عکس رهبر جدید

آموزش علوم اجتماعی در تعلیق

آموزش علوم اجتماعی در تعلیق

قلمرو موضوع‌های آموزشی در سه حیطه شناختی، مهارتی و نگرشی گونه‌بندی می‌شود. تحقق اهداف آموزشی در هر یک از حیطه‌های سه‌گانه مذکور، منابع و سرفصل‌های محتوایی، الگوها و روش‌های آموزش و ارزشیابی، معلمان و مدرسان روزآمد و دارای مهارت و نیز محیط مساعد و تعاملات خاصی را می‌طلبد. توجه به چنین مقتضیاتی در حوزه آموزش علوم اجتماعی، با توجه به موضوع آن، از اهمیت و ضرورتی صدچندان برخوردار است. حال‌ آنکه به نظر می‌رسد، در نظام آموزشی ایران به چنین ملاحظات و مقتضیاتی توجـه لازم نشـده اسـت.

از سوی دیگر به نظر می‌رسد که تلقی درجه دوم نسبت به علوم اجتماعی در مقایسه با علوم پایه و تجربی و فقدان توجه کافی به رشته‌های علوم انسانی در نظام تعلیم‌وتربیت موجب خدشه‌دار شدن وجاهت و اهمیت این حوزه از علم در ایران شده است. به نحوی که رویگردانی دانش‌آموزان بااستعداد از این رشته، جذب دانش‌آموزان ضعیف و به‌طور کلی کاهش تقاضا برای تحصیل در رشته‌های علوم اجتماعی را به دنبال داشته است. مجموع چنین مسائل و چالش‌هایی از دید برخی از اصحاب علوم اجتماعی نوعی بی‌هنجاری و آشفتگی در آموزش علوم اجتماعی ایران محسوب می‌شود.

مهم‌ترین چالش آموزش علوم اجتماعی را می‌توان ضعف بنیه نظری دانست. بـه دلیـل پایین‌بودن تولیدات علمی در رشته‌های علوم انسانی و اجتماعی و نبود سنت و میراث معرفتی غنی و قوی در زمینه این علوم، آموزش‌ها در این رشته‌ها پژوهش‌محور نیست. رشته‌های علوم انسـانی و اجتمـاعی، با وجود بیش از 80 سال سابقه در ایران، هنوز قادر نیستند سنت‌ها یا گفتمان‌های خاص تولیـد کنند.

آموزش علوم اجتماعی با رشد و توسعه فناوری‌های نوین ارتباطی و اطلاعاتی دچار چالشی جدید نیز شده است. فناوری‌های نوین به شکل‌گیری جامعه و گروه‌های مجازی منجر شده است. جامعه رایانه‌ای (سایبری)  شکل‌های نوینی از مناسبات، روابط، تعاملات و نیز هنجارها و قواعد اجتماعی را رقم زده است. مبانی، مفاهیم و نظریه‌های معمول و مرسوم علوم اجتماعی کمتر قادرند مناسبات و روابط جامعه مجازی را صورت‌بندی و سامان‌دهی کنند. از همین رو منابع و متون آموزش علوم اجتماعی نیز نیازمند بازاندیشی و بازنگری جدی هستند.

تغییرات مداوم و سردرگمی برنامه‌ها یکی دیگر از مسائلی است که آموزش علوم اجتماعی در ایران را ناپیگیر و ناکارامد کرده است. بی‌ثباتی و نبود تداوم در برنامه‌های آموزش علوم اجتماعی، امکان یادگیری عمیق و نهادینه‌شدن آموزش را سلب کرده و از شکل‌گیری بینش جامعه‌شناختی جلوگیری به عمل آورده است.

توجه به بستر اجتماعی و فرهنگی یکی از مسائل اصلی در آموزش علوم اجتماعی اسـت. مهم‌ترین وجه تمایز آموزش علوم انسانی و اجتماعی با سایر حوزه‌های علمی دقیقاً به همین موضوع برمی‌گردد. بدون توجه به شـرایط بوم‌شناختی، آموزش مؤثر هیچ‌یک از حوزه‌های علوم انسانی و اجتماعی محقق نخواهد شد. از چنین منظری، سازگارکردن محتوای درس‌ها، برنامه‌های درسی، دوره‌های آموزشی، روش‌های تـدریس، ابزارهـای آموزشـی بـا ویژگی‌های زیست‌محیطی، جغرافیایی و منطقه‌ای، یکی از مهم‌ترین مسائل آموزش است. بنیان نظری چنین مسئله‌ای این است که با توجه به مناسـبات بـین علوم انسانی و اجتماعی با محیط فیزیکی و اجتماعی که کنشگران این حوزه با آن درگیرند، لاجرم باید در آموزش این علوم به گونه‌ای عمل کرد که مقتضیات زیست‌محیطی و منطقه‌ای در آموزش مورد توجه قرار گیرد. اما متأسفانه در آموزش علوم اجتماعی در ایران نسبت به این موضوع غفلت شده است.

یکی دیگر از چالش‌های مهم آموزش علوم اجتماعی در ایران، ضعف و کاستی‌های ناظر بر شیوه‌های تدریس است. تدریس به شیوه انفعالی و یک‌سویه، اتکای تام و تمام به روش سخنرانی، تدریس مبتنی بر جزوه‌های کهنه و غیر روزآمد، فقدان فضای پرسش و پاسخ، بحث، و نقد و نظر در کلاس‌ها، گره‌نزدن مباحث با مسائل زندگی اجتماعی، درک و دریافت ترجمه‌ای یا هضم‌نشده مباحث از سوی معلمان و مدرسان، استفاده‌نکردن از فناوری‌های نوین در تدریس، و ... تنها عنوان‌های برخی از مشکلات تدریس و آموزش علوم اجتماعی در ایران هستند.

بخش قابل‌توجهی از مشکلات آموزش علوم اجتماعی به نوع تألیف و تدوین منابع و کتاب‌های درسی برمی‌گردد. کتاب درسی یکی از اجزای اصلی برنامه آموزشی در کشور ماست. کتاب‌های درسی رسانه‌ مهم و پرکاربرد نظام آموزشی ما هستند که دانش‌آموزان و معلمان به‌طور منظم و مستمر از آن‌ها استفاده می‌کنند. اهمیت و جایگاه کتاب درسی در نظام آموزشی ما به نحوی است که تمام عوامل و اجزای برنامه آموزشی بر اساس محتوای آن‌ها تعیین، تنظیم و اجرا می‌شوند.

کتاب‌های درسی علوم اجتماعی ما در پارادایم تفسیرگرایی تألیف و تدوین شده‌اند و زبانی فلسفی و ثقیل دارند. این در حالی است که برای آموزش علوم اجتماعی در دوره عمومی باید از پدیده‌های ملموس و مأنوس، و عینیات و واقعیات اجتماعی شروع کرد. علاوه بر این، کتاب‌های درسی علوم اجتماعی با واقعیت زندگی اجتماعی در ایران امروز بیگانه‌اند و کمتر به مسائل و مشکلات اجتماعی جامعه می‌پردازند. این موضوع نیز آموزش مدرسه‌ای علوم اجتماعی را ناکارامد و اثربخشی آن را به‌شدت ضعیف می‌کند.

بی‌توجهی به بازآموزی و روزآمدسازی دانش معلمان و دبیران یکی دیگر از ضعف‌های آموزش علوم اجتماعی است. طی چند دهه گذشته، سیاست‌های آموزش، ارتقا، بازآموزی، نگهداشت و جذب معلمان علوم اجتماعی دچار نوعی نابسامانی و آشفتگی بوده است. این در حالی است که طی همین مدت تحولات شگرفی در سطح جهانی و داخلی از نظر علمی ـ آموزشی در حوزه علوم اجتماعی و روش‌های تدریس، ارزشیابی و نیز رسانه‌های آموزشی به وقوع پیوسته است که معلمان به‌عنوان عنصر اصلی راهبری آموزشی از آن دور مانده‌اند. این موضوع در مورد معلمان و دبیران علوم اجتماعی به نحو حادتری به چشم می‌خورد، چرا که نظام آموزشی موجود درس‌های علوم اجتماعی و به تبع آن معلمان و دبیران آن را حاشیه‌ای و درجه دو تلقی می‌کند. به همین دلیل نیز بازآموزی، روزامدسازی و ارتقای دانش و مهارت‌های آنان کمتر مورد توجه و تأکید قرار گرفته است.

عنصر دیگری که بر ناکارامدی آموزش به‌طور کلی و آموزش علوم اجتماعی به‌طور اخص تأثیر گذاشته، فضای آموزشی است. در دیدگاه سنتی، انتظار نقش‌آفرینی در آموزش به کتاب و معلم محدود است و از این نظر به متن و محیط مدرسه کمتر توجه می‌شود. این در حالی است که اهمیت متن مدرسه و محیط آموزش شاید بسیار بیش‌تر از محتوای رسمی، خشک و بی‌انعطاف کتاب‌ها باشد. چرا که آنچه دانش‌آموزان از متن، فضا و مناسبات اجتماعی و تعاملات گرم درون مدرسه یاد می‌گیرند،‌ بسیار بیشتر از آموخته‌هایشان از کتاب‌های درسی است. این قبیل آموزش‌ها و آگاهی‌ها، برخلاف محتوای کتاب‌های درسی که بعد از امتحان فراموش می‌شوند، با جسم، جان، روح و روان دانش‌آموزان گره می‌خورد و انباشت می‌شود و گاه حتی سرمشق زندگی آینده آنان قرار می‌گیرد.

با وجود اهمیت متن مدرسه در زمینه آموزش، متأسفانه پرداختن به آن کمتر به شکل جدی و اساسی در دستور کار برنامه‌ریزان آموزشی قرار گرفته است. فضای مدرسه‌های ما از منظر جامعه‌شناختی غالباً محدود، فاقد امکانات مناسب، ناشاد، خسته‌کننده و فاقد معیارهای دل‌پذیری و خوشایندی است.

این تصویر به‌خوبی فضای اجتماعی و فیزیکی مدرسه‌ها را بازتاب می‌دهد. تعاملات خشک و رسمی و کمتر صمیمانه اجزا و عناصر اصلی مدرسه، مناسبات پولی - کالایی گاه تبعیض‌آمیز و ناعادلانه، روابط مبتنی بر بی‌اعتمادی و پیش‌داوری، در کنار چهره خسته و گرفته معلم، به دلیل دغدغه‌های به‌حق معیشتی و اشتغالات متعدد، به علاوه ظاهر آشفته و نامرتب، فرصت کم برای بحث و تبادل نظر، و پرسش و پاسخ فارغ از هرگونه ترس و تهدید، و میدان محدودی که مدرسه برای تنوع و تکثر علاقه‌ها و گرایش‌های معلمان و دانش‌آموزان فراهم می‌کند، و ... همه و همه فضا و محیط مدرسه‌ها را برای آموزش دل‌پذیر و شوق‌انگیز محدود کرده است.

از همین روست که معلمان و دانش‌آموزان از هر نوع تعطیلی مدرسه استقبال می‌کنند. در مجموع چنین مسائل و چالش‌هایی آموزش و به‌ویژه آموزش علوم اجتماعی را آشفته، نابسامان و فاقد کارایی و اثربخشی مورد انتظار کرده است.


۶۷۱
نام را وارد کنید
ایمیل را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید