بوی محبت/ پروانه شیرازی (لعیا)
مادرم خواست خودش نان بپزد
آرد با روغن مایع آورد
با کمی آب و نمک، مایهی نان
ریخت در کاسهای و قاطی کرد
بعد، هم زد همه را تا که خمیر
نرم شد خوب و نچسبید به دست
گفت : «باید که کمی وَرز دهم
قسمت سخت، همین مرحله است.»
بعد با وَردنهای پهنش کرد
گرد و نازک شد و در تابه گذاشت
طرف دیگر آن را هم پخت
نان که شد، مادرم آن را برداشت
لقمهای کَندم و از آن خوردم
به! چه نانی! دهنم آب افتاد
بهترین نان جهان شد زیرا
بوی مامان و محبّت میداد
کجا بودی مگس جان/ روجا صداقتی
تو قبل از خانهی ما
کجا بودی مگس جان
چرا رفتی نشستی
تَهِ زنبیلِ مامان
شدی سرگرم بازی
کنار سیب و انگور
تو با این کار خیلی
شدی از خانهات دور
دل مامانت الآن
گرفته غصّهدار است
به سمت خانه برگرد
که او در انتظار است