عکس رهبر جدید
۰
سبد خرید شما خالی است.

ماجرای چوب دستی

ماجرای چوب دستی

پری کوچولو دوتا بال کوچک داشت؛ و یک چوب دستی بلند. پری هر روز این طرف میپرید. آن طرف میپرید. چوبدستیاش را تکان میداد و گلگلگل همهجا را پر از گل میکرد. سیبسیبسیب، درختان را پر از سیب میکرد. شُرشُرشُر، چشمهها را پر از آب میکرد.

یک روز پری کوچولو چوب دستیاش را برداشت تا هوهوهو، باد را صدا بزند که الاغی از راه رسید و چوب دستیاش را قاپید. پری فریاد زد: «چهکار میکنی؟ صبر کن. بایست.»

الاغ صبر نکرد. دوید و رفت و پشت یک درخت، چوب دستی را تکان داد و کاه کاه کاه، درخت را پر از کاه کرد.

بعد چرخی دورِ خودش زد و یونجی یونجی یونجی، زمین را پر از یونجه کرد. بعد دوباره یونجی یونجی یونجی، باز هم یک خروار یونجه روی زمین درست کرد. دور و بر الاغ مثل دریای یونجه شد. یونجهها از قدّ الاغ بلندتر بودند. الاغ پرید و شروع کرد به خوردن؛ امّا کمی بعد حس کرد نفسش بالا نمیآید. دوروبر الاغ پر از یونجه بود. راست یونجه، چپ یونجه، بالا یونجه، پایین یونجه.

الاغ داشت در دریای یونجه غرق میشد. داد زد: «عر... عر... کمک، کمک.»

کسی صدایش را نشنید. بلندتر داد زد: «کمک؛ کمک.»

پری ایستاد. گوش داد. صدای الاغ بود. پری داد زد: «کجایی؟»

الاغ گفت: «اینجا. توی یونجهها. کمک، کمک، عرعر...»

پری نگاه کرد. دید چهخبر است! داد زد: «چهکار کردی؟ این همه یونجه!»

الاغ نفسنفس زد: «کمکم کن. کمکم کن.»

پری گفت: «چوب دستی کو؟»

الاغ ناله کرد: «نمیدانم. شاید نزدیک درخت بید.»

پری بالا پرید. پایین پرید. این طرف را گشت. آن طرف را گشت تا چوبدستی را پیدا کرد. چوب دستی را تکان داد و هوووپ هوووپ هوووپ، هرچه کاه و یونجه بود، جارو کرد. الاغ نفس راحتی کشید و از جا بلند شد. پری چوبدستی را تکان داد و هوهوهو، باد را صدا زد. الاغ گفت: «پس من چی؟»

پری چوب دستیاش را تکان داد و یونجی یونجی، یک باغچهی کوچولو پر از یونجه درست کرد. الاغ رفت در باغچه؛ نشست و یونجه خورد.

۲۷۱
کلیدواژه (keyword): رشد نوآموز، قصه
نام را وارد کنید
ایمیل را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید