عکس رهبر جدید

کلیله و دمنه

  فایلهای مرتبط
کلیله و دمنه
هفت ستون فکری و احساسی ایرانیان

قرن‌های چهارم، پنجم و ششم هجری را عصر شکوه زبان فارسی دانسته‌اند، چرا که در آن عصر پاره‌ای از ارجمندترین و زیباترین آثار این زبان، به شعر یا به نثر، پا به عرصه‌ی وجود نهادند و تا امروز بر تارک زبان فارسی نشسته و همواره آبشخور نویسندگان و گویندگان بوده‌اند؛ به طوری که برخی از پرمایه‌ترین نویسندگان و شاعران عصر ما به آن‌ها تأسی کرده‌اند. برای مثال، از جلال آل‌احمد باید نام برد که گفته است: «... من "گلستان سعدی" را شاید بیش از پانصد بار درس داده‌ام».

خواجه‌عبدالله انصاری را هم شاید بیش از دویست بار. این دو تا مرا به این فکر انداخت که این نثر نَفَس مرده [معاصر] را آیا نمی‌شود زنده کرد؟ من چون معلم ادبیاتم، نثر زیاد خوانده‌ام؛ یعنی نثر کهن را»

نثرهای کهن که منظور نظر ماست، بسیارند، اما در رأس آن‌ها کتاب‌هایی چون «کلیله و دمنه، تاریخ بیهقی، سیاست‌نامه، قابوس‌نامه، کیمیای سعادت، سخنان خواجه‌عبدالله انصاری، سفرنامه‌ی ناصرخسرو و تذکرئ‌الاولیای عطار» قرار دارند که همه‌ی ما کم‌وبیش با آن‌ها آشنایی داریم.

در این سلسله نوشتار تاکنون از سعدی، ناصرخسرو و نیز از قابوس‌نامه سخن گفته‌ایم. اکنون می‌خواهیم از کلیله بگوییم. هدف ما از این نوشتارها نیز جز این نیست که آموزگاران عزیز، به‌ویژه معلمان فارسی پنجم و ششم را، بیش از پیش به وجود این آثار، و به‌ خصوص از لزوم خواندن آن‌ها، آگاه کنیم. با این امید که آموزگاران نیز این آگاهی را به دانش‌آموزان خود منتقل کنند.


* * *



کلیله و دمنه
کلیله و دمنه کتابی است جهانی؛ یعنی تقریباً به همه‌ی زبان‌های دنیا ترجمه شده و همه‌ی ملت‌های جهان ـ کم یا بیش ـ آن را خوانده‌اند و می‌خوانند. این کتاب، که از هند باستان به یادگار مانده، یکی از مهم‌ترین سرچشمه‌های ادبیات تمثیلی و نمونه‌ی اعلای ادبیات تعلیمی است و پس از انتشار در ایران، به وفور در آثار شاعران و نویسندگان بعد از خود انعکاس یافت؛ از آن جمله در اثر سترگ «مثنوی مولوی».

کلیله و دمنه در عصر ساسانیان به دستور انوشیروان به زبان پهلوی ترجمه شد. سپس، بعد از اسلام، عبدالله مقفع آن را به عربی بازگرداند و سرانجام نصرالله منشی، از وزیران دوره‌ی غزنویان، کلیله را به زبان شیرین فارسی درآورد که تا امروز باقی است. در اینجا، سه داستان کوتاه از کلیله را به قلم نصرالله منشی و شعری از مولوی را که بیان دیگر یکی از این حکایات است، برای شما می‌گویم:


 

* * *

 
داستان سه ماهی
گفت: آورده‌اند که در آبگیری، از راهْ دور و از گذریان۱ و تعرض ایشان مصون۲، سه ماهی بودند؛ دو حازم۳ و یکی عاجز۴.

از قضا روزی دو صیاد بر آن گذشتند. با یکدیگر میعاد نهادند۵ که دام بیارند و هر سه را بگیرند. ماهیان این سخن بشنودند. آنکه خرمی داشت و بارها دستبرد زمانه‌ی جافی۶ و شوخ‌چشمی سپهر غدار۷ دیده بود و بر بساط خرد و تجربت ثابت قدم شده، سبک۸ روی به کار آورد و از آن جانب که آب آمدی، برفور۹ بیرون شد. در این میان، صیادان برسیدند و هر دو جانب آبگیر محکم ببستند. آن دیگری که از خبرت و تجربت بی‌بهره بود، با خود گفت: غفلت کردم و فرجام کار غافلان چنین باشد و اکنون وقت حیلت است. پس خود را مرده ساخت و روی آب می‌رفت۱۰. صیادان پنداشتند که مرده است. او را بینداختند۱۱ و او خویشتن به حیله در جوی افکند و جان و سلامت ببرد.

و آنکه غفلت بر احوال وی غالب و عجز در احوال وی ظاهر بود، حیران و سرگردان و مدهوش و پای کشان چپ و راست می‌رفت و در فراز و نشیب می‌شد تا گرفتار آمد.

 
* * *

 
مرغابی‌ها و سنگ‌پشت
گفت آورده‌اند که در آبگیری دو بط۱۲ و سنگ‌پشتی ساکن بودند و به حکم مجاورت۱۳، دوستی و مصادقت داشتند. ناگاه دست روزگار غدار رخسار حال ایشان بخراشید و سپهر آینه‌فام۱۴ صورت مفارقت۱۵ بدیشان نمود، و در آن آب  که مایه‌ی حیات ایشان بود، نقصانی پدید آورد فاحش۱۶. بطان چون آن بدیدند، به نزدیک سنگ‌پشت آمدند و گفتند به وداع آمده‌ایم. بدرود باش ای دوست گرامی و رفیق موافق! سنگ‌پشت از درد فراق۱۷ بنالید و از چشم اشک ببارید و گفت: ای دوستان و یاران، نقصان آب را مضرت۱۸ در حق من بیشتر است، که معیشت من بی‌آب ممکن نگردد. و اکنون حکم مروت۱۹ آن و قضیت۲۰ کرم آن است که بردنِ مرا وجهی اندیشید۲۱ و حیلتی سازید. گفتند: رنج هجران تو ما را بیش است... و اگر خواهی که تو را ببریم، شرط آن است که چون تو را برداشتیم و در هوا رفتیم، چندان که مردمان را چشم بر ما افتد، اگر چیزی گویند، راه جدل۲۲ بربندی و البته لب نگشایی. سنگ‌پشت گفت: فرمان‌بردارم...

ایشان چوبی بیاوردند و سنگ پشت میان آن چوب محکم به دندان گرفت و بطان هر دو جانب چوب را برداشتند و او را می‌بردند.

چون به اوج ۲۳ هوا رسیدند، مردمان را از ایشان شگفت آمد. از چپ و راست آواز برخاست که: بطان سنگ‌پشت را می‌برند!! سنگ‌پشت ساعتی خاموش بود. آخر بی‌طاقت گشت و گفت: تا کور شود هر آنکه نتواند دید!۲۴ دهان گشودن همان و از بالا درگشتن همان!

 
* * *


گوسپند قربانی
گفت: آورده‌اند که زاهدی از جهت قربان۲۵ گوسپندی خرید. در راه قومی بدیدند. طمع کردند و با یکدیگر قرار دادند که او را بفریبند و گوسپند ببرند. پس یک تن از پیش در آمد و گفت: ای شیخ! این سگ از کجا می‌آری؟ دیگری بدو گذشت و گفت: شیخ! مگر عزم شکار دارد۲۶؟! سیم۲۷ بدو پیوست و گفت: این مرد در کسوت اهل صلاح۲۸ است، اما زاهد نمی‌نماید! که زاهد را با سگ صحبت۲۹ نباشد.

.... و از این نَسَق۳۰ هر کسی چیزی گفت تا شکی در دل او افتاد و خود را متهم۳۱ گردانید و گفت، شاید بود۳۲ که فروشنده‌ی این جادو۳۳ بوده است و چشم‌بندی کرده. در حال، گوسپند بگذاشت و آن جماعت ببردند.

قصه‌ی آن آبگیر و صیادان و آن سه ماهی

کلیله و دمنه قصه‌ی آن آبگیر است ای عنود
که درو سه ماهی اشتگرف۳۴ بود
در کلیله خوانده باشی لیک آن
قشر۳۵ قصه باشد و این مغز جان
چند صیادی سوی آن آبگیر
برگذشتند و بدیدند آن ضمیر۳۶
پس شتابیدند تا دام آورند
ماهیان واقف شدند و هوشمند
آن که عاقل بود عزم راه کرد
عزمِ راهِ مشکل ناخواه کرد
رفت آن ماهی ره دریا گرفت
راه دور پهنه‌ی دریا گرفت
خویشتن افکند در دریای ژرف
که نیابد حد آن را هیچ طرف
پس چو صیادان بیاوردند دام
نیم عاقل را از آن شد تلخ، ‌کام
گفت: اه، من فوت کردم فرصه۳۷ را
چون نگشتم همره آن رهنما؟
لیک زان نندیشم و برخود زنم
خویشتن را این زمان مرده کنم
پس برآرم اشکم خود بر زَبر۳۸
پشت زیر و می‌روم بر آب بَر
همچنان مُرد و شکم بالا فکند
آب‌ گه بردش نشیب و گه ببند
پس گرفتش یک صیاد ارجمند
پس بر او تف کرد و بر خاکش فکند
غلط‌غلطان رفت پنهان اندر آب
ماند آن احمق۳۹، همی کرد اضطراب
از چپ و از راست می‌جست آن سلیم۴۰
تا به جهد خویش برهاند گلیم
دام افکندند و او در دام ماند
احمقی او را در آن آتش نشاند
بر سر آتش به پشت تابه‌ای
با حماقت گشت او هم‌خوابه‌ای

مثنوی، دفتر چهارم

 
* * *

 هفت ستون
بنا به عللی که در اینجا مجال طرحش نیست، بلندترین و ابتکاری‌ترین اندیشه‌های ایرانی در شعر بیان شده‌اند. در کنار کتاب‌های چهار شاعر بزرگ زبان فارسی ـ فردوسی، مولوی، سعدی و  حافظ ـ می‌توان کتاب‌های سه شاعر دیگر یعنی  سنایی، نظامی و  ناصرخسرو را نشانید. کتاب‌های این هفت شاعر، ستون‌های فکری و احساسی و ادراکی ایرانیان هستند. علاوه بر این‌ها، البته دیوان‌های دیگر و کتاب‌های نثر هم هستند؛ با ارزش بسیار.

با توجه به آنکه قسمت عمده‌ی شاهکارهای ادبی مغرب‌زمین در چهارصدسال اخیر، یعنی دویست سال بعد از زمان حافظ (آخرین شاعر بزرگ ایران) به وجود آمده‌اند، می‌توانیم به این نتیجه برسیم که زبان دیگری نیست که به اندازه‌ی فارسی از لحاظ شعر شاهکار غنی باشد. و اگر گویندگان ما شهرت و عمومیتی را که کسانی چون شکسپیر، دانته و گوته در جهان به‌دست آورده‌اند، نیافته‌اند، برای آن است که دنیای آن‌ها با دنیای غرب متفاوت بوده است. با توجه به این واقعیت، من با هیچ بیانی قادر به گفتن نخواهم بود که تا چه اندازه از اینکه در ایران به‌دنیا آمده‌ام و زبانم فارسی است، شکرگزارم.

محمدعلی اسلامی‌ندوشن


پی‌نوشت‌ها
۱. رهگذران
۲. امن
۳. دوراندیش
۴. ناتوان و کم‌شعور
٥. قرار گذاشتند
٦. جفاکار
۷. روزگار پرفریب
۸. سریع
۹. فوری
۱٠. رفت
۱۱. بیرون انداختند
۱۲. مرغابی
۱۳. همسایگی
۱٤. منظور تقدیر طبیعت است
۱٥. جدایی
۱٦. شدید
۱۷. دوری
۱۸. زیان
۱۹. جوانمردی
۲٠. عملی شدن
۲۱. راهی پیدا کنید
۲۲. گفت‌وگو
۲۳. بالا
۲٤. به عبارت امروزی، یعنی چشم حسود بترکد!
۲٥. قربانی کردن
۲٦. مگر می‌خواهی شکار بروی که سگ را همراه خود می‌بری؟
۲۷. سومی
۲۸. از جمله‌ی مردمان نیک
۲۹. همنشینی
۳٠. به این شیوه
۳۱. مقصر
۳۲. ممکن است
۳۳. جادوگر، ساحر
۳٤. ماهی درشت
۳٥. پوست
۳٦. داخل آب
۳۷. فرصت
۳۸. خود را به پشت می‌اندازم
۳۹. ماهی سوم
٤٠. ساده لوح و نادان

 

منابع
۱. کلیله و دمنه، تصحیح عبدالعظیم قریب، نشر پیروز. تهران: ۱۳٤٥.
۲. مثنوی جوان. به کوشش جعفر ربانی. نشر قو. تهران: ۱۳۹۱.
۳. هفتاد مقاله، ج۱، به کوشش یحیی مهدوی و ایرج افشار. انتشارات اساطیر. تهران: ۱۳٦۹.
٤. ارزیابی شتاب‌زده. جلال‌آل احمد. امیرکبیر. تهران: ۱۳٥۷.

 

۹۵۵۰
کلیدواژه (keyword): ادبیات,کلیله و دمنه,نثر فنی
نام را وارد کنید
ایمیل را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید