شما بر آدمها مدیریت میکنید. آدمهایی که پول میگیرند تا کاری را انجام دهند. اما اگر این برای آنان فقط و فقط یک کار باشد، هرگز عملکرد فوقالعادهای از ایشان نخواهید دید. اگر میآیند تا ساعت ورود و خروجشان را ثبت کنند و در این میان حداقل کار ممکن را انجام دهند، پس شما دوست من، محکوم به شکست هستید. لیکن چنانچه آنان به امید لذتبردن از کارشان بیایند، به دنبال برانگیختهشدن باشند، به دنبال به چالش کشیدهشدن باشند، در این صورت به احتمال قوی بهترین عملکرد آنان را خواهید دید. مشکل اینجاست که تبدیلکردن یک گروه بیعلاقه و بیتفاوت به گروهی خارقالعاده، تنها و تنها بر عهده شماست. این شمایید که باید الهامبخش آنان باشید. انگیزه بدهید، به چالش بکشید... و آنان را به شکل احساسی درگیر کنید.
شما خودتان هم چالش را دوست دارید، اینطور نیست؟ خبر خوب اینکه درگیرکردن افراد گروه به شکل احساسی آسان است. تنها کار لازم این است که وادارشان کنید برای کاری که انجام میدهند اهمیت قائل شوند. این هم آسان است. کافی است آنان را متوجه اهمیت کارشان بکنید: اثری که کارشان بر زندگی مردم دارد و اینکه چگونه کارشان نیازهای انسانهای دیگر را برآورده میکند. چطور میتوانند از طریق کاری که میکنند با دیگران ارتباط برقرار کنند و آنان را تحتتأثیر قرار دهند. آنان را متقاعد کنید کاری که انجام میدهند در زندگی دیگران تغییر ایجاد میکند. کاری که انجام میدهند به جامعه کمک میکند.
کاری کنید به شغلشان اهمیت بدهند و این آسان است؛ چرا که هر انسانی بهطور فطری دوست دارد ارزشمند و مفید باشد. شاید برخی بگویند این گفته بیاساس است، اما واقعیت دارد و شما این واقعیت را در ته قلب خود احساس میکنید. تنها کاری که باید بکنید این است که به اندازه کافی عمیق بکاوید تا احساسات، اهمیتدادن و مسئولیت را بیابید. آنها را ابراز کنید تا دیگران بدون اینکه دلیل آن را بدانند، تا ابد به دنبالتان بیایند. اما قبل از اینکه این حالات را به کارکنانتان القا کنید، مطمئن شوید خودتان کاملاً به آنها باور دارید. آیا باور دارید کاری که میکنید تأثیر مثبتی دارد؟ اگر مطمئن نیستید، درون خود را بکاوید؛ عمیق بکاوید تا به آن برسید.