عکس رهبر جدید
۰
سبد خرید شما خالی است.

قصه کوچولو

قصه کوچولو

ابر قلقلکی / فرزانه فراهانی

اَبر کوچولو دلش خنده میخواست.

به دریا لبخند زد. به کوه لبخند زد. به جنگل هم لبخند زد. یکهو باد آمد و دورش چرخید. قلقلکش داد؛ تند و تندتر.

ابر غش‌‌غش خندید. از خندهی زیاد اشکش درآمد. یک نم، دو نم، و نمنمهای تند و تندتر. آن روز ابرکوچولو از خندهی زیاد شرشر بارید.

 

سبز بازیگوش / مریم عاطفی

لکّهی زرد نشسته بود یک گوشه. لکّهی آبی آمد پیشش و گفت: «میآیی بازی؟»

لکّهی زرد گفت: «چی بازی؟»

لکّهی آبی گفت: «چرخ و فلک.»

آبی و زرد دست هم را گرفتند. چرخیدند و چرخیدند و چرخیدند.

یکدفعه یک لکّهی بزرگ سبز پهن شد روی زمین. لکّهی سبز که سرش گیج میرفت، از خودش پرسید: «من کیام و من کیام؟ من چیام و من چیام؟»

وقتی آرام شد، نگاهی به خودش کرد و گفت: «وای! من یک زرد-آبی بازیگوشم!»

۵۸۸
کلیدواژه (keyword): رشد کودک، قصه کوچولو،قصه کودک،قصه کودکانه،داستان کودکانه،
نام را وارد کنید
ایمیل را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید