عکس رهبر جدید
۰
سبد خرید شما خالی است.

اردک تک تک

  فایلهای مرتبط
اردک تک تک
سال تحصیلی ۱۳۹۳-۱۳۹۲ در آموزشگاه عشایری شهید خوش‌خلق در روستای عباس‌آباد کلپ از توابع بخش مرکزی شهرستان نهبندان مدیرآموزگار بودم. هر روز صبح دانش‌آموزان پرانرژی و سحرخیز روستایی در محوطه‌ی آموزشگاه به استقبالم می‌آمدند و با صدای «سلام، صبح‌به‌خیر» انرژی مرا نیز چند برابر می‌کردند.

سال تحصیلی 1393-1392 در آموزشگاه عشایری شهید خوش‌خلق در روستای عباس‌آباد کلپ از توابع بخش مرکزی شهرستان نهبندان مدیرآموزگار بودم.

هر روز صبح دانش‌آموزانِ پرانرژی و سحرخیز روستایی در محوطه‌ی آموزشگاه به استقبالم می‌آمدند و با صدای «سلام، صبح‌به‌خیر» انرژی مرا نیز چند برابر می‌کردند.

این صحنه هر روز تکرار می‌شد و حتی معلمانی که در سرویس با من بودند، از این اتفاق لذت می‌بردند؛ دانش‌آموزانی که مثل بچه‌های خودم ایشان را دوست داشتم و از بودن در کنارشان هیچ‌وقت خسته نمی‌شدم.

کلاس ما چندپایه بود و مجبور بودیم از روش‌های متنوع برای آموزش و یادگیری محتوای درس‌ها استفاده کنیم.

به‌دلیل شرایط فیزیکی آموزشگاه و طبیعت زیبای منطقه سعی بر این بود از روش‌های نوین تدریس استفاده و آموزش بیشتر در طبیعت و فضای باز انجام شود.

 

درگیری

یکی از دانش‌آموزان پایه‌ی اول  نمی‌توانست با دیگران ارتباط مناسبی برقرار کند و همیشه با بچه‌ها درگیر می‌شد. با کوچک‌ترین حرکت آنان، به‌سمت طبیعتِ کنار آموزشگاه پا به فرار می‌گذاشت. در کلاس کیف و کتاب‌های دانش‌آموزان را بر می‌داشت و پاره می‌کرد. پرخاشگر بود و به‌محض اینکه در موردش صحبتی می‌شد، زیر میز می‌رفت و شاید تا آخر زنگ از آنجا بیرون نمی‌آمد. مشکل تکلم داشت. هنگام تدریس مانع تمرکز دیگر دانش‌آموزان می‌شد.

این مشکلات نارضایتی دانش‌آموزان و همچنین اولیای ایشان را به‌دنبال داشت. از پدر و مادرش رفتار او را در خانه جویا شدم. آن‌ها  نیز می‌گفتند امیر چیزی یاد نمی‌گیرد و بهتر است درس‌خواندن را رها کند. . در این میان متوجه نکته‌ی مهمی شدم.  امیر برنامه‌‌ی کودک زیاد تماشا می‌کرد و عموپورنگ را خیلی دوست داشت. این موضوع مرا به فکر واداشت تا تغییراتی در روش کارم ایجاد کنم.

 

شبیهسازی

از خانواده‌‌ی امیر خواستم اجازه دهند درسش را ادامه دهد. هنگام آموزش، پایه‌ی اول را که محور کارم بودند، از دیگر پایه‌ها جدا کردم و دانش‌آموزان پایه‌های دیگر را به فضای دیگری انتقال دادم و از معلم‌یار کمک گرفتم. سعی ‌کردم پوشش ظاهری‌ام شبیه به عموپورنگ باشد که امیر دوست داشت. با خواندن آهنگ‌های عمو پورنگ، با دانش‌آموزان کلاس اول همراه می‌شدم و با حرکات چشم و ابرو خودم را بیشتر به شخصیت دوست‌داشتنی امیر نزدیک می‌کردم. امیر چنان خنده‌ای می‌کرد که گاهی باورم نمی‌شد این دانش‌آموز مشکل ذهنی دارد. بعد، آموزش را شروع می‌کردم. در هنگام تدریس هم می‌کوشیدم فضای کلاس همچنان شاد‌باشد.

 

آشتی

نتیجه این شد که این دانش‌آموز عزیز و دوست‌داشتنی ما مثل هم‌کلاسی‌های خودش خواندن و نوشتن را خیلی‌خوب یاد گرفت.  بعضی وقت‌ها که حالش خوب بود، از هم‌کلاسی‌هایش خیلی سریع‌تر املا می‌نوشت. رفتارش با دیگر دانش‌آموزان هم به‌کلی تغییر کرده بود. روزهای پایانی سال تحصیلی پدرش به آموزشگاه مراجعه کرد و گفت: «زمانی که امیر از مدرسه به خانه برمی‌گردد، درس آن‌روز مدرسه را برای ما می‌خواند و بعد تکالیفش را انجام می‌دهد. در خانه از شما خیلی تعریف می‌کند.»

آن‌ها تقاضا داشتند من سال آینده نیز برای تدریس به این روستا بیایم. پیشرفت امیر در کنار دیگر دانش‌آموزان و تأیید خانوده‌اش رضایتی درونی در من ایجاد کرده است و همیشه این  نکته را یادآوری می‌کند که از مقابل هیچ دانش‌آموزی به‌راحتی عبور نکنم.

 

رَدپای سند برنامهی درسی ملّی

دانش‌آموز در رویکرد «فطرت‌گرایی توحیدی»، امانت الهی و دارای کرامت ذاتی است؛ فطرت الهی در وجود او نهفته است و قابلیت شکوفایی و فعلیت یافتن دارد.

 

 

۵۶۷
کلیدواژه (keyword): رشد آموزش ابتدایی، تجربه ها،آموزشگاه عشایری شهید خوش‌ خلق،روستای عباس‌آباد کلپ،شهرستان نهبندان،
نام را وارد کنید
ایمیل را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید