عکس رهبر جدید
۰
سبد خرید شما خالی است.

همسایه جدید

همسایه جدید

قصّهگو: روباه لب رودخانه لانه میساخت. سمور صدایش را شنید و آمد ببیند چه خبر شده (پارچه ای آبی به جای رودخانه کنار صحنه است. روباه کنارش چوب ارّه میکند.)

سمور: سلام جناب روباه! میخوای بسازی لونه؟ اما آخه چرا لب رودخونه؟ ممکنه آب بالا بیاد لونه ی تو خراب شه،  هرچی تو لونه داری خیس آب شه!

روباه: میخوام که ماهی بگیرم زود به زود، لونه م رو باید بسازم لب رود! (سمور سرش را تکان میدهد و میرود.)

قصّهگو: سمور رفت توی لانه اش و روباه به کارش ادامه داد. اما کمی بعد، باز صدایی آمد... (بچه ها هوهو میکنند.)

سمور (برمی گردد پیش روباه): ببین چه بادی میاد، نکنه که طوفان بشه! لونه ای که میسازی، بشکنه داغون بشه!

روباه (محکم چکش میزند): ببین چه محکم میزنم میخ رو به چوب! حتی اگه طوفان بشه، بازم خراب نمی شه این لونه ی خوب! (سمور سرش را تکان میدهد و میرود)

قصّهگو: اما سمور دور نشده بود که صدای بلندی توی جنگل پیچید... (بچّه ها پاهایشان را محکم به زمین میکوبند.)

سمور ( به طرف روباه میدود): ببین که رعد و برق شده گرومب گرومب! ممکنه که سیل بیاد شالاپ و شلوپ! بیا بریم چند قدم اون طرف تر، لونه بساز بدون ترس از خطر!

روباه : دیگه داری حرصم رو در میاری! من کارم رو خوب بلدم، برو سمور! تو کار و بار نداری؟

قصّهگو: اما یکدفعه...(بچّه ها دو انگشتی دست میزنند و صدای باران در میآورند. چوب های لانه توی رودخانه میریزند. روباه میدود و کمک میخواهد. سمور با کمک روباه چوب ها را از رودخانه بیرون میآورد. باران کم میشود.)

روباه (با ناراحتی): چه اشتباهی کردم! دیگه لونه ندارم. امشب کجا بخوابم وقتی خونه ندارم؟

سمور: آقا روباهه اینکه غصّه نداره! بیا بریم لونه ی من. فردا با هم یه جای خوب میسازیمش دوباره!

روباه: این حالا شد یه فکر خیلی عالی! بزن بریم تا نشدیم دوتایی خیس خالی!

قصّهگو: چه فکر خوبی بچه ها! حالا آقا روباهه هم لانه ی خوب پیدا میکند و هم همسایه ی دانا و مهربان!

۶۱۲
کلیدواژه (keyword): رشد کودک، نمایش،نمایش کودک،
نام را وارد کنید
ایمیل را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید