عکس رهبر جدید

نقش آفرینی دانشی ولادیمیر پیتر کوپن، زمینه سازی برای نظریه پیوستگی قاره های وگنر

  فایلهای مرتبط
نقش آفرینی دانشی ولادیمیر پیتر کوپن، زمینه سازی برای نظریه پیوستگی قاره های وگنر

 

مقدمه

اقلیمشناسی از کاربردیترین گرایشهای جغرافیای طبیعی1 به حساب میآید. الگوها و رویکردهایی که در چند دهه گذشته وارد میدان عمل این نظام دانشی شده، با ایجاد انقلاب علمی، تحولات چشمگیری در آن ایجاد کرده است. آثار این تحولات در سالهای اخیر وارد ادبیات جغرافیایی ـ اقلیمشناختی کشور ما نیز شده است، ولی با این همه، جغرافیای طبیعی نوین و اقلیمشناسی مدرن از جمله شاخههای علمی جوان در کشور بهحساب میآیند. هر ساله جوانان بسیاری برای تحصیل آنها راهی محیطهای دانشگاهی میشوند، لیکن متأسفانه این نظامهای علمی جدید از ادبیات معرفتی و شناختی چندان عمیق و گستردهای برخوردار نیستند.

بسیاری از دانشجویان رشته اقلیمشناسی مشتاق آشنایی با پیشینه و نمونههای عملی کاربرد مفاهیم و دادههای اقلیمی در عرصههای مختلف علمی و فنی هستند تا بیانهای کلی از حالت شعار خارج و به حیطه عمل و کاربرد وارد شود. بنابراین ضروری است توانهای کارکردی این شاخه علمی جوان موردبررسی قرار گیرد و به دور از هرگونه شعارزدگی، نمونههای عملی کاربرد آن مطرح شود تا برای فعالیتهای مشابه الگوسازی به عمل آید. مقاله حاضر با درنظرگرفتن این نیاز میکوشد با بررسی فعالیتهای علمی ولادیمیر پیتر کوپن، یکی از تأثیرگذارترین اقلیمشناسان تاریخ بهعنوان یک نمونه واقعی و بیان ماهیت ایجاد پل ارتباطی اقلیمشناسی با سایر علوم توسط او، خلأ موجود را تا حدودی رفع کند و بر گنجینه ادبیات اقلیم ـ هواشناسی بیفزاید. گفتنی است، کوپن در طی سالهای طولانی عمر خویش فعالیتهای دانشی متعددی داشته است که در این مقاله صرفاً نقشآفرینی وی در مبحث طبقهبندی اقلیمی و همچنین تئوری جابهجایی قارهها مورد بررسی قرار گرفته است.

 

 

نقشآفرینی در آنالیز و طبقهبندی اقلیمی

امروزه بیش از یک سده از زمان ارائه سامانه طبقهبندی اصلی کوپن و مدل اصلاحی آن به وسیله همکاران و اخلافش میگذرد، ولی با این حال دنیای اقلیمشناسی هنوز شاهد استفاده گسترده از آن در درسنامه مدرسهها و دانشگاههاست. همچنین سامانه ریاضی طبقهبندی وی در طول سالهای متمادی راهنمای تکنیکهای تحلیل و تقسیمبندی اقلیم ـ هواشناختی بوده و بسیاری از پژوهشگران رشتههای مختلف دانشی، مانند اقلیمشناسی، هواشناسی، جغرافیای گیاهی، آبشناسی و بومشناسی فیزیولوژیک از این سامانه طبقهبندی بهعنوان مبنا و پایهای برای منطقهبندی آب و هوایی و ارزیابی خروجی مدلهای جهانی اقلیم استفاده کردهاند.

برخی از ژئومورفولوژیستها بهمنظور مقابله با ویژگیهای روانابی، سامانه کوپن را برای گروهبندی رودها در مناطق اقلیمی همسان بهکار بردهاند (Peel, 2007:1633).

برخی جغرافیدانان معتقدند که نقشه مناطق گیاهی جدید رایج در درسنامههای جغرافیایی و بومشناختی2 با کمک نقشه اقلیمی کوپن تهیه شده است (Sheppard, 2004:107).

لوهمان (Lohman) و همکارانش در سال 1993 طبقهبندی کوپن را برای بررسی خروجیهای مدلهای گردش عمومی اتمسفر و مدل دوگانه جوـ اقیانوس به کار بردند. آنها شرایط کنونی و سناریوهای مربوط به اثر گلخانهای3 را مدلسازی کردهاند و به این نتیجه رسیدند که کاربرد سامانه کوپن آسانتر و ابزاری سودمند برای برآورد قابلیت مدلهای آب و هوایی به منظور نمایاندن اقلیم فعلی و تعیین اثر تغییرات آب و هوایی بر بیوسفر است.

کالووا (Kalvova) و همکارانش در سال 2003 خروجیهای مدل اقلیم سیارهای را با نقشههای طبقهبندی کوپن مقایسه کردند. آنها به دلیل ارتباطها و پیوندهای مشهور آن با الگوهای گیاهان طبیعی، مجذوب سامانه کوپن شدند و کوشیدند تا از آن برای ارزیابی اثر گرمایش سیارهای بر زیستگاههای عمده استفاده کنند. مقایسه نقشه ترسیمی کالووا و همکارانش با نقشه مناطق آب و هوایی کوپن، مشخص ساخت که اختلاف موجود در پراکنش ناحیهای حدود 5/0 درصد است (Peel, 2007:1633).

اگرچه ساندرسن (Sanderson) در 1993 بیان کرد، اکنون زمان آن است که دانشمندان دانش جوی، سامانه طبقهبندی جدیدی را ارائه کنند، اما این سامانه کماکان جایگاه و کاربرد خود را حفظ کرده است (Peel,2007:1).  یک نمونه بارز از اهمیت و جایگاه طبقهبندی کوپن آن است که آرتور استرالر (Arthur Strahler) با اینکه خود اقدام به طبقهبندی آب و هوایی کرده است، اما در آخرین چاپ (2005) درسنامه خود که در دنیای انگلیسیزبان کاربردی گسترده دارد، هنوز از سامانه طبقهبندی کوپن استفاده کرده است (Peel, 2007:1634).

کوپن با بررسی دادههایی که در سیوارته در اختیار داشت، نخستین الگوی طبقه اقلیمی خود را با کاربرد عنصر دما طراحی کرد و سال 1884 آن را در قالب مقالهای با عنوان «مناطق حرارتی کره زمین بر مبنای طول دورههای گرم، ملایم و سرد و براساس کنش حرارت در دنیای آلی4» در نشریه Meteorologische Zeitschrift منتشر ساخت (Koertge, 2008:153).

چاپ این مقاله تقریباً همزمان با انتشار دو اثر برجسته دیگر در زمینه اقلیمشناسی بود. یکی از آنها «کتاب مرجع آب و هواشناسی5» نام داشت که در سال 1883 توسط جولیوس هان منتشر شد و اثر دیگر مربوط به سال 1884 بود به نام «آب و هواهای کره زمین و بهویژه روسیه6» که به دانشمند روسی الکساندر ایوانوویچ ویکوف (Alexandr Ivanovich Voeikov) اختصاص داشت.

سامانه اولیه اقلیم کوپن، پایه و مبنایی برای اصلاحات بعدی وی تا سال 1936 بود. سامانه اولیه وی یک طرح منطقهبندی بر حسب عرض جغرافیایی بود که از آن بهعنوان مبنای درجه حرارت در گرمترین ماه سال استفاده کرده و نقشههای همدمایی را براساس آن دماها ترسیم میکرد. او در طبقهبندیهای بعدی، کار خود را گسترش داد. در آن زمان، دانشمندان برای طراحی طبقهبندی آب و هوایی استفاده از پارامترهای مختلفی را پیشنهاد میکردند؛ پارامترهایی مانند: ناهمواری و عوارض زمینی، تیپهای خاک، طبیعت و ماهیت تودههای هوایی (یعنی هوای پویا) که از فراز منطقه میگذرد. کوپن ویژگیهای گیاهشناختی را بهعنوان معیار تمایز برگزید.

در زمان کوپن، دادههای دما و بارش برای محدودههای باریکی در دسترس بود، اما گزارشهای گیاهی فراوان برای بسیاری مناطق کشفشده آن روزگار وجود داشت و با توجه به باور کوپن که گیاه «اقلیم متبلور مرئی7» است، او از گیاهان بهعنوان جوسنجهای مفید برای شناخت اقلیم استفاده کرد و با این شیوه توانست کمبود دادهها را تا حدی جبران کند. این نگرش در رساله دکتری وی نیز وجود داشت، چون کوپن براساس تجربیات دوران کودکی در روسیه معتقد بود پراکنش گیاهان عمدتاً به وسیله عرض جغرافیایی تعیین میشود. از طرفی کوپن به کشف ویژهای هم دستیافته بود و آن، حد یا مرز درخت8 بود. این کشف نشان میداد که شمالیترین عرض جغرافیایی رشد درختان به وسیله دمای گرمترین ماه تعیین میشود. در جایی که متوسط دمای ماهانه °10 سلسیوس یا کمتر است، درختان نمیتوانند رشد کنند. علاوه بر این، انواع مشخص گیاهان زمانی قابل مشاهدهاند که در 1، 4 و 12 ماه سال، متوسط دمای ماهانه بالای °10 سلسیوس یا °50 فارنهایت باقی بماند. کوپن با استفاده از خط همدمای °10 سلسیوس (°50 فارنهایت) و °20 (°68 فارنهایت) مربوط به دمای گرمترین برای 1، 4 و 12 ماه، سامانه هفت منطقه اقلیمی در کره زمین را ارائه کرد(شکل 1). بنابراین در نسخه اولیه هفت منطقه یا طوقه برای هر نیمکره در نظر گرفته شده بود: یک منطقه حارهای، یک طوقه جنب حارهای، سه منطقه معتدل، یک طوقه سرد و یک منطقه قطبی (Koertge, 2008:153).

 

 

 

نظریه پیوستگی قاره های وگنر 6

 

 

 

 

در اواخر دهه 1890 کوپن دریافت که عامل تمایز مناطق آبوهوایی تنها درجه حرارت نیست، بلکه عواملی مانند مقدار و پراکنش فصلی بارندگی نیز در این امر دخالت دارند. استفاده از این نگرش جدید به طرح نوین و پیچیده طبقهبندی اقلیمی انجامید که وی آن را در سال 1901 با عنوان «تلاشی در طبقهبندی اقالیم بر مبنای ارتباطهای آنها با قلمروهای گیاهی9» منتشر کرد. کوپن در این نوشته، شش گروه اقلیمی را مشخص کرد: 5 منطقه براساس دما و یک منطقه بر حسب خشکی. با لحاظ کردن رژیمهای متفاوت بارشی موفق به شناسایی 24 گونه متفاوت اقلیمی شد که همگی مرزهای دقیق مبتنی بر دمای گرمترین و سردترین ماه و مقدار بارندگی داشتند و با نامهای گیاهشناختی یا جانورشناسی مشخص شده بودند (Koertge, 2008:154).

سامانه کوپن آنچنان برجسته بود که آوازه بسیاری از دیگر سامانههای طبقهبندی را تحتتأثیر خود قرار داد. برای نمونه، سامانه پیشنهادی وال در 1919 مغلوب شهرت طرح کوپن شد. الگوی وی مبتنی بر تعیین مرزهای اقلیمی براساس دمای گرمترین و سردترین ماه بود (Oliver, 2005:222).

 

 

آلفونس دو کاندل

 

 

طرح کوپن، نظر دیگر پژوهشگران علوم فیزیکی را به خود جلب کرد. اسکار درود (Carl Georg Oscar Drude) شش کمربند اصلی را مبنا قرار داد و نقشه جهانی قلمروهای گیاهی را تهیه  کرد. شیمپر (A. F.W. Schimper) کار اولیه درود drude را در مورد جغرافیای گیاهی گسترش داد و اثر خود را در سال 1898 منتشر کرد. طبقهبندی مناطق گیاهی شیمپر مشابه کار درود، مناطق گیاهی را از مرطوب تا خشک ردهبندی کرده بود. کوپن دو سال پس از انتشار مطالعات شیمپر نخستین نسخه مطالعات فراوان خود در مورد طبقهبندی اقلیمی را منتشر کرد. در این الگو، کوپن از سامانه ریاضی برای تمایز مناطق آبوهوایی استفاده کرد. او تأکید داشت که گیاهان ابزار و وسایل طبیعت هواشناختی هستند که تأثیرات عناصر مختلف اقلیمی را در درون خود ترکیب میکنند. کوپن اثر منتشر شده شیمپر را ندید و از مناطق گیاهی آلفونس دوکاندل (Alphonse Louise Pierre Pyramus De Candolle) استفاده کرد. او پژوهش خود را بر تعیین مقادیر عددی برای مرزهای مناطق گیاهی متمرکز ساخت و به مانند دوکاندل برای نمایش مناطق اقلیمی از حروف استفاده کرد (Oliver, 2005:442).

کوپن طرح طبقهبندی خود را در سالهای 1918، 1923، 1930، 1931، 1936 و 1939 مورد تجدیدنظرهای عمده قرار داد و بهویژه در مورد تعریف اقالیم گروه B اصلاحاتی به عمل آورد (Koertge, 2008:155). او هیچگاه از طریقه عمل در قبال عنصر رطوبت خرسند نبود و آشکارا اظهار میداشت:

... راههای روسیه (جایی که مدتها در آن زندگی کرده بود) در بارانیترین فصل سال، خشک و غبارآلود و در خشکترین فصل، مرطوب و گلآلود است. بنابراین، بارش نمیتواند به تنهایی موجودیت رطوبت را شرح دهد... (Hansen, 1997:112).

کوپن در اصلاحیه سامانه طبقهبندیاش که در سال 1918 منتشر ساخت به نقشه اصلی، یک نقشه آرمانی نیز افزود. وی مناطق اقلیمی را روی یک قاره فرضی بدون ناهمواری و عاری از بینظمیهای آب ـ خشکی پیاده کرد (James, 1922:69) و آن را به واسطه شکل خاصی که داشت «چغندر کوپن10» نامید (Allaby, 2007:619) (شکل 2). تلاش کوپن در ابداع ایده اقلیم آرمانی بر روی قاره ایدهآل و استنباط آبوهواهای واقعی از اقالیم آرمانی نمونه جالب توجه برتری مکتب آبوهواشناسی آلمان در دهه مذکور است. این سبک تفسیر اقلیمشناختی تأثیر زیادی در نمایش آبوهوا داشت و توانست موقعیت خود را تا زمان ظهور محاسبهگرهای الکترونیکی، بعد از جنگ جهانی دوم حفظ کند (Koertge, 2008:155).

 

نقش آفرینی دانشی ولادیمیر پیتر کوپن، زمینه سازی برای نظریه پیوستگی قاره های وگنر

 

دو تجدیدنظر نهایی طرح طبقهبندی بهصورت بخشی از مجموعه چندجلدی کتاب مرجع اقلیمشناسی منتشر شد. این سامانه طبقهبندی ریشه در بینش دوران کودکی کوپن، تاریخ اشتغال اداری ـ دانشی، رفتارهای او، احساساتش نسبت به گیاهان، پس زمینه علمیاش در روسیه، تعهد وی به ایدهآلسازی نظری و ارتباط او با آلفرد وگنر دارد (Koertge, 2008:155) (شکل 3).

 

نظریه پیوستگی قاره های وگنر 10

 

 

در سامانه نهایی کوپن، جهان به پنج منطقه اصلی تقسیم میشود که هر منطقه براساس ویژگیهای دما و بارش و تغییرات فصلی بارش و تأثیر درجه حرارت و بارندگی بر پوشش گیاهی، زیرگروههایی دارد (Oliver, 2005:442). کوپن در طراحی و تدوین سامانه خود، اثر دیگر کنترلکنندههای آبوهوایی مانند سلولهای فشار، سامانههای جبههای و جریانهای اقیانوسی را درنظر نگرفت و بهویژه به تابش خورشیدی و باد که برای رشد و پراکنش گیاهان بسیار مهم است، توجه نکرد (Smith, 2006:134-135). با وجود این، بسیاری از دانشمندان هنوز نقشه اصلی کوپن و بازنگریهای بعدی در آن را بهعنوان یک اثر بزرگ دانشی درنظر میگیرند. البته سادگی این سامانه نقش بسزایی در پذیرش گسترده و طول عمر آن تا ادبیات نوین هوا ـ اقلیمشناختی داشته است (Oliver, 2005:442). پژوهش ناک (Knock) و شولتز (Schultz) در سال 1952 نشان داد که در هفتاد کار علمی شاخص از سامانه کوپن استفاده شده است. در کارهای کوپن مشکلات متعددی در تعیین مناطق آبوهوایی و فرمولها و شاخصها وجود داشت و برخی متخصصان مانند تورنث ویت و ویلکاک مقالات انتقادی بر آن نوشتند (Oliver, 2005:222).

در این زمینه تورنث ویت اظهار میکند که کوپن در طبقهبندی خود به عامل رطوبت مؤثر11 توجه نکرده بود. بنابراین براساس سامانه او، میزان مشابه بارش سالانه در منطقه سیبری، گیاهان جنگلی را به وجود میآورد و در آفریقا سبب رشد گیاهان بیابانی میشود. تورنث ویت همچنین فقدان گروه اقلیمی نیمهمرطوب را از دیگر نقایص طبقهبندی کوپن میدانست (Koertge, 2008:vol 7:39). البته در این میان، افرادی هم بودند که سامانه طبقهبندی کوپن را در زمینهها یا مقیاسهایی بهکار بردند که در مبانی سامانه طبقهبندی توصیه نشده بودند و به همین دلیل آن سامانه را متهم به شکست کردند. با همکاری دانشمندان، بسیاری از این مسائل برطرف شد و امروزه این سامانه تصویر مستدل، معقول و قابل پذیرشی از اقالیم زمین ارائه میکند.

 

چارلز وارن تورنث ویت

 

 

 

زمینههای تاریخی طبقهبندی آبوهوایی کوپن

ولادیمیر کوپن در سامانه طبقهبندی خود، اقلیم را در ارتباط با رشد گیاهی و نوع گیاهان موجود در آن قرار داد، ولی او نخستین فردی نبود که به رشد گیاهان خاص در مکانهای معین توجه میکرد، زیرا پیش از وی دانشمندان دیگری نقشه پراکنش گیاهی را تهیه کرده و مبانی آن نظام توزیعی را شرح داده بودند (Allaby, 2007:266). از اینرو کوپن در تهیه و ارائه نقشه جهانی طبقهبندی خود به میزان زیادی از نقشههای جهانی گیاهان استفاده کرد که در سال 1866 توسط آگوست گریزباخ (August Heinrich Rudolf Grisebach) متخصص جغرافیای گیاهی در آلمان منتشر شده بود. البته تکنگاریهای کارل لینسر (Carl Linsser) که نمونه برجستهای در خصوص اثر اقلیم بر رشد و تکثیر گونههای گیاهی بهشمار میرفت نیز کمک مؤثری در طراحی سامانه طبقهبندی کوپن بود (Thornthwaite, 1943:254).

تونث ویت ادعا میکند که بهرهگیری کوپن از پنج حرف برای کدگذاری اقالیم از پنج گروه گیاهی آلفونس دوکاندل، استاد تاریخ طبیعی دانشگاه ژنو در سوئیس و یکی از برجستهترین گیاهشناسان آن زمان الگوبرداری شده است (جدول 1). دوکاندل نیز به نوبه خود این شیوه را از نامگذاری یونانیان باستان برای مناطق آبوهوایی نسخهبرداری کرده بود (Peel, 2007:1633). دوکاندل در 1855 کتاب سری جغرافیای گیاهی12 و در 1880 کتاب گیاهنگاری13 را منتشر کرد (Allaby, 2007:266). او در کتاب اول در مورد پراکنش جغرافیایی گیاهان در ارتباط با فیزیولوژی آنها بحث میکند و مینویسد:

... دمای تابستانی °10 سلسیوس حد رویش درخت را مشخص میکند. برای برخی گیاهان حارهای دمای زمستانی ° 18 سلسیوس لازم است و چنانچه دمای زمستانی به زیر °3- سلسیوس افت کند، پوشش برفی باقی خواهد ماند... (Allaby, 2007:81).

 

 

نظریه پیوستگی قاره های وگنر 13

 

 

دوکاندل به هنگام مطالعه نقشه تشکیلات14 گیاهی، پراکنش نواریشکل گیاهان حارهای و معتدل و شمالگان توجهش را جلب کرد. او فرضیهپردازی کرد که این منطقهبندی تحتتأثیر درجه حرارت ایجاد میشود. بنابراین در سال 1874 نقشه مناطق شکلی یا فرمال گیاهی را با درنظر گرفتن محدودههای دمایی وابسته به آنها ارائه کرد (Bonan, 2002:2). او در این نقشه همه گیاهان را در شش زیرتقسیم قرار داد. پنج گروه گیاهی وابسته به دامنه خاص میانگین دمای سالانه بود و یک گروه شامل گیاهانی میشد که خود را با خشکی تطبیق داده بودند (Hanson, 1997:112). کوپن در تقسیمبندی آبوهوایی خود از این نقشه، دادهها و معیارها نهایت بهره را برد. به ویژه خط همدمای °10 سلسیوس بهعنوان مرز بین اقلیم توندرا و اقالیم درختی مورد استفاده قرار گرفت و نظر به اینکه این خط توسط الکساندر سوپان، جغرافیدان اتریشی مطرح و به وسیله کوپن به‌‌کار برده شد به خط کوپن ـ سوپان15 شهرت یافت (Oliver, 2005:531).

 

 

 

نقشآفرینی کوپن در نظریه رانه قارهای

در حالیکه ولادیمیر کوپن به طرح اصلی طبقهبندی آبوهوایی خود وفادار بود و از هر فرصتی برای تکمیل آن بهره میبرد، اما با پیشرفتها در زمینه هواشناسی دینامیک بیگانه نبود. در حقیقت او یکی از پشتیبانان بزرگ این شاخه نوین علوم جوی بود و به همین دلیل ارتباط نزدیکی با مکتب هواشناسی برگن داشت. کوپن مشتاقانه کشش رو به رشد فیزیک در مطالعات پدیدههای کره زمین در دهه نخست سده بیست را دنبال و نیرومندانه آن را ترویج میکرد. از اینرو در طی دو سال ( 1908- 1910) بیشتر وقت خود را با متخصصان جوان فیزیک جوی گذراند و در همین رابطه در نگارش درسنامهای با عنوان «ترمودینامیک جو21» با همان دانشمندان جوان همکاری کرد. کتاب مزبور در طی بیست سال بعد از نگارش آن تنها منبع استاندارد در این زمینه بود. زمانی که یکی از مؤلفان جوان همکار کوپن با الزه22، دختر ولادیمیر ازدواج کرد، آن دو دانشمند مشارکت علمی قدرتمندی را بهوجود آوردند. این مشارکت که در حقیقت همکاری فراست، مطالعه ژرف و دانش گسترده پیرمرد با انرژی و بینش قدرتمند مرد جوان بود، یک سرمایه دانشی بزرگ بهحساب میآمد. این مرد جوان، آلفرد وگنر نام داشت (Koertge, 2008:154).

 

الزه وگنر در سنین جوانی و کهن سالی

 

 

آلفرد وگنر، از نجوم تا ساختشکنی در ژئوفیزیک

آلفرد وگنر23 در اول نوامبر سال 1880 در شهر برلین آلمان بهدنیا آمد. پدرش ریشارد (Richard)، کشیش بود و پرورشگاه پسران بیسرپرست را اداره میکرد و مادرش آنا (Anna) نام داشت. آلفرد بهعنوان جوانترین عضو خانواده با روحیهای مصمم و کنجکاوی بسیار، پس از دوران دبیرستان، راهی دانشگاه هایدلبرگ و اینسبروک24 شد و در سال 1905 موفق شد، دکترای ستارهشناسی را از دانشگاه برلین بهدست آورد (Cullen, 2006:106). وگنر در حین تحصیل در نجوم به کمک ویلهلم بتزولد (Wilhelm von Bezold) به تعقیب مطالعات هواشناسی پرداخت، زیرا آینده شگفتانگیزی برای فیزیک جوی متصور بود (Koertge, 2008:246). به دنبال اخذ درجه علمی بر هواشناسی متمرکز شد و توانست در دیدهبانی هوانوردی سلطنتی پروس25 در لیندبرگ26 استخدام شود. وی در این محیط با استفاده از کایت و بالون به مطالعه جو فوقانی تا ارتفاع 5کیلومتری پرداخت (Cullen, 2006:106) و براساس یافتههای خود نقش کوچکی در تأیید وجود استراتوسفر ایفا کرد (Koertge, 2008:246). در سال 1906 آلفرد و برادرش کورت (Kurt) توانستند 52 ساعت با بالون هوای گرم بر فراز آلمان و دانمارک پرواز کنند و رکورد جدیدی بر جای بگذارند بعد از دستاوردهای مطالعه جو با کایت و بالون، یک هیئت دانمارکی از وگنر دعوت کرد تا در تیم اعزامی به سفر اکتشافی در شمال شرق گرینلند بهعنوان هواشناس همکاری کند. آلفرد میبایست در این سفر که از 1906 تا 1908 طول میکشید برای نخستینبار به مطالعه تودههای هوایی و یخچالهای قطبی میپرداخت.

زمانی که وگنر برای سفر اکتشافی گرینلند آماده میشد به یک نظر علمی از کوپن برخورد کرد. آن موقع ولادیمیر کوپن رئیس ایستگاه کایت هواشناسی در گروسبورستل در نزدیکی هامبورگ بود. ملاقاتی که بین آن دو انجام شد باعث ارتباطی طولانی و ثمربخش بین آن دو شد. در ابتدا کوپن برای وگنر یک مرشد و مراد محسوب میشد، اما به زودی همکاری پژوهشی ارزشمندی میان آنها شکل گرفت.

وگنر در سال 1909 به تدریس هواشناسی و نجوم در مؤسسه فیزیکی ماربورگ27 آلمان مشغول شد (Cullen, 2006:106). وی در محیط ماربورگ، علاوه بر آموزش به پژوهش سامانمند در مورد سطحهای ناپیوستگی جو پرداخت و بین سالهای 1909 تا 1912 حدود چهل مقاله منتشر کرد که بسیاری از آنها درباره این موضوع بود (Koertge, 2008:246). وگنر پس از مدتی، مقالهها و سخنرانیهای کلاسی را که در این مؤسسه انجام میداد، در قالب کتاب ترمودینامیک جو جمعآوری و منتشر کرد. این کتاب مرجع مهمی برای این رشته در آلمان بهحساب میآمد و یکی از مباحث قابل توجه آن، بیان بنیانهایی برای نظریه نوین منشأ بارش جوی بود (Cullen, 2006:106).

وگنر در سال 1912 قبل از ترک آلمان به سوی گرینلند از الزه تقاضای ازدواج کرد. در آن زمان الزه 20 و وگنر 32 ساله بود (Mc Coy, 2006:12). به دنبال این تقاضا وگنر با همراهی کوش (J. P. Koch) کاپیتان دانمارکی، سالهای 1912 و 1913 را برای مطالعه یخچالشناسی و اقلیمشناسی قطبی در گرینلند به سر برد. تیم چهار نفری آنها برای نخستینبار یک زمستان کامل را در کلاهک یخی گرینلند گذراندند و با پای پیاده فاصله 1207 کیلومتری را پیمودند (Cullen, 2006:108). در مدتی که آلفرد در گرینلند به سر میبرد، الزه برای اینکه به همسرش نزدیک باشد به اوسلو28 رفت و مدتی را نزد خانواده ویلهلم بیرکنس (Wilhelm frimann Koran Bjerknes)، هواشناس برجسته نروژی و بنیانگذار مکتب هواشناختی برگن زندگی کرد. در آنجا الزه به جیکوب (Jacob) بیرکنس زبان آلمانی درس میداد و خود نیز، مشغول آموختن زبان نروژی و دانمارکی بود. همین زبان‌‌آموزی الزه را قادر ساخت تا در آینده گزارشهای هیئت اکتشافی دانمارک را به زبان آلمانی ترجمه کند و رابطه دوستانهای بین دو خانواده برقرار شود (Mc Coy, 2006:12; Schneider, 1996:19) بعد از سفر پژوهشی، وگنر با الزه، دختر ولادیمیر پیتر کوپن، ازدواج کرد.

یکی از مهمترین رویدادهای زندگی وگنر در سال1910 تا 1911شکل گرفت. زمانی که وگنر از تعطیلات کریسمس به دفترش در مؤسسه فیزیکی ماربورگ بازگشت، همکار و هماتاقیاش از وی خواست تا نسخه جدید اطلس آلگه ماینه29 را بررسی کند. این اطلس که توسط ریشارد آندری (Richard Andree) تهیه شده بود، نخستین اطلسی بهشمار میرفت که با استفاده از دادههای ژرفاسنجی30 تصاویری را از حاشیههای قارهای آمریکای جنوبی و آفریقا در اقیانوس اطلس نشان میداد. وگنر بلافاصله متوجه شد که نمای کلی قارهها در منحنی تراز عمق 200 متری از همتایی شگفتانگیزی برخوردار است (Koertge, 2008:246). وگنر در حین انجام این مطالعات، با نگریستن به اطلس جغرافیایی به هیجان و وجد آمد. او در این خصوص برای همسرش الزه نوشت:

... ما ساعتها بررسی کردیم و نقشههای شکوهمندی که ترسیم شد، ما را به تحسین واداشت. در یک لحظه فکری به ذهنم رسید: آیا ساحل شرقی آمریکای جنوبی دقیقاً منطبق بر ساحل غربی آفریقا نیست؟ آیا آنها زمانی به هم پیوسته بودند؟... (Mc Coy, 2006:19). اما جالبتر آنکه تطابق قارهها زمانی بهتر خود را نشان میدهد که به جای خط ساحلی، منحنیهای تراز دشتاب31 با هم مقایسه شوند. من باید این تفکر را دنبال کنم... (LeGrand, 1988:39).

البته وگنر نخستین شخصی نبود که به این مشابهتها توجه میکرد، اما اولین فردی بود که مصمم شد تا شواهد زمین ـ دیرینشناختی برای آن بیابد (Mc Coy, 2006:17). بر همین اساس آلفرد کوشید تا در کتابخانه ماربوگ شواهدی برای این داده شکلشناختی یا مورفولوژیک بیابد. او در این امر موفق بود و توانست به مدارکی در مورد نهشتههای ذغالی در جنوبگان، مرجانهای فسیل در ساحل اورگون32، بقایای گیاهان سنگواره در جزایر اسپیتزبرگن33 در اقیانوس منجمدشمالی و بقایای یخچالی در آفریقای مرکزی دست یابد. آلفرد به این ترتیب با باورهای رایج در محیطهای علمی آن روز مبنی بر ایستایی و بیدگرگونی زمین به مقابله پرداخت و نظریه جابهجایی قارهها را مطرح ساخت (Simonis, 1999:192).

او از سال 1914 تا 1919 را بهعنوان ستوان و سپس سروان پیادهنظام در ارتش آلمان خدمت کرد و دو بار در جنگ با گلوله زخمی شد (Cullen, 2006:108). جراحتهای جنگی سبب انتقال او به اداره پیشبینی هوایی ارتش آلمان گردید (Simonis, 1999:192).

زمانی که کوپن از سیوارته بازنشسته شد، وگنر جای او را گرفت و الزه و وگنر در طبقه همکف منزل پدری ساکن شدند و کوپن در طبقه دوم منزلش اقامت گزید. وگنر علاوه بر کار در سیوارته در دانشگاه نوبنیاد ماربورگ تدریس کرد و مدتی بعد، آثار پژوهشی خود را در مورد حفرههای سطح کره ماه منتشر ساخت و مدعی شد که این حفرهها منشأ آتشفشانی ندارند و در نتیجه برخوردهای کیهانی بهوجود آمدهاند. نظرات عجیب و سفرهای متعدد اکتشافی سبب شد تا دانشگاه از پذیرش او سرباز زند، اما دانشگاه گراتز از او دعوت به همکاری کرد. بنابراین وگنر به همراه خانوادهاش راهی اتریش شد و در دانشگاه گراتز بهعنوان استاد ژئوفیزیک و هواشناسی به تدریس و پژوهش پرداخت. الزه این دوره را شادترین سالهای زندگی مشترکشان قلمداد میکند. بعدها ولادیمیر کوپن و همسرش ماری نیز، به الزه و وگنر در گراتز پیوستند (Mc Coy, 2006:14). کوپن در این سفر کتابخانه مهم و شایان توجهش را که شامل چندهزار جلد کتاب بود، به همراه برد تا در گراتز به فعالیتهای علمیاش ادامه دهد (Koertge, 2006:155).

وگنر در طی سالهای 1929 تا 1930 برای سومینبار با هیئت اکتشافی گرینلند همراه شد تا در آنجا ایستگاههای هواشناسی را تأسیس کند. در سال 1930 برای چهارمین بار راهی گرینلند شد.

وگنر در اول نوامبر، پایگاه مرکزی را به مقصد ایستگاه یخچالشناسی در غرب ترک کرد و دیگر زنده دیده نشد. او به دلیل سکته قلبی یا خفگی ناشی از نشت گاز کربن مونواکسید از بخاری درگذشت. پیکر وی در دوازدهم ماه می 1931 در حالی پیدا شد که با چشمانی باز و چهرهای آرام و تقریباً متبسم در درون کیسه خواب آرمیده بود و تخته اسکیاش به شکل چلیپایی در کنارش قرار داشت. فرد همراه وگنر، اسکیمویی به نام راسموس ویلمسن (Rasmus Willemsen) بود.

او پس از تدفین ویژه آلفرد وگنر، به همراه دفتر یادداشتهای روزانه وی قصد بازگشت داشت که در طی مسیر ناپدید شد و هیچگاه پیکر این اسکیمو و دفتر یادداشت وگنر به دست نیامد (Cullen. 2006:75; Koertge, 2008:248).

 

 

همکاریهای ولادیمیر کوپن و آلفرد وگنر

جوامع علمی آن زمان، وگنر را فاقد شایستگی لازم برای ارائـــه نظریات زمینشنـــاختــی میدانستند. از اینرو مخالفتهای زیادی با نظریه رانه قارهای وی شد. اما چه عاملی آلفرد وگنر را برانگیخت تا شیفته و فریفته نظریه حرکت قارهها شود؟ پسزمینه و تجربه وی تماماً بر هواشناسی و نجوم بود. سفرهای اکتشافی وگنر به گرینلند نیز به بررسیهای هواشناختی و یخچالشناسی اختصاص داشت. پس چه سببی وگنر را به سوی رانه قارهای کشاند؟ پاسخ این پرسشها را میتوان در دیدگاههای دیرین اقلیمشناختی ولادیمیر کوپن، مرشد و مراد آلفرد وگنر یافت.

مطالعه اقلیم دیرین، همواره یکی از محورهای پژوهشی کوپن بود. بنابراین زمانی که ولادیمیر پس از مدتها کار متمرکز، طرح طبقهبندی اقلیمیاش را منتشر ساخت، فرصت یافت تا به بررسیهای آبوهوای دیرین زمین بپردازد.

آشنایی با وگنر و آمدوشدهای مکرر وی در سال 1910 به منزل کوپن، غنیمتی برای هر دوی آنها بود. دو دانشمند ساعتها به بحث در مورد نظریههای اقالیم فعلی و گذشته مینشستند و میکوشیدند شواهد زمینشناسی و دیرینشناختی آبوهوای گذشته زمین را بررسی و تحلیل کنند و به پرسشهایی در این مورد پاسخ دهند (Mc Coy, 2006:18)؛ پرسشهایی مانند: یخبندانهای قدیمی در کدام مناطق رخ دادهاند؟ در کدام محدودههایی میتوان شواهد بیابانهای دیرین مانند تپههای سنگشده، تهنشستهای تبخیری نمک و ژیپس را یافت؟ (Mc Coy, 2006:11). آنها در نتیجه این مصاحبتها دریافتند که اندیشههایشان در این موضوع مکمل هم است و میتوانند برای مطالعه آبوهواهای دیرین همکاری کنند.

کوپن و وگنر برای مطالعه اقالیم گذشته متکی به اطلاعات موجود در مورد موقعیتهای سنگواره گیاهان و جانوران غیردریایی بودند. ارتباط روشن بین گیاهان و آبوهوا، پایه و اساس تعیین مرزهای اقلیمی امروز بود. بنابراین گیاهان سنگوارهای میتوانستند بهعنوان شاخصی برای استنباط اقلیم گذشته زمین مورداستفاده قرار گیرند. نکته قابل توجه آن بود که گیاهان فسیل در بسترهای زغالسنگی یافت میشدند. با آگاهی از اینکه زغالسنگ از مواد گیاهی انبوه در محیطهای باتلاقی حارهای یا جنبحارهای تشکیل میشود، آنها توانستند اطلاعات مناسبی در زمینه اقلیم حاکم بر محیطهای زغالسنگی امروزین در زمان رویش گیاهان بهدست آورند. از طرف دیگر، نوع گیاه سنگواره (مثل نخل یا سرخس) نیز دادههای مهمی در مورد اقلیم گذشته حاکم بر مناطق فراهم میساخت (شکل 4).

اگرچه سنگواره جانوران در مقایسه با گیاهان، شاخص و نشانگر مناسبی برای آبوهواهای گذشته نبود، اما این نوع فسیلها نیز میتوانست اطلاعاتی در مورد محیط زندگی جانور دیرین (خشکی زی، آب شیرین زی، اقیانوس زی و...) ارائه کند. سنگواره جانوری که در رسوبات ویژه خشکیها یا آب شیرین یافت میشود نشان میدهد که آن جانور در محیط غیردریایی میزیسته است. زمانی که همین فسیل در منطقه دیگری پیدا شود میتوان پذیرفت که در آن موقعیت زمانی، محیط مشابه غیردریایی حاکم بوده است.

 

 

نقش آفرینی دانشی ولادیمیر پیتر کوپن، زمینه سازی برای نظریه پیوستگی قاره های وگنر

 

 

وگنر در جستوجوهای کتابخانهای خود، کتاب مرجعی در مورد سنگوارههای شناختهشده دنیا در سال 1911 پیدا کرد. به موازات مطالعه کتاب، او شیفته مشابهتهای فسیلی محیطهای غیردریایی طبقات پالئوزوئیک در آفریقا، برزیل و هند شد. بنابراین کتاب مزبور اطلاعات فراوانی در مورد پراکنش سنگوارهها فراهم ساخت و کوپن و وگنر توانستند با کمک آن، اقدام به تهیه نقشه اقالیم گذشته کنند (Mc Coy, 2006:19).

بر این مبنا، وگنر و کوپن دادههای دیرین اقلیمی را برای چند دوره زمینشناختی مانند کربونیفر، پرمین، ائوسن وکواترنری جمعآوری کردند و با انتقال این دادهها به روی نقشه، کمربندهای اقلیمی دیرین نمایان شدند (Lowrie, 1997:10).

وگنر در ایجاد پیوند و ارتباط بین پدیدهها زبردستی و مهارت خاصی داشت. از اینرو توانست از مباحث و فعالیتهایی که در منزل کوپن در مورد اقلیم دیرین انجام میدادند به بینشی روشن در مورد جابهجایی قارهها برسند. بر همین اساس شواهد یخبندانهای پالئوزوئیک در موقعیتهای دور از همی مثل آفریقای جنوبی، آمریکای جنوبی و هند را صرفاً میشد با پیوسته انگاشتن آنها و قرارگیریشان در درون یک توده خشکی واحد در گذشته، تفسیر و تبیین کرد.

وگنر با در نظر گرفتن مباحث انگیزشی در منزل کوپن در مورد اقالیم دیرین و توضیحهای احتمالی برای پراکنش مناطق یخبندان، بیابانها و تهنشستهای زغالسنگی قدیمی و با توجه به شکلهای مشخص جورچینی (پازل) قطعات خشکی، بارها نقشهها را بررسی کرد (Mc Coy, 2006:19). او با در کنار هم قرار دادن قارهها و توضیح جدایی آنها در دورههای بعد توانست بدیلی را برای مفهوم پل خشکی34 ارائه کند (Mc Coy, 2006:20). وگنر در نامهای به تاریخ 6 نوامبر 1911 خطاب به کوپن نوشت:

... برای تبیین شواهد دیرینشناختی که در سطح قارهها مشاهده میشود، دو فرایند قابل ذکر است: 1. پل خشکی که قارهها را به هم پیوند میداد؛ 2. رانش جداکننده ناشی از شکلگیری درههای بزرگ. تاکنون همواره فرایند اول مطرح بوده و فرایند دوم نادیده گرفته شده است. اما فرایند اول که بر غیرقابل تغییر بودن موقعیت همه خشکیها متکی است با مفهوم نوین ایزوستازی ناسازگار است. یک قاره سبکتر نمیتواند در درون آنچه رویش شناور است فرو بنشیند. از طرفی فاصله بین خشکیها به قدری زیاد است که نمیتوان بهطور منطقی پذیرفت آن فاصله را جانوران با شنا پیموده یا بذر گیاهان این فاصله را باد پخش کرده باشد... (Demhardt, 2005:29).

بر اساس نظر وگنر، اندیشه بهمپیوستگی قارهها و وجود یک ابرخشکی اولیه، قادر بود وجود شواهد مشابه سنگوارهای و تهنشستها را در خشکیهای دور از هم امروزی تبیین کند. این اندیشه دستاورد بزرگی بهحساب میآمد، بهطوری که این جوانه فکر و نظر، وگنر را به سمت پژوهش ژرف در مورد رانه قارهای سوق داد (Mc Coy, 2006:20).

وگنر تحقیقات گستردهای را برای تأیید نظر خویش آغاز کرد و نتیجه مطالعات خود را در مقالهای با عنوان پایه جغرافیای تحول بزرگ مقیاس عوارض پوسته زمین (قارهها و اقیانوسها) در 6 ژانویه 1912 در همایش جامعه زمینشناسی در فرانکفورت مطرح ساخت. چهار شب بعد از آن، در جامعه توسعه علوم طبیعی در ماربورگ سخنرانی مشابهی برگزار کرد (Cullen, 2006:107). شواهدی که وگنر جمعآوری کرده بود کمبودها و ابهامات زیادی داشت که بخشی از آنها به ناکامل بودن نقشههای جهانی زمینشناسی و فسیلها مربوط میشد. اما زمینشناسان برخی از مدارک او را نمیتوانستند نادیده بگیرند

 (Mc Coy, 2006:17). در این میان محافل جغرافیایی و دیرین اقلیمشناختی و زمینشناسانی که در نیمکره جنوبی پژوهشهای میدانی انجام میدادند، بیش از جوامع زمینشناسی از اظهارات وگنر استقبال کردند (Koertge, 2008:Vol 7:247). پس از این سخنرانیها، وی بدون هیچگونه شک و عقبنشینی، خود را متعهد به ساخت کامل نظریه رانه قارهای کرد (شکل 5).

 

 

 

نقش آفرینی دانشی ولادیمیر پیتر کوپن، زمینه سازی برای نظریه پیوستگی قاره های وگنر

 

 

 

ولادیمیر کوپن با مشاهده مقالات اولیه وگنر، او را به شدت مورد انتقاد قرار داد و یادآوری کرد که این نوع اظهارنظرها برای موقعیت دانشگاهیاش مسئلهساز خواهد شد. کوپن در این رابطه به وگنر خاطرنشان کرد:

... در حیطه تخصصی شما موضوعات فراوانی برای پژوهش وجود دارد. پس بهتر است از قلمرو دانشیتان خارج نشوید... (Mc Coy, 2006:20).

وگنر در پاسخ نوشت:

... اگر اکنون بتوانیم ثابت کنیم که عقل و شعور بشر به تاریخ شکلگیری زمینشناختی کره زمین دستیافته است، چرا باید در پرتاب برداشتهای قدیمی به دریا دودل باشیم؟ چرا باید پیشرفت این ایده را ده یا حتی سی سال به تأخیر اندازیم؟ من باور دارم که مفاهیم قدیمی بیش از ده سال دوام نخواهند داشت... (Mc Coy, 2006:20).

... اگر آنها نظریه جابهجایی را قبلاً در مدرسه آموخته بودند، در سراسر زندگیشان بدون قضاوت و پرداختن به جزئیات از آْن دفاع میکردند، همانگونه که با فرونشینی قارهها رفتار میکنند... (Carey, 1988:122).

کوپن با وجود مخالفت اولیه، به زودی متحد ارزشمند و مدافع سرسخت تئوری وگنر شد، زیرا کوپن نه تنها هواشناس برجسته، بلکه یک کتابخانه مرجع سیار در زمینه زمینشناسی و ژئوفیزیک در اروپای مرکزی بود (LeGrand, 1988:38). الزه در این خصوص مینویسد:

... پدر همواره کره جغرافیایی کوچکی در کتش حمل میکرد تا ایدههایی را که ناگهان به ذهنش خطور میکرد بررسی کند... (Demhardt, 2005:35).

کوپن و وگنر با استفاده از دادههای چینه شناختی کتاب مرجع «زمینشناختی منطقهای35»، وضعیت و موقعیتهای قطب دیرین و استوای دیرین را برای دوران پالئوزوئیک، مزوزوئیک و سنوزوئیک محاسبه کردند (Koertge, 2008:155). برای بازسازی اقلیم گذشته نیز از سنگآهکهای مرجانی بهعنوان نماینده اقلیم استوایی، ماسهسنگهای بادی و سنگهای تبخیری برای مناطق خشک، تورب و زغالسنگ و فسیل گیاهی برای مناطق معتدل و یخرفت‌‌های یخچالی برای مناطق قطبی استفاده کردند (Koertge, 2008:154-155). مطالعات آنها نشان داد که در دوره کربونیفر، استوا از آمریکای شمالی (از جنوبغرب به شمالشرق)، اروپای مرکزی، دریای خزر و آسیا میگذشت. بنابراین اروپای مرکزی در قلمرو بارانهای استوایی قرار داشت و قسمت اعظم وسعت آن در زیر آب بود. در نتیجه، تهنشستهای کربونیفر در اروپای مرکزی منشأ حارهای داشت (Lomolino, 2004:265).

آن دو تمامی نتایج همکاریهای خود را در مورد آبوهوای دیرین در سال 1924 در قالب کتاب «اقالیم گذشته زمینشناختی36» منتشر کردند (Lawrence, 2002:33) و در آن بهگونهای قانعکننده نشان دادند که پراکنش شواهد بارز آبوهواهای گذشته روی قارههای امروزین، فقط در صورتی قابل تبیین است که قارهها نسبت به قطب و استوای زمین حرکت کرده باشند (Taquet, 1999:85) (شکل 6). عملکرد مشترک کوپن و وگنر، اقلیمشناسی دیرین یا پالئوکلیماتولوژی را به یک علم مبدل ساخت و این دانش از حرکت قارهها حمایت کرد (Wood, 1986:67).

