سال ۱۳۲۸ در تهران در یک خانواده روحانی و فرهنگی متولد شد. پدرش امامجماعت یکی از مساجد قدیمی تهران بود. مادرش در دارالمعلمات درس میداد، اما در پی جریان کشف حجاب، خانهنشین شد. در دبستان «مینا» که الان «بنتالهدی» نام دارد، درس خواند و در همان دبستان هم دوره کارورزی معلمی خود را طی کرد. در سال ۱۳۴۵ دیپلم ادبی را از دبیرستان آزرم (فاطمه فعلی) گرفته و همان سال با رتبه ۲۷۵ وارد دانشگاه تهران شد.
کلاس ادبیات آقای دکتر علیاکبر فرزامپور در دبیرستان باعث شد در دانشگاه از بین رشتههای حقوق قضایی، علوم سیاسی، علوم اداری و سایر رشتهها، رشته ادبیات فارسی را برگزیند. در سال اول دانشگاه میان ۶۰۰ نفر شاگرد اول شد. همزمان با تحصیل در دوره لیسانس، در سال ۱۳۴۸ در دانشسرای راهنمایی رشته علوم انسانی با احراز اولین رتبه به تحصیل در رشته ادبیات و علوم انسانی پرداخت. پس از فارغالتحصیلی، در سال ۱۳۵۱ به استخدام آموزشوپرورش در آمد و همزمان با شغل معلمی، بعد از ازدواج، بهعنوان دانشجوی کارشناسی ارشد رشته ادیان و عرفان دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران پذیرفته شد. در سال ۱۳۵۵ رسالهاش با موضوع «فرقه مولویه» را به راهنمایی استاد عبدالحمید بدیعالزمانی، از استادان بنام ادبیات عرب، ارائه کرد و با معدل ۱۹ دانشنامه کارشناسی ارشد را دریافت کرد.
در سالهای اول، دبیر ادبیات مدرسه راهنمایی شکوفه (در نظام آباد) و دبیر مدرسه غیردولتی رفاه بود. بعد از پیروزی انقلاب یکسال مدیر دبیرستان گوهر و یکسال مدیر دبیرستان آزرم یا حضرت فاطمه(س) شد؛ همان دبیرستانی که چهار سال در آنجا تحصیل کرده بود. به خاطر شغل همسر به گیلان رفت و یکسال مدیر یک مدرسه راهنمایی و سپس یکسالونیم رئیس تربیتمعلم رشت بود. پس از بازگشت به تهران، به علت ناهماهنگیهای اداری دیگر از مدیریت کناره گرفت و به تدریس ادبیات پرداخت. به مدت ۱۷ سال، تا زمان بازنشستگی در سال ۸۱، در مرکز آموزشی فرزانگان تهران تدریس کرد. در تمام این سالها علاوه بر شغل دولتی، در بسیاری از مدرسههای غیردولتی درس داد و اکنون قصد دارد پس از حدود پنجاه سال تدریس، با کلاس درس خداحافظی کند.
رابطه شما با شاگردانتان چگونه است که بعد از گذشت این همه سال، هنوز اینقدر به شما علاقه دارند؟
به نام آنکه هستی نام از او یافت. از آنجایی که من به آنها علاقه دارم، آنها هم این علاقه را احساس میکنند و متقابلا به من علاقه دارند. این علاقه جنبه ظاهری و شوخی ندارد. البته من هیچوقت بچهها را به اسم کوچک صدا نمیکنم و نمیتوانم با آنها وارد فضاهای غیررسمی بشوم. الان خیلی مرسوم است که معلمها با بچهها صمیمی میشوند و به تفریحات خارج از مدرسه میروند اما رابطه من رابطهای مادرانه، از روی مهربانی و وظیفهشناسی و تا حدی رسمی بوده است. من میگویم هرچه اشکال درسی دارید، بفرمایید بپرسید، جواب میدهم و همیشه بعد از خوردن زنگ چند دقیقهای بیشتر در کلاس میمانم چون نمیپسندم که دانشآموزان در راهرو و پلهها بهدنبال معلمان راه بیفتند. وقتی حسن نیت داشته باشیم، بچهها متوجه میشوند خیرخواه آنها هستیم.
