نُه سال پیش، وقتی برای اولین بار بهعنوان معلم به مدرسه قدم گذاشتم، بچهها با هیجانی وصفناپذیر سرگرم بازی و جنبوجوش بودند. آن روز فارغ از حس خوب مرور خاطرات دوران دانشآموزی خودم، دنیای آنها را هم زیبا و شاد دیدم؛ فرشتههایی که در نگاه اول همه مثل هم بودند، اما تجربهی روزها و سالها به من آموخت که هیچکدام مثل هم نیستند. یکی صبور است و دیگری زودرنج. یکی تیز و سریع است و دیگری آهسته. یکی زنگِ اول مدرسه را دوست دارد و دیگری خواب صبحگاه را. یکی ریاضی را دوست دارد و دیگری به شعرخوانی عشق میورزد.
وقتی همهی اینها را فهمیدم، دریافتم ویژگی مشترک این فرشتهها، دوستداشتنیبودن آنهاست. آن روز حتی لحظهای به ذهنم خطور نکرد که ممکن است روزی حیاط مدرسه از هیجان بچهها خالی باشد! هر سال که در کنار بچهها سپری میشد، بیشتر میشناختمشان. پس برای سال بعد، برنامهای مناسبتر از سالهای گذشته و بر اساس تفاوتهای فردیشان تدارک میدیدم تا در کنار درس، مهارت زندگیکردن را نیز بیاموزند. و چه نکتهها که از این معلمان کوچک آموختم!
اواخر سال 1398، ویروسِ کرونا با آمدنش همهچیز را تغییر داد و همهی ما را متنبه کرد که همواره باید برای شرایطی متفاوت آماده باشیم! از آثار حضور این مهمان ناخوانده در سایر ابعاد زندگی مردم میگذرم، اما با آمدنش، دانشآموزان، بهویژه دانشآموزان کودک، شرایط ویژهای پیدا کردند.
کاسههای صبری که لبریز شدهاند
حالا با گذشت یک سال و چند ماه از آموزش مجازی، احتمالاً بیشترِ معلمان و دانشآموزان و اولیا با شرایط موجود کنار آمدهاند، اما هنوز هم نگرانیهایی وجود دارد. در ابتدا همه نگران بودند اگر مدرسهای باز نباشد، کودکان چگونه تعاملات اجتماعی را خواهند آموخت؟ این کودکان که اغلب در خانههای آپارتمانی کوچک زندگی میکنند، با انرژی سرشار خود چه خواهند کرد؟ اولیا چگونه فرزندشان را از آسیب فضای مجازی و ارتباط نزدیک با فناوری، آن هم در شرایطی که فرهنگسازی مناسبی برای استفاده از آنها انجام نشده است، مصون خواهند داشت؟ امکانات لازم برای آموزش مجازی چگونه برای همهی دانشآموزان فراهم خواهد شد؟ و... .
تاکنون برای این موارد راهکارهای نیمبندی تدارک دیده شدهاند، ولی حالا یک نگرانی دیگر به همهی اینها اضافه شده است؛ لبریزشدن کاسهی صبر والدین!
در کنار والدین صبوری که در آموزش و پرورش کودکانشان همراه و یاور معلم هستند، برخی نیز کاسهی صبرشان لبریز شده و در برخورد با فرزندشان متانت و حوصلهی کافی نشان نمیدهند. شاید مشکل اساسی آنها آن است که چون فرزندشان را بیشازپیش در امر آموزش همراهی میکنند، حالا خود را کارشناس آموزش میپندارند که هم میتواند به معلم امر و نهی آموزشی کند و هم در تلاش برای آموزش به فرزند خود، به خشونت و قهر و زور متوسل شود!
همان اولیایی که در آموزش حضوری، از معلمی که با بیش از سی دانشآموز در ارتباط بود، انتظار رفتار نیکو با فرزندشان را داشتند، حالا رفتارهای کودکانه و لجبازیهای ناشی از فشار شرایط محیطی فرزندشان را برنمیتابند.
پدرها و مادرها لطفاً !
• بیایید باور کنیم که در شرایط کنونی، کودکان بیش از ما در سختی هستند؛ چون انرژی سرشاری در وجودشان مانده است و کمتر امکان تخلیهی هیجانات را پیدا میکنند. آنها دلتنگ دوستان، معلمان، فضای مدرسه و شیطنتهای کودکانهشان هستند. پس با بهانهی درس و مشق و آموزش، به آنها فشار روحی مضاعف وارد نکنیم.
• اگر مشکل درسی یا رفتاری در فرزندمان دیدیم، آن را با معلم او در میان بگذاریم. بهطور معمول، بچههای ابتدایی با آموزگارانشان ارتباط عاطفی دارند و این مسائل با یاری آنها حل میشود.
• حالا که به برکت کلاسهای برخط امکان حضور شما در کلاسهای درس فراهم شده است، از آن بهره ببرید تا روشهای آموزش را بیاموزید و برای فرزندتان به کار ببرید، نه اینکه بهدنبال فرصتی برای سرکوفتزدن به فرزندتان باشید که چرا مثل دوستان دیگرش در کلاس پاسخگو نبود!
فراموش نکنیم، توانایی و استعداد و ظرفیت کودکان نیز همانند توانایی همهی ما متفاوت است. بیایید مراقب روح و روان فرزندانمان باشیم.
روز اول که بهعنوان معلم راهی مدرسه شدم، گمان میکردم حالا که سروکارم با کودکان افتاده است، کافیاست زبان کودکی باز کنم تا وارد دنیایشان شوم، اما حالا میدانم درک دنیای کودکان کار سادهای نیست. باید با تکتکشان همنفس شوم تا شاید دنیای آنها را اندکی درک کنم، تفاوتهایشان را بپذیرم و بدانم هرکدام از این فرشتههای زمینی، از مسیر مخصوص خود به آسمان میرسند.
رَدپای سند برنامهی درسی ملّی
در «سند برنامهی درسی ملی» رویکرد برنامههای درسی و تربیتی «فطرتگرایی توحیدی» است. در این رویکرد، خانواده از محیطهای مهم و اثربخش تربیت و یادگـیری بهشمار میآید که در تعامل مستمر و مؤثر با مدرسه است.