عکس رهبر جدید

اتفاق بدیع

  فایلهای مرتبط
اتفاق بدیع
آفرینش ادبی یکی از نقش‌های برجسته زبان است و صنعت‌های بدیعی و زیبایی‌های زبان از این رهگذر خلق می‌شود. علم بدیع، علم آرایش کلام است و راز و رمز شیوایی و گیرایی سخن در گرو صنایع بدیعی است. شعر و زبان هنری در فارسی برآیند ادراک عمیق و احساس و اندیشه لطیف سخنوران توانایی است که با رویکرد زیبایی‌شناسی برای التذاذ ادبی خلق می‌شود و حافظه ادبی هر ایرانی از مشرب ذوق هنری سخنوران زیبابین و زیبانویس سیراب می‌شود. بی‌تردید، زبان فارسی را جذابیت و شیرینی از اینجا ناشی می‌شود. هدف این مقاله، معرفی گونه‌ای ترفند بدیعی به نام «اتفاق» است که در علم بدیع از زیرشاخه‌های ایهام به‌شمار می‌رود. اتفاق با تکیه بر ایهام به‌وجود می‌آ‌ید و بر لطف سخن می‌افزاید. این پژوهش یکی دیگر از ظرفیت‌های زبان اصیل و فاخر فارسی را که گویندگان توانا با ادراک هنری خود از زبان، به دوست‌داران هنر و سخن هنری عرضه داشته‌اند، بازنمایی می‌کند. در مقاله حاضر سعی شده است این انطباق (ایهام در تخلص) همراه با شاهد مثال‌هایی واکاوی شود. با این ترفند هنرمندانه بدیعی در زبان فارسی صنعت اتفاق رخ می‌دهد که نگارندگان آن را «اتفاق بدیع» نام نهاده‌اند. اتفاق بدیع بر لطف سخن می‌افزاید؛ چرا که در نتیجه آن کلامی ظریف، نغز و آراسته به صنعت ادبی تولید می‌شود. ادراک این آرایه و توانایی سخنور در کلام ادبی تحسین‌‌برانگیز است.

مقدمه
ایهام از عوامل زیبایی‌آفرین در سخن است، این آرایه بدیعی معمولاً در شعر رخ می‌دهد و آن را دل‌انگیزتر و جذاب‌تر می‌کند. شعر، هنر برتر در قلمرو سخنوری و عرصه هنرنمایی اندیشه‌ورزان زیبابین و زیبافکر است. شاعران اهل دل و اهل ذوق با اندیشه و بیان شگفت‌؛ خواننده را مسحور سخن خویش می‌کنند. آنان با نازک‌خیالی‌ها و ترفند‌های بیانی از قابلیت‌ها و ظرفیت‌های زبانی بهره می‌گیرند و شوری به جان واژه‌ها می‌اندازند و معانی ژرف و فرم‌های زیبا و هنری در زبان می‌آفرینند. این خلاقیت شعری کارکرد زیبایی‌شناسانه زبان را در حوزه نظم برجسته‌تر می‌سازد. ایهام و ابهام و دیگر ترفند‌های کلامی و آرایه‌های ادبی در هر نوع سخن ادبی، زیور کلام است و هر یک خالق جلوه خاصی می‌شود. به کارگیری نام شعری، با جنبه هنری تخلص از توان برتر سخنور نشئت می‌گیرد و به انحاء مختلف در آثار ادبی دیده می‌شود. اغلب شاعران از تخلص و نام شعری خود بهره هنری برده و آرایه‌هایی چون تناسب، تضاد، جناس، واج‌آرایی، تصدیر و تکرار، تجرید و ... خلق کرده‌اند. در این پژوهش، یکی از جلوه‌‌های زیبایی‌شناسی زبان ادبی در کاربرد تخلص، بحث و تحلیل می‌شود و حاصل تحقیق در اختیار مخاطبان گرامی و اهل ذوق قرار می‌گیرد؛ باشد که خوانندگان فرهیخته را خرسند سازد.



بحث و تحلیل موضوع
دو یا چند بعدی بودن معنایی واژه‌ از عوامل زیبایی‌آفرینی است. جذابیت زبان آدمی در بعد هنری آن برجسته‌تر است. توجه به نقش هنری زبان به آفرینش صنعت‌های بدیعی زیبا می‌انجامد و لطف سخن را دو چندان می‌کند. مهم‌ترین ترفند در این حوزه، ایهام است.«در اصطلاح بدیع، ایهام آن است که لفظی بیاورند که دارای دو معنی نزدیک و دور از ذهن باشد و ذهن شنونده از معنی نزدیک به معنی دور منتقل شود» (همایی، ۱۳۷۵: ۲۶۹). بعضی منظور شاعر را در معنی دور جسته‌اند.

«قدما در تعریف ایهام یا توریه می‌گفتند واژه‌ای دارای دو معنی دور و نزدیک که مراد گوینده معنی دور باشد، اما زیبایی این صنعت در این است که هر دو معنی اراده شود» (شمیسا، ۱۳۸۱، ۱۳۲). در خوانش شعر و متن ادبی، زیبایی ایهام در آن است که چند لایه بودن واژه اراده شود. از گونه‌های متعدد ایهام یکی نیز «اتفاق» است. «اتفاق در لغت به معنی با هم یکی شدن و در اصطلاح آن است که شاعر تخلص خود یا نام ممدوح یا نام مخاطب را چنان ذکر کند که معنی لغوی آن در نظر آید» (انوشه، ۱۳۸۱، ۳۳۴). در این گونه ایهام، زیبایی حاصل از چند‌معنایی واژه در تصور هر دو وجه آن است.

من اگر باده خورم ورنه، چه کارم با کس
حافظِ راز خود و عارف وقت خویشم

در این بیت، واژه حافظ دو گونه دریافت می‌شود؛ ۱.حافظ: تخلص شاعر؛ ۲. حافظ: حفظ‌کننده و نگهدارنده راز؛ این‌گونه کاربرد هنری تخلص را اتفاق گفته‌اند. ایهام در تخلص؛ «استفاده از ایهام در اشاره به تخلص شعری مرسوم بود» (شمیسا، ۱۳۸۳: ۱۳۳).

اتفاق از زیرشاخه‌های ایهام است و اتفاق بدیعی آنگاه قابل درک و دریافت است که مثل ایهام بتوان از ابعاد معنایی مختلف واژه‌ها آگاهی داشت. در اتفاق بدیع، شاعر، تخلص خود (نام شعری) را به‌گونه‌ای به‌کار می‌گیرد که در خدمت مفهوم واژه و بیت باشد. در ضمن، تخلص شاعر هم افاده شود. به دیگر سخن اتفاق، ایهامی است که در مجال اندک تخلص، فرصت تجلی و ظهور می‌یابد و نسبت به ایهام گستره محدودتری دارد. «با توجه به اشتراکی که در این دو معنایی اتفاق وجود دارد، گاهی سخن به‌گونه‌ای ادا می‌شود که غرض اصلی شاعر ادراک نمی‌شود بلکه واژه، موهم دو معناست و هر دو معنا بجا و مطلوب؛ از این رهگذر است که وجه هنری سخن، موجب زیبایی کلام شده و مخاطب یک آن، غافل‌گیر شود. جذابیت این صنعت بدیعی در آن است که خواننده مخیر و مختار است هر کدام از وجوه معنایی را که می‌خواهد اراده کند، التذاذ ادبی سخن هم ناشی از این شگرد هنری است. «ایهام یکی از وجوه میل انسان به آزادی است و حق انتخاب هر کدام از دو سوی معنی را دارد. مهم‌ترین فضیلت یک بیان ایهامی همین است که به خواننده آزادی انتخاب می‌دهد. لذتی که ما از ایهام می‌بریم از نظر روا‌ن‌شناسی فردی، پاسخی است که این‌گونه از بیان ایهامی نسبت به اراده معطوف به آزادی نهفته در وجود ما می‌دهد و در حقیقت، میدانی می‌شود برای تجلی این میل به آزادی انتخاب در مفهوم سخن» (شفیعی کدکنی، ۱۳۶۸: ۴۳۴).

هنرمندان عرصه سخنوری به مدد انواع ترفند‌های زیبای کلامی و آفرینش سخنان اعجاب‌انگیز، دل از مخاطبان اهل ذوق می‌ربایند و خوانندگانِ با احساس را مسحور کلام شورانگیز خود می‌سازند. اتفاق بدیع نیز یکی از این ترفند‌های ظریف و اعجاب‌‌برانگیز و زیباست.

اتفاق علم بدیع در اثر نوع گزینش واژه رخ می‌دهد و شاعر در آن، تخلص شعری خود یا نام ممدوح یا مخاطبش را چنان ذکر می‌‌کند که معنی لغوی آن در نظر آید. به دیگر سخن، اتفاق، آوردن اسم ممدوح یا نام شعری شاعر به نحوی جالب و ماهرانه است که تصادفی جلوه می‌کند و شاعر از زبان برای برقراری ارتباط، نشان دادن عواطف و زیبایی‌آفرینی چنان بهره می‌برد که منشأ آفرینش زیبایی می‌شود. ترفند‌های هنرمندانه، زبان را زیباتر و بدیع‌تر و سخن را جذاب‌تر می‌کنند و بر لطف کلام می‌افزایند. بدیهی است که این‌گونه هنرنمایی شاعر، از توانش زبانی خارق‌العاده و قدرت سخنوری بالا حکایت دارد. این خلاقیت کلامی گاه بسیار هنرمندانه و زیباست و بستر استفاده از این صنعت، زمانی فراهم می‌شود که لفظ تخلصی شاعر واژه‌ای دارای معانی مختلف و ایهامی باشد تا با انعطاف‌ بیشتری در فضای کلام جلوه کند.



اتفاق بدیع، ایهام یا اتفاق در تخلص
خلاف تو بر دشمنان نیست فرّخ
ازیرا که تو برکشیده خدایی (خجسته/ تخلص شاعر)

به صد مهرگان دگر شاد کن دل
که تو شادی و فرخی را سزایی (هر دو شاهد از فرخی سیستانی)

ای شعر، ای تو جان دگر در من
در بند تن اسیر، منم یا تو
من در اسارتم تو در آزادی
یا للعجب، امیر منم یا تو (امیر فیروز‌کوهی)

ـــــــــ

فروغ فرخزاد در غزلی به اقتفای غزل سایه، هر دو اسم را به ایهام آورده و اتفاق پدید آمده است.

در سایه‌ها فروغ تو بنشست و رنگ باخت
او را به سایه از چه سیه‌پوش می‌کنی

ـــــــــ

ملا مخفی رشتی از ترفند بدیعی ایهام در تخلص خود مکرر استفاده کرده است:‌

ز سوز سینه مخفی شد این قَدَر معلوم
که همچو خس، مژه‌اش در گریستن می‌سوخت

ــــــــــ

از سینه برون تا نکنی کینه مردم
بیرون نرود کینه‌ات از سینه مردم
سالک بدِ هر کس به تصور نتوان گفت
پیدا نبود رازِ دل از سینه مردم (سالک قزوینی)

ــــــــــ

سِرِّ غم عشق، بوالهوس را ندهند
نور دل پروانه، مگس را ندهند
عمری باید که یار آید به کنار
این دولت سرمد، همه کس را ندهند (سرمد کاشی)

ـــــــــــ

ز سوسن یادگیر آزاده خویی
که از آزاده ناید جز نکویی (سوسن آل داوود)

ــــــــــ

راز نهان‌دار و خمش، ور خمشی تلخ بود
آنچه جگر سوزه بود باز جگر سازه شود (مولانا)

 
به یاوه کس نشود شهریارِ ملک سخن
تو عشق و همتِ من وَرز و از من افزون باش (محمد‌حسین شهریار)

ـــــــــــ

از شواهد مذکور به‌خوبی برمی‌آید که شاعر، تخلص خود را به گونه‌ای به‌کار گرفته که از سویی در خدمت مفهوم بیت قرار گرفته است و از دیگر سو، تخلص شاعر را هم افاده می‌کند.

یغمای جندقی نیز با ترفند هنری زیبا در عین بهره بردن از اتفاق بدیع، به تعویض تخلص خود اشاره‌ای هنرمندانه کرده و بر لطف کلام و جذابیت سخن خود افزوده است.

نمی‌گویم به بزمم باش ساقی، می به مینا کن
چو با یاران کشی می، یاد خون آشامی ما کن
به من از مال دنیا یک تخلص مانده مجنون است
به کار آید گر، ای لیلی وش آن را نیز یغما کن
نه سایه دارم و نه بَر، بیفکنندم و سزاست
و گرنه بر درختِ تَر، کسی تبر نمی‌زند (هوشنگ ابتهاج‌ سایه)

می‌دانی اشعار مرا از چیست مردم بر شده
هر بار طردم می‌کنی، من منزوی‌تر می‌شوم (حسین منزوی)

وحید افتاده در گرداب لا از ساحل وحدت
تو نوحِ وقتی، او را ساکن کشتی الّا کن (وحید دستگردی)

نه تاج کیان مانَد نه افسرِ ساسانی
ای دل ز چه نالانی؟ تاج از تو کلاه از من (محمد هاشم افسر)

صدای ناله عارف به گوش هر که رسید
چو دف به سر زد و چون چنگ در خروش آمد (عارف قزوینی)

نظام عشق برافکند پرده از رخسار
امید آنکه از او پرتوی به جان آید
چو رانده از همه جا گشتی آخر عمری
بلای جان نظام وفا شدی ای دل (نظام وفا)

گشت در بستان عشقت طبع من رعنا نهالی
کز خرد بیخ و ز حکمت بر، ز دانش بار دارد
دل را که تو دادیش یکی قطره حکمت
پر لؤلؤ لالا شده دریای تو بینم (علی‌اصغر حکمت)

الهی، شوق تو بفروخت دل را
که مهر تو خریدارم بگردد (الهی قمشه‌ای)

اینکه خاک سیهش بالین است
اختر چرخ ادب پروین است (پروین اعتصامی)

سرمایه شاعر همه رنج است ولیکن
رنجی که ز افسرده دلان وام گرفته است
(ابوالحسن ورزی/ رنجی)



نام مخاطب
شاعران هنرمند گاه اتفاق را برای مخاطب نیز به کار می‌برند. قرار قهر به قانون مهرورزان نیست

تو را که گفت که در فتنه پیچ و مفتون باش (شهریار)

شهریار مخاطب خود (مفتون امینی) را چنان زیبا و خلاقانه خطاب کرده است که معنی لغوی واژه بیشتر در نظر آید؛ گو اینکه اتفاقی، این واژه تخلص فرد مورد‌نظر شهریار هم هست.

محمود بوَد عاقبت کار در این راه
گر سر برود در سر سودای ایازم (حافظ)

واژه «محمود» در معنی «پسندیده» با فضای بیت درآمیخته است و با ایاز ایهام تناسب تلمیحی دارد و ادراک این رابطه هنری موجب التذاذ ادبی می‌شود.

همگر که به عمر خود نکرده‌ست نماز
شک نیست که هرگز به امامی نرسد (مجد همگر)

واژه امامی نیز با نماز در این بیت یادآور امام جماعت و جمعه در نماز است.



نام ممدوح
هیچ چیز اندر جهان چون شمس نیست
شمسِ جان فرد است، او را امس نیست (مولوی- شمس)

از این نوع تفنن ادبی در شعر شاعران فارسی زیاده دیده می‌شود که به رونق سخن و دلربایی کلام می‌افزاید و شیرینی زبان فارسی ناشی از این عوامل درون‌متنی سخنوران تواناست.



تخلص
تخلص در لغت به معنی رهایی جستن، رستن و رهایی است اما در علم بدیع دو کاربرد جداگانه دارد:

الف) تخلص در قصاید مدحی، که گریز زدن به مدح ممدوح است؛

ب) تخلص در غزل، که نام شعری شاعر است.





تخلص قصیده
تخلص در معنی گریز از مقدمه قصیده و وارد شدن به تنه اصلی و مدح، از صنعت‌های بدیعی است و در واقع، رهایی از مقدمه‌ قصیده و پرداختن به اصل گفتار و مقصود نهایی قصیده است. گاه تخلص، گریز شاعر از مفاخره، شکایت، حکایت رنج‌ها به ستایش ممدوح یا ورود به تنه اصلی قصیده است؛ در این نوع تخلص، هنر‌نمایی شاعر در «حسن تخلص» به اوج می‌رسد و زیباترین تخلص، تخلص یک‌بیتی است؛ زیرا ایجاز بیشتری دارد.



تخلص غزل
تخلص یا نام مستعار یا نام شعری شاعر، نامی است که شاعر در بیت آخر یا ابیات پایانی قصیده و غزل ذکر می‌کند و آن از همان ادوار اولیه شعر فارسی وجود داشته است. برای انتخاب تخلص، شاعران به دنبال واژه‌هایی با معانی مختلف و اوزان عروضی متناسب بوده‌اند که انعطاف بیشتری برای آفرینش هنری داشته باشد و در کارکردهای شگفت و بدیع به کار آید. شاعران در انتخاب نام شعری، اغلب دو ویژگی‌ را مدنظر داشته‌‌اند: یکی معنای نیک و چند بعدی بودن معنای واژه، و دیگر وزن عروضی خوش آهنگ تا در هنرنمایی‌های شاعرانه آزادی عمل بیشتری داشته باشند و آن را در ارکان عروضی بیت بگنجانند.
کارکرد عام تخلص همان نام شعری است که در حکم امضای شاعر است تا شعر او به دیگران نسبت داده نشود. تخلص جزئی از پیکره شعر فارسی بوده است و همچنان ادامه دارد.



تخلص هنری
تخلص هنری تخلصی است که با صنعت‌های ادبی درآمیزد و علاوه بر نام شعری به صورت جناس، تجرید و اتفاق در شعر جلوه کند و چند‌لایگی لفظ بر زیبایی و آرایش سخن بیفزاید.



جناس تام
راز نهان دار و خمش، ور خمشی تلخ بود
آنچه جگر سوزه بود باز جگر سازه شود (مولانا)

هیچ چیز اندر جهان چون شمس نیست
شمسِ جان فرد است، او را امس نیست (مولوی- شمس)



تجرید یا خطاب النفس
برای گردن و دست زنِ نکو پروین
سزاست گوهر دانش نه گوهر الوان (رخشنده اعتصامی/ پروین)



تخلص پنهان
گاه شاعر در تنگنای وزن و فضای معنایی از مترادف تخلص خود یا تجزیه کردن نام شعری خود به بخش‌های مختلف بهره می‌جوید. این گونه هنرنمایی در کلام هنرمندان سخن‌گستر برای مخاطب، تخلص را تداعی می‌کند که از آن به تخلص پنهان یا شبه تخلص تعبیر شده است (کاظم خانلو و دیگران، ۱۳۹۲).

در سخن پنهان شدم مانند بو در برگ گل
هر که دارد میل دیدن، در سخن بیند مرا (ملا مهدی رشتی/ مخفی)

ماییم که در پای تو چون خاک رهیم
مدهوش و زدست رفته از یک نگهیم (رهی معیری)

تمام قصه سهراب و نوشدارو.../ چه کسی بود صدا زد سهراب.../ یک نفر باز صدا زد سهراب...

فاتح شدم/ خود را به ثبت رساندم/ خود را به نامی در یک شناسنامه مزین کردم/ هستیم به شماره مشخص شد/ زنده باد ۶۷۸ صادره از بخش ۵ تهران/ فروغ فرخزاد

شاعر نام خود را به گونه‌ای عادی و بی‌آنکه بخواهد تخلص بیاورد، در کلام ذکر می‌کند و مخاطب را تخلص شاعر تداعی می‌شود.



شیوه‌های تخلص‌گزینی
گاه شاعران نام شعری یا تخلص را با اغراضی خاص و به شیوه‌هایی برگزیده‌اند. ذکر شاهد به روشن شدن بحث کمک می‌کند.

