عکس رهبر جدید
۰
سبد خرید شما خالی است.

داستان‌: آرزو سلطانلو، ۱۵‌ ساله از شهرستان تاکستان

داستان‌: آرزو سلطانلو، ۱۵‌ ساله از شهرستان تاکستان

چشمان خواب آلودم را باز می‌کنم، به پشت پنجره می‌روم و به نور ضعیف مهتاب که از پشت ابرها به زمین می‌تابد نگاه می‌کنم. عادت دارم هر سال در شب یلدا از پشت پنجره به آسمان مشکی پوش خیره شوم حس خوبی در وجودم ایجاد می‌کند مثل آن که شب من، به جز آرامش چیزی ندارد.

اما امشب مانند گذشته نیست ماه دیگر به من لبخند نمی‌زند، ستارگان در زیر ابرها پنهان شده اند انگار دنیا سراسر مشکی است در هر شب یلدا این یک دقیقه بیشتر را با سکوت زیبای شب همراه می‌شدم اما امشب مانند گذشته نیست...

نمی‌دانم چه بر سر شب یلدای من آمده که در اوج غم  و انتظار به سر می‌برد و ناگهان با صدای چیک چیک باران از فکر بیرون می‌آیم باران شروع به باریدن کرده ابرهای قرمز تمام آسمان را پوشانده‌اند و کم‌کم برف نیز به شب نشینی من و آسمان اضافه می‌شود.

۴۵۸
فرامرز سلطانلو
۱۴۰۰/۰۳/۱۲
0
0
0

آفرین به دختر گلم


نام را وارد کنید
ایمیل را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید