عکس رهبر جدید

ایدئولوژی های حاکم بر حکومت سربداران

  فایلهای مرتبط
ایدئولوژی های حاکم بر حکومت سربداران
نهضت سربداران یکی از جنبش‌های اعتراضی نسبت به حاکمیت بیگانگان در قرن هشتم هـ/ چهاردهم م بود که توانست با تکیه بر ایدئولوژی و رهبری خود بر سریر قدرت دست یابد. چگونگی رخداد این نهضت و انگیزه‌های آن پژوهش‌های زیادی را پدید آورده است. آنچه مطمح نظر این مقاله است بررسی و تحلیل تعامل و تقابل دو ایدئولوژی‌ حاکم بر این نهضت است.

آغاز نهضت
نهضت سربداران با شیخ خلیفه آغاز شد. شیخی که در مسجد جامع شهر سبزوار ساکن شده بود و به ارشاد مردم می‌پرداخت. از محتوای سخنان شیخ خلیفه در منابع ذکری به میان نیامده است. اما روشن است که تعالیم او سازگاری با عقاید علمای اهل سنت نداشته، چرا که آنان فتوایی علیه او جمع‌آوری کرده و حکم قتل وی را از ابوسعید ایلخانی خواستار شده بودند. البته ابوسعید سیّاسانه خود را از این امر کنار کشید و گفت: «من متعرض خون دراویش نمی‌شوم، خود مطابق شریعت مطهر نبوی اقدام کنید.» (حافظ ابرو، 1380: 1/79) هر چند مردم اجازه ندادند، شیخ طبق فتوا، به قتل رسد، اما مخفیانه به دار آویخته شد. (کایا، 1354: 414)

پس از قتل شیخ خلیفه، مریدان وی گرد شیخ حسن جوری حلقه زدند. (حافظ ابرو، 1380: 1/79) عملکرد شیخ حسن جوری، نمایانگر آن است که وی به دنبال شکل دادن یک نهضت گسترده بوده، چرا که او، طبق نوشته‌های حافظ ابرو، در شهرهای مهم آن زمان چون مشهد و ابیورد و خبوشان به تبلیغ می‌پرداخته، و آنان که با وی پیمان می‌بستند، اسامی آن‌ها را می‌نوشته و از آنان می‌خواسته‌است که این پیمان را پوشیده دارند، تا زمان خروج را شیخ [خلیفه] معین کند. شیخ حسن جوری حتی در شهرهای کرمان، نیشابور و عراق نیز جهت تبلیغ سفر می‌کرد. (همانجا)

اکثر مریدان شیخ حسن از طبقات پایین اجتماع؛ شهرنشینانِ صاحب حِرَف و یا روستاییان بودند. سه سال تبلیغات او به طول انجامید و مریدان وی در این مدت به جمع‌آوری سلاح می‌پرداختند تا اینکه خودش توسط ارغون شاه جانی دستگیر گردید. (کایا، 1354: 415)

از دیدگاه جان ماسون اسمیت1 نهضت سربداران، زودتر از آنچه شیخ حسن تعیین کرده بود، آغاز شد و علت آن قتل عامل مالیاتی مغولان به‌دست عبدالرزاق‌ـ فرزند یکی از خرده مالکان محلی و از سادات علوی‌ـ بود که به شیخ حسن نیز ارادت داشت. (اسمیت، 1361: 59) آنان مدعی بودند که هدف از این قیام، رفع ظلم و ستمی است که مغولان بر آنان روا می‌داشته‌اند. (حافظ ابرو، 1380: 1/71) قیام از باشتین در سال (737 هـ/ 1336 م) آغاز شد و سپس سبزوار و جاجرم و اسفراین به تصرف عبدالرزاق درآمد. با کشته شدن عبدالرزاق توسط برادرش، وجیه‌الدین مسعود، رهبری نهضت در دست وی قرار گرفت و او توانست شهرهای نیشابور و جام را از دست نیروهای ارغون شاه و سپس طغاتیمورخان رها سازد و قدرت را در این مناطق به‌دست گیرد. (کایا، 1354: 416)

 
ایدئولوژی‌های حاکم بر نهضت سربداران
در ساختار قدرت سربداران، پس از پیروزی بر مغولان، همراهی دو اندیشه تشیع و تصوف به چشم می‌خورد. این دو اندیشه حاکمیت توأمان داشتند اما تنش‌هایی از همان ابتدا میان آن‌ها چهره نمود که از دو اصل ناشی می‌شد:

اول محبوبیتی بود که شیخ حسن جوری به‌عنوان یک مرشد داشت، به‌ویژه در میان اهالی سبزوار که اکنون پایتخت شده و جمعیت آن شیعه بودند و مسعود را یارای رقابت با این نفوذ نبود.

دوم اختلاف نگرش میان آن‌ها در نوع حکومت بود. به‌طوری که شیخ حسن جوری در پی ایجاد دولتی شیعه و تئوکراتیک بود و مریدانش در اندیشه پیشبرد عقاید تندروانه شیعی بودند. اما مسعود نه‌تنها از اندیشه سیاسی او تبعیت نمی‌کرد، بلکه معتقد به حکومتی معتدل و میانه‌رو بود. این دو اندیشه، لزوماً دو پایگاه متفاوت اجتماعی داشت که یکی وابسته به اشرافیت خرده زمیندار محلی بود که مسعود و عبدالرزاق از آنان بودند و به سنن ایرانی «آنچه در شاهنامه آمده بود پای‌بند» و تمام تلاششان در برکندن حکام ظالم مغولی خلاصه می‌شد؛ و دیگری به روستائیان و عوام شهرها که اشتیاق زیادی برای ایجاد عدالت اجتماعی نشان می‌دادند و مهدویت در آرمان سیاسی آنان نقش عمده داشت. (امورتی، 1379: 6/299‌ـ 300)

همبستگی‌ میان پیروان هر دو گرایش که عنصر ستم‌ستیزی وجه اشتراک آنان بود، دستیابی به اهداف نهضت را تضمین می‌کرد و مشخص است همین اشتراک باعث گردید که مسعود با شیخ حسن جوری همراه گردد. گرایش توده‌ای مردم، به‌ویژه سبزواریان، به شیخ حسن در آن زمان بی‌بدیل بود. نقلی از میرخواند وجود دارد که می‌تواند فهم این موضوع را آسان‌تر کند. خواجه اسد، یکی از مریدان شیخ حسن جوری، در برخورد با ارغون شاه، که زمانی در بند او بود، چنین درخواستی دارد:

«تصدیع این بنده به جهت آن است که اگر شیخ در قید حیات باشد هر روز مرا صد چوب بزنید و یک نوبت رخصت فرمایید تا او را ببینم. اگر زنده نباشد مرا بکشید» ارغون از این سخن او چنان شگفت‌زده شده که می‌گفته: «هر که را مثل اسد ده مرید باشد عالمی را خراب کند». (میرخواند، 1380: 5/4503)

هم‌چنین می‌توان شرایط اجتماعی زمانه و قدرت شیخ حسن را در جوابیه‌ای که وی به امیرمحمد بیگ، که او را از دخالت در حکومت منع کرده بود، دریافت. شیخ حسن اظهار داشته است که قصد فرمانروایی ندارد، از تظلم‌خواهی مردم سخن گفته و در هر شهری که می‌رفته، از او می‌خواسته‌اند که آن‌ها را در رفع ظلم رهبری کند و وی به سبب ازدحام مردم و اتفاق آنان بر این اشعار که «به دفع ظلم می‌باید خاست» آن شهر را ترک می‌کرده‌است. (میرخواند، 1380: 5/ 4505 و عبدالرزاق سمرقندی، 1372: 1/181)

میرخواند می‌گوید وقتی با اصرار وجیه‌الدین مسعود، شیخ حسن جوری پذیرفت که پیشوایی نهضت را بر عهده گیرد، موجب آن شد که «مریدانش از گوشه‌ها بیرون بیایند» چنانکه «خلق عظیمی» پدیدار گردید و «هر روز آثار سیاست و بأس ایشان مزید تمکّن می‌یافت و مساحت مملکت ساعت به ساعت بسط می‌گرفت.» (میرخواند، 1380: 5/4503) حافظ ابرو نیز به نفوذ گسترده شیخ اشاره دارد و این نکته را نیز از نظر دور نداشته که شیخ در نهان، راضی به این رهبری و پیشوایی بوده‌است. (حافظ ابرو، 1380: 1/81)

اما زمانی که حکومت مسعود، قدرت خود را تثبیت کرد، حضور شیخ به دلیل همان نفوذی که از آن، برای کسب قدرت بهره گرفته شد، هراسناک می‌نمود. لذا مسعود فرمان قتل پنهانی وی را در نبرد هرات صادر کرد. (دولتشاه سمرقندی، 1382: 281 و میرخواند، 1380: 5/4511)

برخورد میان دو نیروی سربداران تا زمان سلطنت خواجه علی مؤید (788- 776 هـ/ 1386‌ـ 1374 م) ادامه داشت (نک به: شوشتری، 1354: 2/366) و حکومت وی به مفهوم تفوق اندیشه شیخیه [اندیشه شیخ حسن جوری] به رهبری درویش عزیز بر اندیشه اعتدالی بود. (مزاوی، 1388: 145 و اسمیت، 1361: 90)
 

حکومت سربداران؛ تشیع یا تسنن
باید توجه داشت که میان مورخان و محققان درباره شیعه بودن سربداران اختلاف است. برخی از منابع، از جمله سفرنامه ابن‌بطوطه، تمام حکمرانان سربدار را بر مذهب «روافض» می‌داند. (ابن‌بطوطه، 1361: 1/66) اما قاضی نورالله شوشتری، نویسنده مجالس‌المؤمنین از دوازده تن امیر سربداری فقط خواجه علی مؤید را شیعه معرفی می‌کند. (شوشتری،‌1354: 2/366) برخی از پژوهندگان معتقدند که عقیده عمومی مبنی بر اینکه حکمرانان سربدار شیعه تندرو بوده‌اند، ناشی از کاربرد بدون نقّادی اطلاعات ابن‌بطوطه است. بر پایه این نظریه، دولت سربداران رسماً از سال (748 هـ/ 1347 م) تا سال (759 هـ/ 1358 م) سنی مذهب بود (اسمیت، 1361: 85) و سکه‌های ایشان مؤید این نظر است. (همان، 260- 262 و 97 و ترابی طباطبایی، 1355: 7/15)

در اینجا نکاتی بسیار قابل تأمل وجود دارد. اول آنکه: امیران سربدار، اگرچه سنی بوده‌اند، برخلاف طریقت شیخیه، در امور مذهبی بسیار منعطف و مصلحت‌گرا بودند؛ چنان‌که پژوهشگران معتقدند، اگر فردی چون وجیه‌الدین مسعود، سنی هم بوده، مصلحت‌های سیاسی او را به شیخ حسن جوری نزدیک می‌کرده و در صورت شیعی بودن هم، ترجیح می‌داده، میانه‌روی پیشه کند. این گرایش در تمام امیران سربدار وجود داشته است. چنانچه تمام مورخان بر شیعه بودن علی مؤید تأکید دارند اما این امیر شیعی، همواره مصلحت سیاسی را بر مذهب ترجیح می‌داده و یا از مذهب شیعه به‌عنوان ابزار بهره می‌گرفته است. مشهور است وقتی امیرتیمور از موضع مذهبی وی پرسش می‌کند، پاسخ او چنین است: «مردم بر دین پادشاهان خود باشند. مذهب او، مذهب امیر صاحب ‌قران است.» (اسمیت، 1361: 89)

در نقطه مقابل این موضوع، فصیح‌خوافی می‌گوید امیر مؤید همواره ادعای تشیع داشت و به هنگام صبح و شامگاه «اسب صاحب‌الزمان را می‌کشید و رعایت سادات و علویان بسیار می‌نمود.» (خوافی، 1341: 3/96) روابط او با عزیز جوری نیز در جهت همین موقعیت مذهبی او است. چرا که پس از آنکه عزیز به مقصود رسید و وجود او، برای منافع سیاسی و اقتصادی خواجه علی مؤید، نامطلوب گردید، وی را از میان برداشت. (کایا، 1354: 424) نکته دوم آن است که منافع سیاسی امیران سربدار، موجب شد که برای حفظ حمایت توده‌ها، چه سنی و چه شیعه، در هر شهری بنا بر مقتضیات مذهبی آن، سکه ضرب کنند. چنان‌که امیر ولی، سکه‌هایی که در مازندران ضرب کرده‌است فرمول شیعی دارد و سکه‌های مناطق دیگر فرمول سنی. (اسمیت، 1361: 97)

برخی مورخان چون اسمیت بر این اعتقادند که فقط در زمان خواجه علی مؤید، به‌طور فراگیر به نام دوازده امام، سکه ضرب شده و به این مذهب رسمیت بخشیده شده است. (اسمیت، 1361: 258) او حتی برای جاری شدن احکام آن، نماینده‌ای نزد محمدبن‌ مکی (شهید اول) فرستاده و از او دعوت به عمل آورده که [از لبنان] به خراسان بیاید. محمدبن مکی از آمدن، عذر خواست، ولی کتاب خود «لُمعه دمشقیّه» را برای خواجه فرستاد. (شوشتری، 1354: 1/579)‌ نکته دیگر در خصوص این مسئله که نباید از نظر دور داشته شود، آن است، که سربداران ناگزیر از حفظ حیات سیاسی خود در میان همسایگان سنی بودند.

بنابراین می‌توان این‌گونه نتیجه گرفت که حکمرانان سربدار، چه معتقدان به مذهب اهل سنت و چه شیعه، با دراویش شیخیه روابط نزدیکی داشتند و این رابطه، نه براساس تعصب مذهبی، بلکه برای حفظ اقتدار سیاسی و تثبیت حمایت مردمی خود بوده‌است. آنان هیچ‌گاه فعالیت‌های افراطی رهبران طریقت را نمی‌پسندیدند.

موضوع دیگری که در دوام دولت سربداری تأثیر شایانی داشت و حتی حکومت آنان را متفاوت از سایر حکومت‌ها می‌کرد، داشتن وجهه مردمی آنان بوده است. هیچ‌گاه نظام سلطنتی با ماهیت و ویژگی‌های خاص آن، در حکومت آنان رایج نشد. درباره احوال شمس‌الدین علی مؤید آمده است که در کار غسّالان شهر شریک می‌شد و در عین حال در آباد کردن قلمروی خود تلاشی بی‌وقفه داشت. مواجب خدمتگزاران را نقداً می‌پرداخت که بیش از هجده هزار نفر بودند. در زمان او روستاییان رفاه نسبی یافتند ( میرخواند، 1380: 5/ 4516؛ یحیی کرابی، 760ـ 754 هـ/ 1358- 1353) نیز، جهت همسویی با مردم، لباس پشمینه می‌پوشید و همواره سفره عام می‌گسترد. (کایا، 1354: 421)

سربداران، در زمینه امور آبیاری و احیای کاریزها و قنوات مساعی فراوان داشتند. به‌ویژه در طوس و سبزوار که در آن زمان به یکی از بزرگ‌ترین بلاد ایران مبدل گشته بود. (پطروشفسکی، 1353: 378) حافظ ابرو قلمرو ایشان در زمان علی مؤید را از بسطام تا فرهاد جرد بیان داشته و درباره رفاه مردمان آن گفته است: «اهالی سبزوار با توابع و لواحق در زمان دولت او مرفه به فراغ بال و حال روزگار می‌گذرانیدند.» (حافظ ابرو، 1380: 1/ 453)

چنان که مشهور است حکمرانان سربدار در جذب نیروی مادی و معنوی افراد تلاشگر را به کار می‌گرفتند. زیرا آنان در منطقه، قدرت قاهری به‌شمار نمی‌آمدند. به نظر می‌رسد تجربیات سیاسی‌ـ مذهبی آنان الگویی برای نهضت‌ها و حکومت‌های بعدی قرار گرفت. به‌ویژه تکیه بر محبوبیت عام تصوف شیعی، در آغاز راه نهضت، که بعدها صفی‌الدین اردبیلی و احفاد او نیز از این مؤلفه بهره گرفتند.
 

نتیجه
نهضت سربداران اولین قیام شیعی بود که توانست پس از استیلای مغولان بر ایران حکومتی مستقل تشکیل دهد. بهره‌گیری از مقتضیات پدید آمده یعنی همسویی و قرابتی که میان تصوف و تشیع از زمان هجوم بیگانگان مغول به‌وجود آمده بود در به ثمر نشستن این نهضت نقش اساسی داشت و دولت‌هایی چون مرعشیان، مشعشعیان و کیائیان به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم، تحت‌تأثیر آنان پدیدار گردیدند که از این حیث الگویی برای دیگر نهضت‌ها در قرون بعدی از جمله صفویه گردیدند.

 

پی‌نوشت
1. John Maso Smith


منابع
1. ابن‌بطوطه محمد‌بن عبدالله طنجی؛ سفرنامه ابن‌بطوطه (رحله)، ترجمه محمدعلی موحد، تهران: انتشارات علمی فرهنگی. 1361.
2. اسمیت جان ماسون؛ خروج و عروج سربداران، ترجمه یعقوب آژند، تهران: انتشارات دانشگاه تهران. 1361.
3. امورتی. ب. س؛ «مذهب در دوره تیموریان» تاریخ ایران دوره تیموریان، پژوهش دانشگاه کمبریج، جلد ششم، ترجمه یعقوب آژند، نشر جامی. 1379.
4. ترابی طباطبایی، سیدجمال؛ سکه‌های آق‌قویونلو و مبنای وحدت حکومت صفویه در ایران، نشریه شماره 7 موزه آذربایجان. 1355.
5. حافظ ابرو، شهاب‌الدین عبدالله خوافی؛ زبده‌التواریخ، مقدمه و تصحیح سیدکمال حاج سید جوادی، تهران: سازمان چاپ و انتشارات. 1380.
6. خوافی، فصیح احمد‌بن جلال‌الدین محمد؛ مجمل فصیحی، تصحیح محمود فرخ، تهران: انتشارات طوس. 1341.
7. دولتشاه سمرقندی؛ تذکره الشعراء، به اهتمام ادوارد براون، تهران: انتشارات اساطیر. 1382.
8. سمرقندی، کمال‌الدین عبدالرزاق، مطلع‌السعدین و مجمع‌البحرین، به اهتمام عبدالحسین نوایی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران. 1372.
9. شوشتری قاضی نورالله؛ مجالس‌المؤمنین، تهران: انتشارات اسلامیه. 1354.
10. کایا، پیگولوس و دیگران؛ تاریخ ایران، ترجمه کریم کشاورز، تهران: انتشارات پیام. 1354.
11. مزاوی، میشل؛ پیدایش دولت صفوی، ترجمه یعقوب آژند، تهران: نشر گستر. 1388.
12. میرخواند محمدبن‌ خاوند شاه‌بن محمود؛ روضه الصفا  فی سیره الانبیاء و الملوک و الخلفا، تصحیح جمشید کیان‌فر، تهران: انتشارات اساطیر، 1380.

 

۱۷۹۳
کلیدواژه (keyword): رشد آموزش تاریخ,تاریخ ایران,سربداران,شیخ حسن جوری,حکومت های شیعی,
نام را وارد کنید
ایمیل را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید