کلاس ما/ زهرا شفیعی ینگابادی
یک روز گرم، بابا
بزهای گلّه را دید
موی سیاهشان را
با قیچی خودش چید
موهای زبرشان را
یکدست و صاف کردیم
شستیم و خشک کردیم
آن را کلاف کردیم
مادر، کلاف را بافت
بر روی دار، کمکم
شد چادر بزرگی
بسیار خوب و محکم
کمکم سیاهچادر
مانند سایبان شد
موی قشنگ بزها
سقف کلاسمان شد
خانه تا دبستان/ مریم اسلامی
صبح سرد پاییز
بوی نان تازه
در مسیر ما هست
چند تا مغازه
چهارراه و میدان
مسجد محلّه
دکهای که از آن
میخرم مجلّه
باز مثل هر روز
میروم دبستان
دست من چه گرم است
توی دست مامان
مربّی گرامی؛ شعر بالا با الهام از نگارهی سوّم کتاب فارسی سروده شده است.
نقاش/ زهرا عراقی
یک ظرف آش امشب
در سفرهی ما بود
نقّاشی رویش
با کشک و نعنا بود
گفتم ببین بابا
مامان شده نقّاش
با اشتها خوردمژ
یک کاسه از آن آش
روز ورزش/ مرضیه تاجری
یک و دو و سه
بشین و پاشو
یه قدم عقب
یه قدم جلو
چهار و پنج و شش
دستامون بالاست
یه کمی به چپ
یه کمی به راست
هفت و هشت و نه
همگی حالا
سر و بچرخون
پایین و بالا
چشماتو وا کن
چشماتو ببند
روز ورزشه
بچرخ و بخند
والدین محترم و مربّیان عزیز، برای ورزش صبحگاهی میتوان این شعر را با بچّهها خواند و با تکرار قسمتهای گوناگون آن، نرمشها را با بچّهها انجام داد.