با هم شنا میکردن
اُردکا توی یک صف
مادرشون داد میزد:
«هر کی نره یکطرف!»
کواک کواک یه جوجه
تو لونه بود، میترسید
برکه رو وقتی میدید
بال و پرش میلرزید
قورباغه گفت: «قور قور
تو هم برو شنا کن
تو اردکی میتونی
برو کواککوا کن!»
مادر اردکا گفت:
«بدو بیا پیش ما
نمیشه قایم بشی
اونجا لای علفها»
قورباغه توی آب رفت
موجی براش فرستاد
اُردک خیس و لرزون
سُرید، تو بِرکه افتاد
کواککواک داد زد:
«این جا عمیقه مادر
آب اومده رو سرم
من خفه میشم آخر!»
تکونی داد به پاهاش
بالهاشو هی به هم زد
با کلّه رفت زیر آب
دوباره بالا اومد
خفه نشد، شنا کرد
جوجهی ناز مادر
آب که از سر گذشت
چه یک وجب، چه بیشتر!