 

 

 

 

 

پینوشتها

1. Physical geography

2. Ecologic

3. Green house effect

4. Die Wärmezonen der Irde nach der Dauer der Heissen, Gemässigten und Kalten Zeit und nach der Wirkung der Wärme auf die Organische Welt Betrachtet

5. Handbuch der klimatologie

6. Klimaty Zemnago Shara, V Osobennosti Rossii

7. Crystalized visible climate

8. Baumgrenze (tree limit)

9. Versuch einer Klassifikation der Klimate, Vorzugweise nach iheren Beziehungen zur Pflanzenwelt

10. köppen' sche rübe

11. Moisture Effectiveness

12. Géographie botanique raisonée

13. Le Phytographie

14. Formation

15. Köppen - Supan line

16. Megatherm

17. Xerophil

18. Mesotherm

19. Microtherm

20. Hekistotherm

21. Thermodynamik der atmosphäre

22. الزه کوپن (Else köppen) متولد اول فوریه 1892 در هامبورگ، پس از ازدواج با وگنر به همراه وی به ماربورگ marburg رفت. آنها صاحب سه فرزند دختر به نامهای هیلده hilde، کیث kathe و شارلوت charlotte شدند. خانواده وگنر در سال 1919 به سرای فامیلی کوپن در هامبورگ نقلمکان کرد. الزه در تمامی طول عمر همسرش، او را همراهی کرد و حتی با طرحهای وی برای سفر اکتشافی جدید به گرینلند موافق بود. هرچند در سال 1931 زمانی که خبر مرگ همسرش را دریافت کرد تقریباً فرو ریخت. خانم وگنر ـ کوپن در سال 1916 نسخه دانمارکی گزارش سفر اکتشافی 13ـ1912 آلفرد وگنر را تحت عنوان گذر از میان بیابان سفید «Through the White Desert» ترجمه کرد. همچنین در سال 1932 دو سال پس از مرگ همسرش کتاب آخرین سفر آلفرد وگنر به گرینلند را منتشر کرد. وی در سال 1955 زندگینامه پدر خود را با عنوان ولادیمیر کوپن، زندگی یک دانشپژوه هواشناسی به چاپ رساند.

الزه کوپن، پس از جنگ جهانی دوم از گراتز به سیفلد seefeld، در سال 1980 به مونیخ و در 1989 به سیندلفینگن (sindelfingen) رفت و 27 اوت 1992 در 100 سالگی درگذشت. گلدان حاوی خاکستر او در براندنبورگ Brandenburg در کنار دختر بزرگ، مادر و پدر و برادران وخواهران وگنر دفن شد (ww.awi-potsdam.de).

23. نام وی vay-geh-nehr تلفظ میشود.

24. Innsbruck

25. Royal Prussian aeronautical observatory

26. Lindenberg

27. Physical institute of marburg

28. Oslo

29. Allgemine handatlas

30. Bathymetry

31. Continental shelf

32. Oregon

33. Spitzbergen

34. Land bridge

عدهای از دانشمندان معتقد بودند که زمانی پل بزرگی از برزیل تا آفریقا گسترده شده بوده، ولی در نتیجه انقباض ناشی از سرد شدن زمین، آن پل یا فروریخته یا در نتیجه فرونشینی به زیر آب رفته است (Cullen, 2006:107).

35. Handbuch der Regionalen Geologie

36. The Climates of the Geological Past (Die Climate der Geologischen Vorzeit)

 

 

 

منابع

 

 

1. Allaby, Michael. (2007) Encyclopedia of weather and climate, Facts on file, NY

2. Bonan, Gordon, B. (2002) Ecological climatology: Concepts and applications, Cambridge University Press

3. Carey, Samuel, Warren. (1988) Theories of the earth and universe: A history of dogma in the earth sciences, Stanford University Press

4. Cullen, Katherine. (2006) Earth science: The people behind the scienc, Chelsea House, NY

5. Demhardt, Imre, Josef. (2005) Alfred Wegener`s hypothesis on continental drift and it`s discussion in petermanns Geographische Mitteilungen (1912 – 1942), Polarforschung 75 (I), pp. 29-35

6. Hansen, Susan. (1997) Ten geographic ideas that change the world, Rutgers University Press

7. James, Preston, E. (1922) Köppen`s classification of climates: A review, Monthly Weather Review, Feb, pp. 69 - 72

8. Koertge, Noretta. (2008) New dictionary of scientific biography, Vol 5, Charles Scribner`s son, NY

9. Lawrence, David, M. (2002) Upheaval from the abyss: Ocean floor mapping and the earth science, Rutgers University Press

10. LeGrand, Homer, Eugene. (1988) Drifting continents and shifting theories: The modern revolution in geology and scientific change, Cambridge University Press

11. Lomolino, Mark, V. et al (2004), Foundations of biogeography: Classic papers with commentaries, University of Chicago Press

12. Lowrie, William. (1997) Foundamentals of geophysics, Cambridge University Press

13. McCoy, Roger, M. (2006) Ending in ice: The revolutionary idea and tragic expedition of Alfred Wegener, Oxford University Press

14. Oliver, John, E. (2005) Encyclopedia of world climatology, Springer

15. Peel, M, C. Finlayson, B, L. McMahen, T, A. (2007) Updated world map of the Köppen - Geiger climate classification, Hydrol. Earth Syst. Sci: 11.pp. 1633 - 1644

16. Saigeetha, A, J. Banyal, Ravinda, Kumar. (2006) Alfred Wegener - from continental drift to plate tectonic, Resonance, June, pp. 43 - 59

17. Schneider, Stephen, Henry. (1996) Historia scientiarum: International journal of the history of science, encyclopedia of climate and weather, University of Michigan

18. Sheppard, Eric. McMaster, Robert, B. (2004) Scale and geographic inquiry: Nature, society and method, Blackwell Publ.

19. Simonis, Doris, A. Hertzenberg, Caroline. (1999) Scientists, mathematicians and inventors: Lives and legacies: An encyclopedia of people who changed the world, Greenwood Publ. Group

20. Smith, Jaqueline. (2006) Dictionary of weather and climate, Facts on file, NY

21. Taquet, Philippe. Padian, Kevin. (1999) Dinosaure Impressions: Postcards from paleontologist, Cambridge University Press

22. Wood, Robert, Muir. (1986) The dark side of earth, Routledge

23. Thornthewaite.c.w. 1943. problem in the classification of climate. Geographical Review. 33 (2) – 233

 

 

۲۱۰۰
کلیدواژه (keyword): ولادیمیر پیترکوپن، پیوستگی قاره ها، آلفرد وگنر، رانه قاره ای، اقلیم، طبقه بندی اقلیمی، جابه جایی قاره ها
نام را وارد کنید
ایمیل را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید