داستانهای مریم: نوبل یا فیلدز
از خواب که پا شدم، تو یک خانواده ژاپنی بودم در سال ۱۶۷۱. هر روز صبح برنامه همین بود: بیدار شدن در یک خانواده و کشور جدید! دیگر به این وضع عادت کرده بودم. روزهای اول تا ظهر گیج بودم، اما کمکم یاد گرفتم که در عرض نیمساعت خودم را پیدا کنم و هدایت (کنترل) اوضاع را بهدست بگیرم. مثلاً دیروز در «فنلاند» بیدار شدم، در سال ۲۰۲۰ و مدرسه خیلی خوشگذشت. توی مدرسه فنلاندی همه چیز مثل خانه بود. اما الان باید میرفتم به یک مدرسه ژاپنی. مشکلی با زبان نداشتم، چون مثل یک رایانه، زبان در حافظهام از قبل بارگذاری شده بود. اما در راه مدرسه با برادرم، اول باید میرفتیم عبادتگاه و دعا میکردیم. برادرم که صدایم کرد، فهمیدم اسمم آتسوکو است. چشمم افتاد به یک تخته چوبی که بیرون از عبادتگاه از سقف آویزان بود و روی آن معمای ریاضی مطرح میشد. این معما برای من جدید بود. یک معمای هندسی بود که تا بهحال ندیده بودم.
- کاربران گرامی؛ برای مشاهده متن کامل این مطلب به فایل PDF پایین همین صفحه مراجعه فرمایید.
۸۵
کلیدواژه:
رشد برهان متوسطه اول، ریاضی و مسئله، داستانهای مریم، نوبل یا فیلدز، محرم ایردموسی