عکس رهبر جدید
۰
سبد خرید شما خالی است.

حرف‌های گل‌گلی

  فایلهای مرتبط
حرف‌های گل‌گلی

پرستار کوچک / کبری بابایی

 

خدای خوبم سلام

امروز من کمی گریه کردم. آخر داداش کوچولوی من تب داشت و ناله میکرد.

مامان بیمارستان بود. او پرستار است و باید از مریضها مراقبت کند. من به مامانبزرگ کمک کردم. دستمال نمدار روی پیشانی داداشی گذاشتم. برایش قاشق و شربت آوردم، سوپش را هم زدم تا خنک شود.

خدایا من امروز خیلی خسته شدم، اما مامان از کار من خوشحال شد. پشت تلفن گفت: «چه خوب که یک پرستار هم در خانه داریم!»

مامان برایم گفت که حضرت زینب(س) توی کربلا یک پرستار خیلی مهربان بود. او از بچّهها، مریضها و زخمیها مواظبت میکرد. من با این کارم حتماً  او را خوش حال کرده ام. حالا حال داداشی بهتر است. مامان هم میتواند با خیال راحت از مریضهایش پرستاری کند.

خدا جانم من هم وقتی بزرگ شدم، دوست دارم پرستار شوم؛ مثل مامان، مثل حضرت زینب(س).


 

حرف های گل گلی

 

کیک بلوط یا نان گردو؟ / کلر ژوبرت

ننه موشه از موموشی پرسید: «دوست داری کیک بلوط بپزم یا نان گردو؟»

موموشی جواب داد: «هر دو.»

ننه جان گفت: «باید یکی را انتخاب کنی.»

موموشی هر دوتایش را دوست داشت. از لانه بیرون دوید تا نظر کلاغ را بپرسد.کلاغ گفت: «خوش به حالت! چون میتوانی یکی از این دو تا را داشته باشی.»

موموشی به لانه برگشت. به ننه جانش گفت: «آن را میخواهم که زودتر آماده شود.»

ننه موشه زود نان گردو پخت. موموشی یک تکّهاش را برای کلاغ برد، اما یکدفعه دلش کیک بلوط خواست. همینطور که نان خوشمزهاش را میخورد، به کلاغ گفت: «چه شکم بیفکری دارم! ما باید از چیزی که الان داریم خوشحال باشیم، مگر نه؟»

نوک کلاغ پر از نان گردویی  بود. برای همین کلّهش را تکان داد و گفت: «اوغوم، اوغوم.»

یعنی: «درست است. درست است.»

۲۹۱
کلیدواژه (keyword): رشد کودک، حرف‌های گل‌گلی
نام را وارد کنید
ایمیل را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید