عکس رهبر جدید

غفلت نکنیم

  فایلهای مرتبط
غفلت نکنیم
تربیت اجتماعی یکی از مهم‌ترین اهداف و وظایف نظام‌های تعلیم‌وتربیت در همه‌ی ادوار تاریخ بوده است. از آنجا که دوره‌ی ابتدایی دوران شکل‌گیری شخصیت اجتماعی و اخلاقی کودک است، رویکرد اصلی بسیاری از نظام‌های تعلیم‌وتربیت در این دوره‌، تربیت اجتماعی و اخلاقی است. با وجود این، به نظر می‌رسد در نظام تعلیم‌وتربیت ایران رویکرد آموزش دانش در اولویت است و تربیت اجتماعی مورد غفلت و کم‌توجهی واقع شده است. به‌نوعی که می‌توان گفت نظام تعلیم‌وتربیت در ایران تک‌ساحتی است و آموزشِ بدون پرورش و تربیت اجتماعی را دنبال می‌کند. این مجموعه مقالات تلاش می‌کند چیستی و چرایی این موضوع را بررسی کند. در این مقاله دیدگاه‌های تربیتی مرتن به‌عنوان یکی از مهم‌ترین چهره‌های جامعه‌شناسی کارکردگرا بررسی می‌شوند.

تربیت اخلاقی از نگاه مرتن

مرتن1 جامعهپذیری را فرایندی میداند که طی آن افراد ارزشها، هنجارها، دانش و مهارت لازم را برای زیست در یک اجتماع بهدست میآورند (بیرچر، 2012). این تعریف از تربیت اجتماعی و اخلاقی در دیدگاه مرتن ریشه در تلقی او نسبت به جامعه دارد. مرتن جامعه را ترکیب پیچیدهای از عناصر ساختاری، بهویژه فرهنگ و ساختارهای اجتماعی میداند که در تعامل و هماهنگی با یکدیگر و محیط و با ایفای کارکردهای مربوط به خود، امکان تطابق و تعادل نظام اجتماعی و سازگاری افراد با محیط خویش را فراهم میکنند (عبداللهی،1381: 137). از نظر مرتن، ساختار فرهنگی بهعنوان یکی از عناصر اصلی سازندهی جامعه، مجموعهی سازمانیافتهای از ارزشها و هنجارهای مشترک حاکم بر رفتار عموم اعضای جامعه یا گروهی مشخص است. او کارکرد ساختار فرهنگی را تولید نظام ارزشها، یعنی خوبی و بدی، و درست و غلط میداند. همچنین معتقد است، ساختار فرهنگی اهداف مشروع یک جامعه را معین میکند.

ساختار اجتماعی بهعنوان دومین عنصر سازندهی جامعه از دیدگاه مرتن، مجموعهی سازمانیافتهای از روابط متقابل اجتماعی است که در آن هر یک از اعضای جامعه یا گروه به اشکال گوناگون به هم پیوستهاند. او کارکرد ساختار اجتماعی را تولید نظامهای هنجاری یعنی باید و نبایدهایی میداند که راههای مشروع رسیدن به اهداف فرهنگی و ارزشی را مشخص میکنند. ساختار اجتماعی از نظر مرتن شامل ساختار اجتماعی کلان چون نظام طبقاتی، سیاسی، محیط اجتماعی و الگوهای روابط شخص با شخص است که در آن افراد مستقیم با هم رویارو هستند (گروثرز،1383: 124-122). مرتن نیز چون پارسونز به ساختار فرهنگی و ارزشها جایگاه رفیعتری میبخشد و آنها را تعیینکنندهی ساختار اجتماعی میداند. بر مبنای چنین برداشتی از جامعه و تعامل ساختار فرهنگی و اجتماعی، مرتن اخلاق را ترکیب پیچیدهای از ارزشها، هنجارها و الگوهایی میداند که بین اعضای یک جامعه مشترک است و نوع کنشهای آنها را مشخص میکند. مرتن تعادل و نظم اجتماعی و اخلاقی جامعه را در هماهنگی ارزشها و اهداف با راههای وصول به آنها، یعنی هنجارها، علاقهها، پایگاهها، نقشها و بهویژه جامعهپذیری مناسب میداند. در نقطهی مقابل، بیسازمانی اجتماعی و رفتار نابهنجار اجتماعی و اخلاقی را نتیجهی تعارض بین اهداف و ارزشهای فرهنگی با ساختارهای اجتماعی تحقق آنها و نیز نابرابری در فرصتهای دسترسی به وسایل مشروع تحقق ارزشهای اجتماعی میداند. در همین زمینه    او میگوید: «فرضیهی اصلی من این است که رفتار نابهنجار از دید جامعهشناسی نشانهی ازهمگسیختگی بین آرزوهای معین فرهنگی و شیوههای ساختاریشدهی اجتماعی برای رسیدن به این آرزوهاست» (کوزر، 1378: 434). در واقع مرتن معتقد است، ناهنجاری، بیهنجاری و بحران اخلاقی نه در ماهیت فرد و روانشناسی او که در فشارهای جامعه ریشه دارد. در شرح نظریهی فشار ساختاری جامعه بهعنوان علت اصلی ناهنجاری و بیهنجاری، مرتن به دو عنصر اساسی که در عین تفکیک از نظر تجزیه و تحلیل، بهطور عمیق با یکدیگر درآمیختهاند اشاره میکند: اهداف و وسایل. در میان عناصر گوناگون ساختارهای اجتماعی و فرهنگی، دو مورد آن اهمیت بیشتری دارند. نخستین عنصر شامل هدفها، منظورها و علاقههایی است که بهوسیلهی فرهنگ جامعه تعریف و تعیین میشوند و بهصورت هدفهای مشروع برای همهی اعضای جامعه یا بخشهایی از آن درآمدهاند. هدفهای متداول که میزان حساسیت و اهمیت آنها متفاوت است، دربردارندهی چارچوب مرجع آرمانی هستند. یعنی اموری هستند که «ارزش تلاشکردن» دارند. عنصر دوم ساختاری، شیوههای پذیرفتنی رسیدن به این هدفها را تعیین، تنظیم و نظارت میکند. هر گروهی ناگزیر است هدفهای فرهنگی خود را با مقرراتی منطبق کند که در نظام رسوم اخلاقی ریشه دارد. این مقررات بیانگر راه و روشهای مجاز حرکت بهسوی هدفها هستند (کوزر، 1378: 432).به تعبیر دیگر میتوان گفت، اهداف بیشتر بر مجموعهای متشکل از ارزشهای اخلاقی، یعنی خوبها و بدها و قواعد هنجاری ناظرند که بر رفتار افراد یک اجتماع یا گروه حاکم و بین آنها مشترک است. اما وسایل مجموعهای سازمانیافته از روابط متقابل اجتماعی شامل گروههای عضویت، گروههای مرجع، پایگاهها، نقشها و ساختارهای فرصتی هستند که امکانات، قواعد و راههای رسیدن به اهداف را مشخص میکنند (گروثرز، 1383: 135).

هر گونه ابهام، تعارض، تضاد و ناهماهنگی بین اهداف، ارزشها و وسایل میتواند به بحران اخلاقی یا بیهنجاری بینجامد. به تعبیر دیگر، بحران اخلاقی میتواند به دلیل تعارض در هدفها، تعارض در وسایل و راهها، تعارض هدفها با وسایل یا تعارض هر دوی آنها با واقعیات باشد. مرتن در مقالهی «ساختار اجتماعی و بیهنجاری» مینویسد: هنجارها و هدفها ممکن است مستقل از یکدیگر تغییر کنند و این امر گاهی اوقات منجر به ناهماهنگی میشود. از این دیدگاه، دو نوع گسستگی قطبی را میتوان مشخص کرد: یکی اینکه ممکن است فشاری سنگین و گاهی استثنایی بر ارزش هدفهای ویژه وارد آید که همواره با توجه اندک به ابزار نهادیشدهی مجاز برای تلاش در جهت رسیدن به آن هدفها همراه باشد. این وضعیت گونهای «فرهنگ آشفته» را بهوجود میآورد. از سوی دیگر، نوع دوم گسستگی قطبی هنگامی روی میدهد که فعالیتها را از اصل بهصورت وسیله بپنداریم و بعد به اعمال مستقلی تبدیل شوند که اهداف بعدی ندارند. در چنین شرایطی، همنوایی محض به خودی خود ارزش اصلی میشود». مرتن میگوید: بین این دو حد نهایی جوامعی قرار دارند که تعادل کلی بین توجه به هدفهای فرهنگی و اعمال نهادیشده را حفظ میکنند و این وضعیت در جوامع در حال تحول، ثبات نسبی و هماهنگی ایجاد میکند.

(کوزر، 1378: 455 – 454).

 

 

سازگاری اجتماعی مرتن

بر همین اساس، او سنخشناسی پنجگانهای را در مورد چگونگی سازگاری اهداف و ارزشهای فرهنگی و وسایل نهادیشدهی تحقق آنها، به شکل 1 مطرح میکند:

 

 

غفلت نکنیم

 

 

 

1. همنوایی2: وضعیتی است که اهداف فرهنگی و وسایل نهادی با هم سازگار و هماهنگ هستند. به تعبیر دیگر، ساختارهای فرهنگی و اجتماعی وظایف و کارکردهای خود را بهدرستی انجام دادهاند. در چنین شرایطی، اعضای جامعه بهراحتی اهداف و وسایل نهادی را میپذیرند و با اهداف و نظم هنجاری مسلط سازگاری و همنوایی دارند (مرتن، 1968: 195).

2. نوآوری3: وضعیتی است که تأکیدات فرهنگی روی اهداف بسیار زیاد است، اما به وسایل نهادی تحقق آنها توجه چندانی نمیشود. به عبارت دیگر، ساختار فرهنگی وظیفهی خود را بهخوبی انجام داده، اما ساختار اجتماعی در ایجاد راهها و وسایل لازم برای تحقق اهداف مذکور چندان موفق نبوده است. چرا که فقط گروه محدودی از طریق راههای مشروع میتوانند به اهداف مورد نظر برسند. در چنین شرایطی، به دلیل ارزشمندی دستیابی به اهداف فرهنگی، گروه قابلتوجهی از اعضای جامعه تحت نوعی فشار قرار میگیرند تا از هر وسیلهای، حتی غیرمجاز، برای رسیدن به اهداف مورد نظر استفاده کنند (مرتن، 1968: 198).

3. مناسکگرایی4: وضعیتی است که تأکید بیشتر روی وسایل نهادی است تا اهداف. به تعبیر دیگر، فعالیت و کنشها همه وسیله تلقی میشوند و نقش ابزاری دارند و هدف خاصی را دنبال نمیکنند. در چنین شرایطی، افراد وسایل را به نوعی هدف تلقی میکنند (مرتن، 1968: 206 و گیدنز،1387:160).

4. انزوا5: این وضعیت از نبود توفیق و کارکرد نامناسب هر دو ساختار فرهنگی و اجتماعی حکایت میکند، اما از آنجا که اهداف و وسایل جایگزین و مطلوب نیز در دسترس جامعه نیستند، برخی افرادِ سرخورده و ناامید از زندگی اجتماعی، انزوا و گوشهگیری یا عزلت پیشه میکنند (رفیعپور، 1387: 23) و حتی ممکن است برای فرار از واقعیتهای نامطلوب جامعه که چارهای هم برای آن نمیبینند، به دنیای وهم و خیال پناه ببرند. احساس شکست،  سکوت  و  کنارهگیری  سه   شکل  شناختهشده از واکنش افراد در برابر چنین وضعیتی هستند (مرتن، 1968: 207).

5. طغیان6: وضعیتی است که اعضای جامعه، اهداف فرهنگی و وسایل نهادیشدهی تحقق آنها را رد کردهاند و در مقابل اهداف و وسایل دیگری بهجای آنها مطرح شدهاند (مرتن، 1968: 210). این وضعیت از شکست ساختارهای فرهنگی و اجتماعی در ایجاد اهداف و وسایل نهادی مصوب و مشروع حکایت دارد. در چنین وضعیتی، افراد با نفی اهداف و وسایل نهادیشده و نظم هنجاری موجود، نظمی جدید مبتنی بر اهداف، ارزشها و وسایل جدید مطرح میکنند که نوعی انقلاب علیه وضع موجود محسوب میشود. البته مرتن به دلیل گرایش محافظهکارانهی خود، از آن بهعنوان طغیان یا شورش نام میبرد، در حالیکه شورش معمولاً نفی وضع موجود بدون هدف و طرح برنامهی جایگزین است. بدین ترتیب، شاید بتوان «بیهنجاری» را بهمثابهی نقض هنجارها و هدفهای فرهنگی و ناتوانایی اجتماعی اعضای گروه در جهت عملکردن مطابق آن هدفها و هنجارها دانست (کوزر، 1378: 455).

بهطور کلی، هر نوع ابهام و شک و تردید جامعه و گروههای اجتماعی نسبت به اهداف و ارزشهای فرهنگی یا وسایل نهادیشدهی تحقق آنها از منظر مرتن میتواند جامعه را دچار وضعیت بحرانی و آنومیک کند (شیخاوندی، 1384: 73). اما از بین گونـههای بـیهنجاری و بحـران اخـلاقی، توجـه اصلی مرتن به وضعیت جوامعی معطوف است که بر هدفهای ویژه و معین تأکید بیشتری دارند، بدون آنکه به راهها و وسایل تحقق آن اهداف توجه کنند. مرتن در مورد پیامدهای چنین وضعیتی معتقد است: قربانیان تناقض بین توصیههای فرهنگی برای فزونخواهیهای مادی و موانع اجتماعی برای کسب امکانات کافی، همیشه از منابع ساختاری آرزوهای بیپایهی خودآگاهی ندارند. بیتردید آنها خود از تعارض بین ارزشهای فردی و پاداشهای اجتماعی آگاهی دارند، اما ضرورتاً علت آنها را نمیدانند. آنها که منشأ این وضعیت را در ساختار اجتماعی مییابند، ممکن است با این ساختار بیگانه شوند و تمایل به شورش پیدا کنند. اما دیگران که اکثر اعضای جامعه هستند، ممکن است بیشتر مشکلات خود را به منابع مرموز و کمتر جامعهشناختی نسبت دهند. در چنین وضعیتی، مردم به عرفان و بخت و اقبال گرایش پیدا میکنند» (مرتن، 1949: 149-148).

 

 

عوامل بیهنجاری

در مورد علل و عواملی که به بیهنجاری منجر میشوند، مرتن در کنار تعارض اهداف و ارزشهای فرهنگی با وسایل اجتماعی تحقق آنها و نظام فرصتهای نابرابر، به «جامعهپذیری ناقص» بهعنوان یکی از علتهای بحران اخلاقی و ناهنجاریهای اجتماعی اشاره میکند. از دیدگاه مرتن، لازمهی درونیکردن اهداف، ارزشها و وسایل نهادیشدهی تحقق آنها، کارکرد درست نهادهایی است که مسئولیت جامعهپذیری اعضای جامعه را بر عهده دارند. اما چنین نهادهایی لزوماً همه کارکرد مثبت مورد انتظار و هماهنگ را ندارند و حتی بعضاً دچار کارکرد منفی یا کژ کارکردی هستند؛ بهطوری که به جای ایجاد همنوایی با اهداف و ارزشهای موجود، افراد را ناهمنوا میکنند. با چنین درک و دریافتی، مرتن از مفهوم «اجماع اخلاقی» مورد نظر دورکیم و پارسونز فاصله میگیرد و تضاد و تعارض ارزشی و هنجاری را واقعیتی اجتماعی تلقی میکند. در همین زمینه کیویستو میگوید: «مرتن نظریهی دورکیم را وارونه کرده است. در نظر مرتن، به جای اینکه فرد به روبهروشدن با هنجارهای اجتماعی حاضر و آمادهی بیرونی وادار شود و بهاصطلاح خود را بهطور کامل در معرض انقیاد قرار دهد، باید جهتگیریهای خود را در میان هنجارهای متناقض و ناسازگار متعدد بیاید» این تلقی از تعارض، بهنوعی بنیاد نظریهی آنومی، فشار هنجاری و کجروی مرتن را تشکیل میدهد.

 

 

 

 

پینوشتها:

1. Robert k.merton 

2. conformity 

3. Innovation 

4. Ritualism

5. Retreatism

6. Rebellion

 

منابع:

1. آرون، ریمون (1370). مراحل اساسی اندیشه در جامعهشناسی. ترجمهی باقر پرهام. آموزش انقلاب اسلامی. تهران. 2. احمدی، حبیب (1384). جامعهشناسی انحرافات. انتشارات سمت. تهران. 3. چلبی، مسعود (1385). جامعهشناسی نظم؛ تشریح و تحلیل نظری نظم اجتماعی. چاپ اول. نشر نی. تهران.  4. رفیعپور، فرامرز (1387). آنومی یا آشفتگی اجتماعی، پژوهشی در زمینهی پتانسیل آنومی در شهر تهران. انتشارات سروش. تهران. 5. شیخاوندی، داور (1384). جامعهشناسی انحرافات و مسائل جامعیتی ایران. نشر قطره. تهران.  6. عبداللهی، محمد (1381). یادمان رابرت کینگ مرتن. مجلهی جامعهشناسی ایران. دورهی چهارم. شمارهی 2.  7. کوزر، لوئیس؛ روزنبرگ، برنارد (1378) نظریههای بنیادی جامعهشناختی، ترجمهی فرهنگ ارشاد. نشر نی. تهران. 8. کیویستو، پیتر (1386). اندیشههای بنیادین در جامعهشناسی. ترجمهی منوچهر صبوری. نشر نی. تهران. 9. گروثرز، چارلز (1383). جامعهشناسی مرتن. ترجمهی زهره کسایی. دانشگاه علامه طباطبایی. تهران. 10.  گیدنز، آنتونی (1379) جامعهشناسی، منوچهر صبوری، نشر نی. تهران. 11. گولدنر، آلوین (1383). بحران در جامعهشناسی غرب. ترجمهی فریده ممتاز. شرکت سهامی انتشار. تهران.

 

۱۰۰۷
کلیدواژه (keyword): رشد آموزش ابتدایی، مقاله، جامعه‌شناسی تربیت، دیدگاه مرتن،
نام را وارد کنید
ایمیل را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید