عکس رهبر جدید
۰
سبد خرید شما خالی است.

فیس فوسِ زبان‌دراز

فیس فوسِ زبان‌دراز

فیس‌فوس ماری دراز بود. چند تا خال سیاه یک طرف شکمش داشت و چند تا هم طرف دیگر.

وقتی حرف می‌زد، زبان دوشاخه‌ی باریکش از دهانش می‌زد بیرون و این صدا را از خودش در می‌آورد: فیس.... فوس.... فیس.... فوس....

برای همین این اسم را روی او گذاشتند.

هر شب‌ مادرش برایش کتابِ «چه‌کار کنید که یک مار نانازی باشید» را می‌خواند.

یک شب مادرش خواند که:

«اگر می‌خواهید دوستان زیادی داشته باشید، بهتر است عیب‌های دیگران را آهسته و درِ گوششان بگویید.»

فردای آن روز در مدرسه پَچ‌مَچ بُزمجه، مرتّب دماغش را بالا می‌کشید. این‌طور: «فوررررر!»

فیس‌فوس، سوسی‌سوسمار، و مِلی‌مارمولک لجشان گرفته بود.

فیس‌فوس فوراً پرید کنار پچ‌مچ.

خواست درِ گوشش بگوید: «این کار را نکن.»

امّا زبان درازش رفت توی گوش پچ‌مچ.

پچ‌مچ فکر کرد فیس‌فوس می‌خواهد اذیّتش کند. عصبانی شد. دُم فیس‌فوس را گاز گرفت.

فیس‌فوس دردش آمد و زد زیر گریه.

معلّمشان، خانم تاتا تمساح، فیس‌فوس را آرام کرد.

از او پرسید: «چرا درِ گوشش فیس‌فیس کردی؟»

فیس‌فوس گفت: «من که فیس‌فیس نکردم. می‌خواستم یواشکی چیزی به او بگویم.»

خانم تاتا گفت: «چه چیزی می‌خواستی بگویی؟»

فیس‌فوس به خانم تاتا نگاه کرد. همه‌ی بچّه‌ها به او زل زده بودند. حتّی پچ‌مچ!

فیس‌فوس دوباره کش آمد. بعد خودش را پیچ‌پیچی کرد. فکر کرد و گفت: «نمی‌توانم الان بگویم؛ یعنی نمی‌خواهم جلوی همه بگویم.»

بچّه‌های کلاس همه با هم گفتند: «هووووم؟»

خانم تاتا لبخند زد و گفت: «آهان فهمیدم. فقط می‌خواهی به خودِ پچ‌مچ بگویی؟ پس بروید بیرون کلاس و با هم حرف بزنید.»

فیس‌فوس کلّه‌اش را به نشانه‌ی رضایت تکان داد.

هر دو رفتند بیرون کلاس. فیس‌فوس به پچ‌مچ گفت: «پچ‌مچ جان! خواستم بگویم بالاکشیدن دماغ کار خوبی نیست.»

بعد، یک برگ توت به پچ‌مچ داد و گفت: «بهتر است دماغت را با این پاک کنی!»

پچ‌مچ از اینکه دوستش عیب او را جلوی همه نگفت، خیلی خوش‌حال شد.

دُم فیس‌فوس را بوس کرد و گفت: «ببخشید فیس‌فوس جان!»

بعد دمش را جلو آورد و گفت: «می‌خواهی دم مرا گاز بگیری تا دلت خنک شود؟»

فیس‌فوس دم او را بوسید و گفت: «ما با هم دوست هستیم.»

 

امام حسن عسکری علیه‌السّلام می‌فرمایند:

مَنْ وَعَظَ اَخاهُ سِرّاً فَقَدْ زانَةُ وَ مَنْ وعَظَهُ عَلانیةً فَقَدْ شَأْنَهُ؛

هرکس برادرش را در نهان موعظه کند، او را آراسته است و هرکس او را آشکارا موعظه کند، او را بدنام و بی‌آبرو کرده است.

منبع: تحف‌العقول، صفحه‌ی ۴۸۹

 

 

 

۸
کلیدواژه (keyword): رشد دانش آموز، قصه،قصه دانش آموزی،فیس فوس زبان دراز، لیلا باقی پور
نام را وارد کنید
ایمیل را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید

۶۵ نفر
۲۹,۸۱۴,۳۲۹ نفر
۶۳۱ نفر
۸,۹۴۳ نفر
۲۰,۳۰۷,۵۱۱ نفر