکی از چندین طرحی دانست که میکوشد نقشهای جدی و کیفی و محوری را که بر مدار تربیت و اجتماعیسازی نسل است، به مدرسه برگرداند و گامهایی را در نگاه به مدرسه از منظر «مدرسه زندگی» بردارد، اما این همه بیمدد تغییر این نگاه و اصلاح جهتگیریها، نشدنی یا سخت پیمودنی است!
مدرسه طبق تعریف سند تحول بنیادین نباید به صورت نوبتی و به صورت آموزش فشرده به حداقل بهره آموزشی محدود شود.
دور نباشد اگر بگویم قریب به بیش از 110هزار مدرسه که غالباً از تیپ معماری خاص برخوردارند و موقعیت محیطی و منحصر به خود را دارند، در 24 ساعت جز چند ساعت محدود آموزشی فعال نیستند!
اگر قرار باشد مدرسه به کانون تربیتی و مرکز شوق و اشتیاق دانشآموزی تبدیل شود، باید نگاه سخت، سرد و خشک به آن، به موضعی مبسوط، فراخ، ذائقهمند، متناسب با شرایط، خواست و نیاز تغییر کند.
«کرونا» هرچند وقفهای در حضور معلمان و دانشآموزان در مدرسه ایجاد کرد، اما نتوانست و نمیتواند این فاصله را عمیق و پیوسته کند. مدرسه در این وضعیت بحران بیماری همهگیر کرونا که تاکنون فرجامی برای آن مشخص نشده، از حساسیت و ظرافتهای خاصی برخوردار است.
به قاعده، دانشآموزان باید بسیاری از رفتارهای اجتماعی و فردی خاص دورههایی بحرانی از این جنس را در مدرسه بیاموزند. اگر قرار باشد این وضعیت چند سالی مهمان خانه و زندگی فردی و اجتماعی ما باشد، چه جایی بهتر از مدرسه میتواند مهارتها و دانش مواجهه را به دانشآموزان بیاموزد!