اگر دانشآموزی سر کلاس توهین کند، هیچوقت از رفتار توهینآمیز او عصبانی نمیشوم و با او مقابله نمیکنم. خود دانشآموز وقتی میبیند واکنشی نشان ندادم، پشیمان میشود و عذرخواهی میکند. همین رفتار باعث میشود علاقه ایجاد شود. قرار نیست کار ما همان موقع نتیجه بدهد. تربیت فرایندی مستمر و دیرپای است و این امر شکیبایی معلم را میطلبد. اثر تربیت اثر آنی و لحظهای نیست، گاهی اثرش سالهای بعد دیده میشود.
گاهی بچهها میپرسند اینها که درس میدهید به چه درد ما میخورد، میگویم اگر میخواهید الان بروید با آن سبزی بخرید، به درد شما نمیخورد، اما اگر بخواهید بعداً بتوانید در جمع اظهار فضل کنید و اعتمادبهنفس داشته باشید و در جمع بزرگان وحشت نکنید که مورد خطاب قرار گیرید، حتما به درد شما میخورد. گاهی بچهها میروند حرفهای من را در خانه میزنند و خانوادهها ابراز ارادت میکنند. حتی در مواردی پدربزرگها کلمات سخت جدول را از طریق بچهها از من میپرسند و من جواب میدهم و خیلی خوشحالم که میتوانم با خانوادهها ارتباط برقرار کنم.
از دوران تحصیل خود بگویید؟
من این شانس را داشتهام که در دوران تحصیل استادان بسیار بزرگ و واقعاً بینظیری داشته باشم؛ شادروانان دکتر شهیدی، دکتر خانلری، موسوی بهبهانی، خطیبرهبر، خطیبی، صورتگر، سیمین دانشور و فاطمه شمس میرعلوی که استادان بنام ادبیات بودند و من از تصویر کلاسهای چنان استادان بزرگی سالها در تدریس خود توشه برگرفتم و توصیهها و پندهای آن عزیزان را غنیمت دانستم و تا حد ممکن اجرا کردم.
وقتی ما شاگرد شما بودیم، همیشه وسط درس نرمشی داشتیم. گاهی هم استراحت میدادید برای آب خوردن.
هنوز هم داریم. اما آن موقع بچهها میدانستند قصد من این است که ذهنشان استراحت کند و خستگیشان در برود. الان تا استراحت میدهم، بلافاصله کیفها باز میشود و بچهها خوراکی میخورند. برداشت آنها از تفریح و استراحت، خوراکی خوردن است. متأسفانه این تغییری عمومی است. افزایش رستورانها در سطح شهر هم آن را تأیید میکند.
توصیه شما به معلمان جوان چیست؟
تجربه سالهای کار من نشان داده است که دانشآموز بهمرور متوجه میشود همانطور که معلم شغلش معلمی است و مسئولیت خود را بهطور جدی دنبال میکند، او هم بهعنوان دانشآموز مسئولیتی دارد که باید آن را جدی بگیرد و دنبال کند. معلم مثل طبیب است؛ باید به طبیب اعتماد کرد تا دارویش موثر باشد و به معلم هم باید اعتماد کرد تا تربیتش اثر کند و این حاصل نمیشود مگر با حسننیت، خیرخواهی، جلب اعتماد و محبت به دانشآموز. کار معلم انسانسازی است. من سعی میکنم سر کلاس این هدف فراموش نشود و هر تذکری با دلیل و منطق و حتی طنز همراه باشد تا اثر بهتری داشته باشد. معلم هر توصیهای میکند، ابتدا باید خودش آن را پیوسته انجام دهد تا خدای نکرده مصداق رطبخورده نباشد که منع رطب میکند.
سطح کلاس و امتحانات کلاسی تا حد ممکن باید بالا و سختگیرانه باشد، اما سطح امتحانات کارنامهای آسانتر و با ارفاق بجا همراه باشد. هرچقدر معلم در انجام وظایف خود جدیت داشته باشد، دانشآموز را به دنبال خود میکشاند. این جدیت از معلم به دانشآموز منتقل میشود. شکیبایی و عطوفت در کلاس حرف اول را میزند. اگر دانشآموز را به صبر دعوت میکنیم، اول خودمان باید صبور باشیم.
از کلمههای نمیدانم و اشتباه کردم نترسند. عبارتهای میپرسم، تحقیق میکنم و برای شما میآورم، باید در کلاس مرسوم باشند. حرمت کلاس اول دست معلم است و بعد دست دانشآموز. این حریم و حرمت باید حفظ شود. همانطور که لباس مدرسه مخصوص است، رفتار و کلام مدرسه هم مخصوص است؛ چه برای شاگرد و چه برای معلم.
انتقاد کردن محترم، لازم، بجا و مجاز است، اما غیبت و بدگویی از مدیریت و خانواده و همکاران ممنوع است. تحقیر هرکسی به هر دلیلی جایز نیست. برخورد نادرست و انتقامگیری هنگام عصبانیت حتما برای معلم ممنوع و نادرست است. بعدا بهتر و منصفانهتر میتوانیم علتها را بررسی کنیم. بیان نکتههای اخلاقی و آموزنده در کلاس من مرسوم است. در رفتار هم همان را نشان میدهم.
صمیمیت و صداقت دو نکته کلیدی هستند. اگر با صمیمیت و صداقت رفتار کنیم، دانشآموزان متوجه صداقت ما میشوند. مثلا وقتی موضوعی را نمیدانیم، یا بگوییم نمیدانم یا بگوییم بررسی میکنم و جلسه بعد پاسخ دهیم. معلم نباید خودش را دانای کل بداند. من هم ممکن است اشتباه کنم. خوب است هر حرفی که میزنم، بگویم ممکن است اشتباه باشد. من تا این لحظه این را میدانم. اگر نکتهای هم پیش بیاید که به درسهای دیگر مثلاً عربی یا فیزیک مربوط باشد، به معلمان دیگر ارجاع میدهم. با این روش باب اصلاح خطاها باز میماند.
با این همه تأکیدی که بر ارتباط دارید، این ارتباط را چگونه برقرار میکنید؟
ارتباط با نگاه مهربان، بالسویه و همدردی با دانشآموزان حاصل میشود. احوال بیماران و غایبان را بپرسیم و بیتفاوت از حوادثی که به دانشآموزان میگذرد عبور نکنیم. تبریک تولد و تسلیت در فوت عزیزان را فراموش نکنیم. به خانوادهها سلام و ارادت خود را ابلاغ کنیم تا این ارتباط محکمتر شود. از نوشتن کلمات بسیار تند و تحقیرآمیز زیر ورقه امتحان خودداری کنیم اما هشدارهای مناسب و بجا ضروری است. در کنار آن، توجه به ارزشها در صحبت کردن، رفتار، نشستن و حتی ارتباط با همکاران در راهرو و خارج کلاس هم مهم است.
من اول سال به بچهها میگویم نمرههای طول ترم را در نمره ترم اثر نمیدهم، اما اگر در طول ترم درس نخوانید، با درس خواندن شب امتحان نمیتوانید نمره خوبی بگیرید. همین هم باعث میشود در طول ترم درس من را بخوانند. با اینکه نمرههای کلاسی را واقعاً در کارنامه اثر نمیدهم و حتی برای کارنامه ارفاق هم میکنم، اما حتی از مهمانیها و برنامههایشان میزنند تا درس من را بخوانند. چون خود من هم برای کلاس و درس وقت میگذارم و بچهها این را میبینند. معلم باید برای خودش خط قرمزهایی داشته باشد و همیشه، حتی اگر به ضررش بود، به آن خط قرمزها وفادار بماند.
و در آخر، شغل معلمی را چگونه میبینید؟
به شغل معلمی عشق و ارادت دارم و این بالاتر از دوست داشتن است. اگر صدها بار هم به دنیا بیایم، همین شغل را انتخاب میکنم. همیشه دوست داشتم تا لحظه مرگم معلمی کنم و از خدا میخواستم در کلاس درس و هنگام تدریس بمیرم، اما دیگر توان جسمی لازم را ندارم.
در پایان به ساحت همه معلمان زحمتکش سرزمینم درود میفرستم و آرزوی سلامتی و توفیق همگان را دارم و از خداوند میخواهم که دانشآموزان ما را سلامت و پیروز گرداند. از مجله وزین رشد معلم هم که به بنده مرحمت فرموده بسیار سپاسگزارم.