مثل همیشه رضا و ماهان را در حیاط زیر نظر داشتم. کارهای جالب این دو دوست تمامی ندارد. در صف بازی لیلی میایستند. با هم گفتوگوی کوتاهی دارند. نوبت که به رضا میرسد به پشت سر خود نگاه میکند و ماهان را به بازی دعوت میکند. هر دو لیلی را شروع میکنند و چنان صدای خنده و شادیشان به آسمان میرود که انگارنهانگار یکی از آنها هیچوقت پدر به چشم ندیده است و هر شب با این آرزو میخوابد که کاش او هم میتوانست، چون بقیهی دوستانش، حضور پدر را تجربه کند و دیگری هم آرزوهای رنگیرنگیاش به همین لیلی ختم میشود. خوشبهحال لیلی که دلی را شاد میکند!
۱۲۶
کلیدواژه (keyword):
رشد آموزش ابتدایی، عکس نوشت، آرزوهای رنگی، پروانه بهمنی