معلوم نیست چطور شد که محمّد شروع به جهانگردی کرد. خودش در اینهمه کتابی که نوشته، نگفته آخر چرا خانه اش را در قزوین و بعد در اصفهان گذاشت و رفت به سفر دور دنیا.
همهی دانشمندان منظومهی شمسی با کمک دانشمندان کهکشان راه شیری و کهکشان های همسایه مشغول تحقیق هستند تا سر از کار محمّد دربیاورند. کلّاً وقتی از لبنان رفت، دیگر یک جا ثابت نماند. ولی در زمان پادشاهی شاهعبّاس صفوی یک جوری به مسافرت رفت که انگار داشت فرار می کرد. در آن زمان، دانشمندان برای مسافرت بهجز اینکه باید از بابا و مامان و خانم و بچّه هایشان اجازه میگرفتند، باید از شاه هم کسب اجازه می کردند.
وقتی تهماسب، شاه بود و محمّد هنوز جوان، بابای محمّد خواست به مکّه برود و حاجی بشود. از تهماسب اجازه گرفت. شاه کمی فکر کرد و به او اجازه داد، ولی به محمّد نه! بابای محمّد بدون نورچشمی اش یعنی محمّد، به مکّه و بعداً به بحرین رفت (در آن زمان بحرین بخشی از ایران بود و در زمان حکومت پهلوی به دستور انگلیس از ایران جدا شد.) و در آنجا از شدّت غم از دنیا رفت! محمّد انگار با سازمان ایرانگردی و جهانگردی که آن زمان اصلاً وجود نداشت، قرارداد بست که به بیشتر شهرهای ایران و اطراف آن سفر کند. اوّلین سفرهایش همراه آقاجانش بود. از لبنان به قزوین آمد، بعد با آقاجان به اصفهان رفت.
دوباره با آقاجان به مشهد و بعد به هرات رفت و باز به قزوین برگشت. حالا سفرهای کوتاه به شهرهای اطراف و روستاها را حساب نمیکنیم. بعد به قم و شیروان و آذربایجان و شیراز سفر کرد. یک سفر حجِّ درست و حسابی هم رفت و همهی شهرهای طول مسیر و اطراف مکّه و مدینه را یک دلِ سیر گشت و برگشت. بعد دایرهی سفرهایش را بزرگ تر کرد. معمولاً محمّد این سفرها را تنها و به صورت ناشناس میرفت. یک سفر عجیب به پایتخت عثمانی، یعنی استانبول، داشت. همانطور که قبلاً گفتیم، آن زمان عثمانی دشمن ایران بود و ایران و عثمانی عادت داشتند که هر سال با یکدیگر بجنگند و شهرهای یکدیگر را تخریب کنند.
ما چون در آن زمان همراهش نبودیم، نمی توانیم دلیل این سفرش به عثمانی را بفهمیم! یک سفر عجیب تر به کشور سریلانکا در جنوب هند رفت. این سفر را حتماً باید با کشتی رفته باشد ولی دقیقاً نمی دانیم در سری لانکا دنبال چه بوده است!؟
یک سفر دیگر به مصر رفت. معلوم است که آن زمان فرعونها از بین رفته بودند و محمّد برای دیدن اهرام مصر یا مجسّمهی ابوالهول اینهمه راه را آن هم بدون هواپیما نرفته است! به لبنان و شهر زادگاه خودش هم، سفر کرد.شاید در این سفر به دیدن فامیل و دوستان دوره ی بچّگی اش هم رفته باشد. از لبنان یک سر به فلسطین و بیت المقدّس و بعد به شام رفت تا شام بخورد و شهرهای حلب و دمشق را دید و از آنجا به عراق رفت و در کربلا و نجف و کاظمین زیارت کرد و باز به ایران برگشت.
محمّد در بعضی از کتاب هایش دربارهی این سفرها توضیح داده است. به نظر ما شاید این سفرها را برای دیدن دانشمندان یا عارفان بزرگ این شهرها میرفته است.
واقعاً عجب حوصله ای داشته، چون در آن زمان چند ماه طول میکشیده که برای دیدن کسی به کشور دیگری سفرکنی. یکی دو تا سفر با شاهعبّاس همسفر بود. شاهعبّاس یک بار از خوش حالی اینکه اُزبک ها را شکست داده و حرم امامرضا(ع) را پس گرفته بود، از شهر توس که نزدیک مشهد بود و هنوز همانجاست، تا حرم امامرضا(ع) پیاده رفت. محمّد این سفر را همراه شاه پیاده رفت. شاهعبّاس بار دوّم تصمیم گرفت از اصفهان تا مشهد اینهمه راه را پای پیاده برود. درباری ها و محمّد و خیلی از مردم در این سفر با شاه پیاده رفتند.