عکس رهبر جدید
۰
سبد خرید شما خالی است.

آشتی ابری

  فایلهای مرتبط
آشتی ابری

آشتی ابری

دوتا ابر با هم قهر بودند. باد آمد. آنها را به طرف هم هُل داد. ابرها خندهشان گرفت. آشتی کردند. روبوسی کردند.

یکدفعه رعدوبرق شد. باران آمد.

درخت خوشحال شد. گُل خندید.

 

 

شنای لاک پشتی

همه پشت خط. آماده؟ یک، دو، سه. خرگوش پرید. سنجاب پرید. موش هم پرید؛ اما لاکی نپرید! در مسابقهی دو هم نفر آخر شد! از درخت هم نتوانست بالا برود!

لاکی ورزش را دوست نداشت، چون همیشه آخر میشد. بعد میرفت توی لاکش و غصّه میخورد!

«کمک، کمک!»

موش توی آب افتاده بود. سنجاب و خرگوش نمیتوانستند به او کمک کنند. آنها که شنا بلد نبودند! لاکی سریع از سراشیبی سُر خورد و توی آب رفت. موش پرید روی لاکش. لاکی شنا کرد تا به خشکی رسید.

او نمیتوانست بپرد، بدود یا از درخت بالا برود، امّا میتوانست شنا کند. حالا لاکی ورزش را دوست دارد.

۵۹۸
کلیدواژه (keyword): رشد کودک، قصه کوچولو،قصه کودک،قهر،ورزش،مسابقه،قهر و آشتی کودکان،
نام را وارد کنید
ایمیل را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید