مقدمه
همه اختراعها شگفتیآفرین هستند و افتخارانگیز، اما در مورد عکاسی ماجرا از این فراتر است و بهخاطر پارهپارهبودن اطلاعات و قطعههای تأثیرگذار در پیشرفت و تکامل آن از دستاوردهای کمنظیر به شمار میآید. در کمتر سرگذشتی اثری چنین روشن از قدرتمندی زمان دیده میشود. انبوهی از رویدادهای ناهمزمان و یافتههای بهظاهر نامرتبط همچون جزایر دورافتاده از یکدیگر، به دست توانگر زمان در درازای چندین قرن، بند انسجامناپذیری را گسستند تا فصلی جدید را در دانش و فناوری، درباره قابلیتهای نور و در همراهی با هنر بیافرینند.
وابستگی شدید پیشرفت عکاسی به زمان، نتیجه نیازمندی به پیشروی در دو زمینه علمی جداگانه بوده است. نخست، مبانی مکانیکی و فیزیکی که از روزگاران کهن مفاهیمی آشنا بودهاند و دیگری، مبانی شیمیایی که پیبردن به اهمیت و کارایی آن در عرصه عکاسی فقط دو قرن قدمت دارد. فیلسوفان دوران باستان با طراحی نمونه بسیار ساده از دوربین عکاسی، اساس کار دوربینها را بنا نهادند و پدیده تشکیل تصویر از اجسام و خواص نور را تفسیر کردند.
شکلگیری مبانی شیمیایی عکاسی با کشف ترکیبهای نقره از قرن سیزدهم میلادی پایهگذاری شد و پس از آن، طی قرنهای پانزده تا هفده قابلیت تیرهشدن این ترکیبها در برابر نور، بهطور جسته و گریخته مورد توجه پژوهشگران قرار گرفت. سرانجام در قرن نوزدهم، همراهی یافتهها در دو عرصه مکانیکی و شیمیایی به ظهور نخستین عکس در تاریخ انجامید. عکس تصویری است که نور در نتیجه انجام یک واکنش شیمیایی ایجاد میکند. در جریان عکسبرداری، اثر نور بر سطحی ثبت میشود که با مواد حساس به نور، مانند نمکهای نقره پوشش یافته است.
در مرحله نخست فرایند عکاسی، ایجاد تصویر روی ماده حساس انجام میگیرد. این تصویر در آغاز، نامرئی یا پنهان است و به صورت نگاتیو1 یا منفی چاپ میشود. در صفحه منفی یا نگاتیو، بخشهای سفید یا روشن جسم یا صحنه مورد عکسبرداری، به صورت سیاه یا تیره ظاهر میشوند و بخشهای سیاه به رنگ سفید. در مرحله بعدی، این تصویر باید به کمک مواد شیمیایی مناسب، معروف به عامل تثبیت، به شکلی درآید که قابل دیدن باشد. در همین جریان تصویر منفی (نگاتیو) به شکل مثبت2 درمیآید؛ تیره یا روشنبودن هر بخش تصویر درست شبیه است به آنچه در موضوع عکسبرداری دیده میشود. به این مرحله «ظاهرکردن عکس» گفته میشود. سدیم تیو سولفات از جمله عوامل تثبیت قدیمی است. نقره برخلاف نمکهایش در این ماده نامحلول است. این ویژگی در انتخاب مواد تثبیتکننده اهمیت دارد.
ظاهرکردن تصویر بسیار دشوارتر از ثبت آن بوده است، چنان که در سایه آگاهی از اصول عملکرد عدسی و دوربینهای اولیه معروف به اتاق تکروزنه3، امکان ایجاد تصویر از 2500 سال پیش، شناخته و فراهم شده بود، در حالی که اسرار و دانش چاپ آن به مدت طولانی دور از دسترس بشر قرار داشت.
نقشی پرتکرار درآینه تاریخ، اتاقی تکروزنه
سابقه آشنایی با عکاسی تا پیش از مرحله ظاهرکردن تصویر، به دوران پیش از میلاد میرسد. به نظر میرسد بشر خیلی پیش از آنکه تصوری از فعالیتی به نام عکسبرداری داشته باشد در این مسیر قدم گذاشته است. هنگامی که ارسطو راهی برای تماشای خورشیدگرفتگی پیشنهاد میکرد، به یقین نمیدانست که نخستین گام را در پیدایش مفهوم عکاسی بر میدارد. ارسطو متوجه شد هنگام خورشیدگرفتگی جزئی، نور خورشید از لابهلای برگ درختان میگذرد و تصویری از سطح هلالیشکل خورشید در این حالت، روی زمین یا سطح مقابل آن تشکیل میدهد. با گذر نور از روزنههای یک الک نیز همین الگو دیده میشود.
پس از آن آزمایشهایی درباره عبور نور از میان روزنه بسیار کوچک انجام شد، اما در عمل، اختراع اتاق تاریک زمانی روی داد که ابنهیثم دانشمندی مسلمان، از یک صفحه نمایش پشت روزنه، برای مشاهده تصویر وارونه استفاده کرد. او در قرن پنجم هجری (یازدهم میلادی) این وسیله را در جریان مشاهده خورشیدگرفتگی و بررسی خواص نور معرفی کرد و توضیح داد که چگونه حرکت پرتوهای نور در راستای مستقیم، به تشکیل تصویر میانجامد. از این رو، بسیاری از وی به عنوان بنیانگذارعکاسی و نخستین دانشمندی یاد میکنند که فیزیک را به دانشی تجربی تبدیل کرد.
این وسیله در جریان جنگهای صلیبی به اروپا راه یافت و تا قرن شانزدهم استفاده از آن در ستارهشناسی و مشاهده پدیدههایی همچون خورشیدگرفتگی فراگیر شد. در یادداشتهای لئوناردو داوینچی شرحی از خواص این وسیله آمده است. او بر این باور بود که چشم انسان مانند یک اتاق تاریک عمل میکند و نامگذاری اتاق تاریک نیز به او نسبت داده شده است.
کاردانو4، دانشمند ایتالیایی سال 1550، نشان داد که قراردادن یک عدسی محدب در محل روزنه (که باعث تمرکز نور میشد)، در ایجاد شفافیت تصویر مؤثر است. سال 1568 باربارو5، ضمن توضیح نقش عدسی، اهمیت اندازه روزنه را یادآور شد: «اگر اندازه روزنه کوچکتر از حد مورد نیاز باشد تصویری کمرنگ تشکیل میشود. بزرگتر از حد بودن روزنه هم از وضوح تصویر میکاهد».
مواد حساس به نور
این تصور که نور بر مواد اثر میگذارد، با مشاهده برنزهشدن پوست بدن یا سفیدشدن پارچهها در برابر آفتاب از گذشتههای دور شناخته شده بود. ایده ثبت آنچه در آینه دیده میشود یا روشهایی برای ایجاد چنین تصویرهایی، مدتها پیش از پیشرفت عکاسی در ذهن پیشینیان شکل گرفت. با وجود این آگاهیهای اولیه درباره نور و دوربین، شناخت مواد حساس به نور سابقه چندانی ندارد. به عنوان یکی از اجزای فیلمهای عکاسی، بخشی از تاریخ شامل داستانی مفصل درباره این مواد و تکامل روشهای استفاده از آنهاست. مقدمه این داستان در قرن سیزدهم میلادی، هنگامی نگاشته شد که ماگنوس6 موفق به شناسایی یکی از نمکهای نقره، یعنی نقره نیترات شد. سال 1556 فابریسیوس7، در جریان انجام آزمایشهایی که به تهیه و معرفی نقره کلرید انجامید، متوجه شد که نور در برخورد با نقره اکسید، موجب آزادشدن نقره میشود. ادامه این واکنش خوشههایی از اتمهای نقره ایجاد میکند که نور را پراکنده میکنند.
کشف نمکهای نقره به عنوان مواد حساس به نور، رویدادی سرنوشتساز در پیشرفت عکاسی بود که در قرن هفدهم پی گرفته شد. برای نمونه، سالا8 سال 1614 از مشاهده خود درباره تیرهشدن نقره نیترات در برابر نور خورشید گفت و هومبرگ9 سال 1694 این فرایند را توضیح داد. با این حال جنبههای کاربردی این مشاهدهها توجهی را به خود جلب نکرد، حتی هنگامی که یک پژوهشگر آلمانی بار دیگر سال 1717 با قابلیت این مواد روبهرو شد. شولتز10 استاد آناتومی بود که روزی هنگام ورود به آزمایشگاه خود متوجه شد برگی از درخت روی کاغذ آغشته به نقره نیترات و آهک افتاده است. با برداشتن برگ مشاهده کرد همه بخشهای کاغذ سیاه شده، جز بخشی که با برگ پوشیده شده بود. این کشف تصادفی انگیزه جستوجوی مواد حساس به نور را قوت بخشید. البته تا زمان بهرهگیری از آن هنوز یک قرن باقی بود. به هرحال، درک توانایی مواد حساس به نور و استفاده از آن در اتاق تاریک، فناوری اولیه را برای طراحی نخستین نسل از دوربینهای عکاسی فراهم کرد.
شیل11، شیمیدان انگلیسی، هنگام انجامدادن آزمایشهایی با نقره کلرید دریافت که نور باعث تجزیه این ماده میشود و اثر تیرهای که به جا میگذارد ناشی از آزادشدن فلز نقره است. همچنین متوجه شد ذرههای نقره آزادشده، برخلاف نقره کلرید در آمونیاک حل نمیشوند. این یافته که قطعهای گمشده و تعیینکننده در تثبیت تصویر به شمار میرفت، در آن زمان با اقبال روبهرو نشد. یافته ارزشمند دیگر شیل که بعدها برای ظاهرکردن عکس در تاریکخانهها کاربرد یافت از این قرار بود: «اثر نور قرمز بر نقره کلرید، به شدت نور آبی نیست».
در جریان دستبهدستشدن اطلاعات تکراری مربوط به نمکهای نقره، چهره نقشآفرین بعدی وجوود12 بود که یافتههای شیل را الهامبخش خود میدانست. در سایه پیگیریهای او برای نخستین بار تصویری شفاف روی سطح پوشیده از نقره نیترات بهدست آمد؛ اما عمر کوتاه، مجال پیشروی بیشتر در این مسیر را از وی دریغ کرد. وجوود سال 1905 در 34 سالگی درگذشت. به هر حال ارتباط خانوادگی و آشنایی دیرینه با دیوی13 باعث انتشار پژوهشهای وجوود شد. دیوی جزئیات آزمایشهای وجوود را در مجلهای نوظهور، با عنوان «شرح روش رونوشتبرداری (کپیکردن)» گزارش داد، اما به نظر میرسد اقدامی برای ادامه این آزمایشها نکرد. تنها یک نتیجهگیری در این مسیر از وی به یادگار مانده است که آن هم نشان میدهد از یافتههای شیل غافل بوده است! به این قرار که: «باید موادی جستوجو شوند که بتوانند ذرههای نقره را پس از آزادشدن از نمکهای آن، در برابر نور غیرفعال کنند».
پژوهشها و نتایج وجوود در کتابهای درسی به چاپ رسید و سال 1911 به زبان آلمانی و فرانسه هم ترجمه شد. با این حال دانشمندان آن زمان از خود انگیزهای برای ادامه این پژوهشها نشان ندادند شاید هم به پیروی از دیوی (که دانشمندی توانا و پرآوازه شناخته میشد و در این مسیر به یافتههای بیشتر نرسید) بررسی در این زمینه را بیثمر انگاشتند.
آغاز عصر عکاسی
سال 1826، نیپس14 بهطور هدفمند با کنار هم نهادن آنچه از تلاش پژوهشگران در دو قرن گذشته حاصل آمده بود برای نخستین بار موفق شد عکس یک تصویر را ثبت کند. البته این پیروزی در گام اولیه از ناکامی بینصیب نماند؛ پیشتر، یعنی چهار سال قبل از این زمان، نیپس یک مرحله از آنچه سالها پیش دانشمندان به آن دسترسی داشتند، یعنی تشکیل و مشاهده تصویر جسم، پیشتر رفت، اما در مرحله رونوشتبرداری، آن عکس را از دست داد.
او از صفحه مفرغی به عنوان پایه استفاده کرد و ماده حساس به نور- قیر آمیخته به نقره - را روی آن پوشش داد. با تابش نور، قیر سفت میشد ولی مواد دیگر قابل شست وشو بودند. برای تثبیت تصویر، صفحه باید جلا داده میشد. نیپس روش خود را هلیوگرافی15 به معنی «ترسیم با نور خورشید» نامید؛ زیرا به مدت هشت ساعت صحنه مورد نظرش را در برابر نور خورشید قرار داد. تصویر این صحنه به شکل منفی (نگاتیو) به دست آمد، بخشهای سفید یا روشن صحنه، در نسخه ثبت شده، رنگ سیاه یا تیره داشتند و برعکس.
چاپ این تصویر تحولی بزرگ در مسیر عکاسی بود، اما طولانیبودن زمان نوردهی از کاستیهای روش نیپس شمرده میشد. گذشته از زمانبربودن فرایند جلادادن صفحهها، صفحههای مفرغی بسیار سنگین و تهیه آنها پرهزینه بود. نیپس برای یافتن روش بهتر تصمیم گرفت از یک نقاش ثروتمند پاریسی کمک بگیرد؛ داگر16 که تجربههایی ارزنده در کار با عدسی و اتاق تاریک داشت. داگر که مشاهدههای شولتز درباره نقش مواد حساس به نور را مبنا قرار داده و دوربینی پیشرفته طراحی کرده بود، سه سال پس از درگذشت نیپس، در سال 1837 روش داگروتایپ17 را معرفی کرد که به کمک آن تصویری پایدار به صورت مثبت روی کاغذ ثبت میشد. با این اختراع عصر عکاسی در تاریخ آغاز شد.
داگروتایپ، بسترسازی تولید فیلمهای عکاسی
داگر صفحه مسی نقرهاندود را برابر بخار ید قرار داد تا ماده حساس به نور نقره یدید روی آن تشکیل شود. این صفحه در دوربین قرار داده میشد. برای عکسبرداری باید نور از جسم به مدت پانزده تا سی دقیقه به صفحه میتابید. ظاهرکردن عکس شامل چند مرحله به این قرار بود: صفحه در محلولی از جیوه با دمای 65 درجه سلسیوس قرار میگرفت. قراردادن صفحه در آب سرد سبب پایدارشدن تصویر پنهان میشد و سرانجام هنگامی که در محلول آب و نمک قرار میگرفت، عکس دائمی جسم یا صحنه ظاهر میشد. با این روش، فقط چاپ یک نسخه از عکس ممکن بود. از سوی دیگر، برای عکسبرداری از هر جسم باید از صفحهای با ابعاد برابر با آن استفاده میشد. تهیه صفحهای به بزرگی یک صحنه یا جسمی بزرگ کاستی جدی این روش بود.
روش داگر تا اواخر سال 1850 رایج بود، اما تا آن زمان روشهای کارآمدتر بهطور پیدرپی و با فاصلههای زمانی کوتاه ارائه شدند. انگیزه پژوهشگران در معرفی این روشها، رفع محدودیتها و کاستیها از راه ایجاد تغییر در جنس صفحه حامل مواد حساس، چگونگی پوششدادن این مواد روی صفحه و یافتن مواد مناسب برای ظاهرکردن تصویر بود. از آن جمله، اقدام تالبوت18 بود که به جای صفحه فلزی از کاغذ پوششیافته با نقره نیترات، سدیم کلرید و گالیک اسید استفاده کرد. او برای ظهور تصویر پنهان، محلول پتاسیم یدید و سدیم سولفات را بهکار گرفت. زمان تابش نور به دو تا سه دقیقه کاهش یافت. تصویر به شکل منفی (نگاتیو) به دست میآمد و سپس به تصویر مثبت، در اندازه کوچک تبدیل میشد و تهیه نسخههای متعدد از آن ممکن بود. این روش که محدودیتهای روش داگر را برطرف میکرد، سال 1840 معرفی شد و به طراحی دوربینهای کوچک و دستی انجامید و برای عکسبرداری سریع از صحنههای جنگی و خطرناک، در جریان جنگ جهانی دوم سودمند واقع شد.
گام بعدی ایده استفاده از صفحههای شیشهای پوششیافته با مواد حساس بود که سال 1839 هرشل19، شیمیدان و ستارهشناس انگلیسی، برای تشکیل عکسهای شفافتر مطرح کرد. هرشل واژههای نگاتیو و پوزیتیو (مثبت) را معرفی و کاربردی کرد و فرایند عکاسی را با بهرهگیری از دو واژه یونانی، فوتوگرافی20 نام نهاد؛ واژه «فوتو» به معنی نور و «گراف» به معنی طراحی یا نقاشی. او که سال 1819، به نامحلولبودن نمکهای نقره در سدیم تیوسولفات پی برده بود، این یافته را در فرایند ظهور تصویر بهکار گرفت.
یک دهه بعد آرچر21 همین ایده را بهکار بست و با معرفی روش کلودیون22 یا نامیزه (امولسیون) مرطوب، مسیر را برای روش صفحه آغشته به نامیزه (امولسیون) خشک یا ژلاتینی- که به کوتاهشدن زمان عکسبرداری انجامید- هموار کرد. کلودیون ماده چسبنده و شربتی حاوی نمک نقره است که آرچر آن را روی شیشه پوشش داد. به دلیل حساسیت بیشتر این نوع صفحه، عکسها از وضوح بیشتری برخوردار شدند. هر چه لایه نامیزهای (امولسیونی) ضخیمتر و اندازه بلورهای نمک نقره بزرگتر باشد، حساسیت فیلم به نور بیشتر میشود.
کلودیون محلولی چگال از سلولز نیترات در الکل و اتر است که در پزشکی برای پوشش زخمهای کوچک کاربرد دارد و در عکاسی بهطور مطلوب باعث چسباندن نمک نقره روی شیشه میشود. این ماده به دلیل آتشگیر و خطرناکبودن با سلولز استات جایگزین شد که هم ارزانتر بود و هم شفافیت بیشتر به عکسها میبخشید.
روشهای مبتنی بر نگاتیوهای شیشهای به جای نوع کاغذی، تا سال 1880 مورد پسند بود. با اینکه شیشه ارزان بود، حمل و نقل دشوار و پرهزینه آن، ایراد این روش بود و البته مشکل بزرگتر، محدودیت در زمان ظاهرکردن تصویر بود. اگر روشهای کارآمدتر معرفی نشده بودند، امروز همچنان باید هر دوربین دستی را یک تاریکخانه تاشو همراهی میکرد! زیرا کار ظاهرکردن باید تا پیش از خشکشدن کلودیون و از دسترفتن حساسیت آن یعنی، تا حدود ده دقیقه پس از عکسبرداری انجام میگرفت. عکسبرداری با روش آرچر به دو تا سه ثانیه زمان نیاز داشت و عکسهای آن نسبت به روش تالبوت از دوام بیشتری برخوردار بودند. مادوکس23 با طرح ایده صفحههای خشک در سال 1870، زمان عکسبرداری را به حدود یک ثانیه رساند. این نوآوری نیاز به تعویض فیلم عکاسی برای هر بار عکسبرداری را از میان برداشت.
عکسهای دوره ویکتوریا به طور معمول افراد را با چهرهای عبوس نشان میدهند. این از طولانیبودن زمان عکسبرداری، در حدود یک دقیقه ناشی میشد. افراد در این مدت باید بیحرکت میماندند. در سال 1874 با افزایش حساسیت، زمان عکسبرداری به یک صدم ثانیه رسید و تا سال 1895 به یک هزارم ثانیه کاهش یافت.
در واقع، روش آرچر را باید عامل جهشی بزرگ در عکاسی دانست که پس از مادوکس، منبع الهام ایستمن24 در طرح تولید فیلم نامیزه (امولسیون) ژلاتینی قرار گرفت. ایستمن شرکت کداک25 را در دهه 1880 بنیان نهاد و در نیمه این دهه با استفاده از صفحه پلاستیکی پوششیافته با نمکهای نقره، اختراع فیلمهای عکاسی امروزی لولهای شکل را به ثبت رساند. چندی بعد شرکت کداک نخستین دوربین تجاری را به بازار روانه کرد، دوربینی جعبهای که با ورود آن عکسبرداری از انحصار اشراف و ثروتمندان خارج شد و در دسترس عموم قرار گرفت.
نخستین دوربین کداک سال 1888 وارد بازار شد. ایستمن با تولید فیلم لولهای انعطافپذیر، نیاز به صفحههای جامد و جابهجا کردن آنها را برطرف کرد. هر پیچه (رول) از این فیلم برای صدبار عکسبرداری کافی بود.
عکاسی رنگی
در خلال قرن نوزدهم عکاسی رنگی معرفی شد، اما تا میانههای قرن بیستم کاربرد موفقی نیافت؛ کوتاهبودن عمر رنگها سبب خرابشدن عکس میشد. ساخت فیلم رنگی بر نظریه فیزیکدان انگلیسی، ماکسول26 تکیه داشت که نور مرئی را دربردارنده سه رنگ اصلی شامل قرمز، سبز و آبی معرفی کرد. برای عکاسی رنگی باید فیلمی ساخته میشد که هر لایه آن به یکی از این سه رنگ حساس باشد. نور پس از گذر از صافیهای نوری مناسب سه رنگ اصلی، به تصویر منفی (نگاتیو) تبدیل میشد. ماکسول در سال 1861 ساخت نخستین فیلم رنگی را به نام خود ثبت کرد که در سال 1907 به بازار راه یافت.
عکاسی فوری، عکسبرداری یا تردستی؟
لند27 در سال 1948نوعی دوربین به نام پلاروید28 اختراع کرد که پس از عکسبرداری در کمتر از یک دقیقه عکس را ظاهر میکرد. این توانایی شگفتانگیز با تکیه بر فرایندی شیمیایی درون دوربین انجام میگرفت. تا دهه 1960 مدلهای گوناگون این دوربین با قیمت ارزان به بازار راه یافت و افراد بیشتری به آن دسترسی یافتند.
نتیجهگیری
مسیر تکامل راهی بیانتهاست
آیا در حافظه تاریخ، اختراعی است که با گذر زمان از پیشرفت و تغییر باز مانده باشد؟ آیا روحیه ستیزهجوی ما در رفع کاستیهای یک یافته چنین امکانی را فراهم میکند؟ کدام یافته در آغاز شناختهشدن کامل و بینیاز از کمال بوده است؟ این اختراع شگفتانگیز اشتیاق بشر به ثبت لحظهها و خاطرهسازی از آنها را بهخوبی پاسخ گفته است و در قدم به قدم این راه پر افت و خیز، معرفی راهکاری جدید در پی روش قبلی برای رفع کاستیها ثبت شده است؛ تبدیل اتاقهای تاریک بزرگ به جعبههای کوچک تا دوربینهای دستی قابل حمل، کاهش زمان عکسبرداری، افزایش حساسیت به فیلمهای عکاسی، کیفیت بخشیدن هر چه بیشتر به عکسها، آسانکردن فرایند ظهور و... . هماکنون همه این خواستهها با معرفی عکاسی دیجیتال برآورده شده است که به ثبت تصویر روی حسگرهای الکترونیکی با فشردن یک دکمه تکیه دارد، درست همانگونه که سال 1888 شرکت کداک وعده داده بود: «شما یک دکمه را فشار دهید، ما بقیه را انجام میدهیم.»
پینوشتها
1. Negative
2. Positive
3. Camera Obscura
4. Cardano, J.
5. Barbaro, D.
6. Magnus, A.
7. Fabricious, J.
8. Sala, A.
9. Homberg, V.
10. Schultze, H.
11. Scheel, C.V.
12. Wedgwood, T.
13. Davy, H.
14. Niepce, J.N.
15. Heliography
16. Daguerre, L.J.M.
17. Daguerreotype
18. Talbot, V.F.
19. Herschel, J.F.
20. photography
21. Archer, F.
22. Collodion
23. Maddox, R.
24. Eastman, J.
25. Kodak
26. Maxwell, J.K.
27. Land, E.
28. Polaroid
منبع
History of photography:history, inventions,artists&events, www.britannica.com