۱. زادگاه شاعر: نخستین تخلص‌ها معمولاً پسوند اسم شاعر و نشانگر زادگاهش بوده‌اند: رودکی (روستای رودک از توابع سمرقند)، ابوالفرج رونی (رونه از توابع نیشابور).

۲. صفت یا ویژگی‌ شاعر: رشید‌الدین وطواط، چون رشید ریزنقش و دارای جثه کوچک مثل وطواط (خفاش) بود. حافظ چون قرآن را از بر بود.

۳. شغل شاعر: فرید‌الدین عطار نیشابوری (داروفروش)، بابافغانی شیرازی سکاکی (کاردساز)، نجم‌الدین محمد شروانی فلکی (ستاره‌شناس)، قوامی رازی خبازی (نانوا)، شمس‌الدین محمد‌بن عبدالله نیشابوری کاتبی (مکتب‌دار و خو‌ش‌نویس).

۴. از نام شاهان عصر یا ممدوح شاعر: ابومحمد شرف‌الدین مصلح‌بن عبدالله شیرازی سعدی (از اتابک سعدبن‌زنگی)، ابوعبدالله محمدبن عبدالملک معزّی (معز‌الدین ملکشاه‌بن الب ارسلان)، منوچهری (منوچهر‌بن قابوس)، خاقانی (خاقان اکبر منوچهر شروانشاهان).

با شکل‌گیری قالب غزل در شعر فارسی و رواج آن، آوردن تخلص در اغلب غزل‌ها رواج یافت و دلیل اینکه در غزل تخلص برمی‌گزیدند این بود که شعر آن‌ها از آثار شاعران دیگر بازشناخته شود. تخلص‌ها براساس شغل، کار و نسبت خانوادگی شاعر، ممدوح یا خاستگاه جغرافیایی (شهر، روستا) گزینش می‌شد (شفیعی کدکنی، ۱۳۸۲: ۶۴).



تجرید یا خطاب‌النفس
«تجرید که تخاطب شاعر با نفس خود است از مسائل مربوط به تخلص در شعر است» (شمیسا، ۱۳۸۱، ۱۸۵).«شاعر توانا از نفس خود یکی را مثل خودش مخاطب قرار می‌دهد و به‌طور غیرمستقیم با او سخن می‌گوید و پیام خود را منتقل می‌کند» (جعفری کلیبر، ۱۳۹۰، ۱۴۲). یکی از جلوه‌های هنری تجلی تخلص در شعر فارسی، تجرید یا خطاب‌النفس است. شاعر نام شعری خود را در جایگاه دیگر کس چنان به کار می‌گیرد و اندیشه‌ها و اندرزهایش را به او القا می‌کند؛ به‌طوری که تصور می‌رود با کسی غیر از خود سر صحبت دارد.

تو دوستان مسلم ندیده‌ای، سعدی
که تیغ بر سر و سر بنده‌وار در پیش‌اند

گو اینکه مخاطب سعدی شخص ثالثی است که شاعر سخنش را بر او عرضه می‌دارد و ارزش دوستان مخلص را باز‌تعریف می‌کند.

جای دیوانه چو در شهر چو در شهر ندادند، هما
در خرابات مگر سایه دیواری نیست (علامه همایی)



کارکردهای خاص تجرید
۱. انتقاد و پند و اندرز شاعر به‌طور غیرمستقیم که هم بر تأثیر کلام می‌افزاید و هم شاعر را از عواقب سیاسی و اجتماعی می‌رهاند؛ چرا که شاعر در ظاهر خود و در حقیقت دیگری را به باد انتقاد می‌گیرد.

۲. ممدوح جای خود را به معشوق می‌دهد.

۳. تخلص، نام ممدوح یا معشوق را یادآور شده که شاعر در عین فروتنی شعر خود را به معشوق منسوب می‌کند.



تخلص در شعر معاصر
شاعران معاصری که شعر کلاسیک سروده‌اند، تخلص داشته‌اند؛ مثل بهار، پروین، شهریار، فرخی یزدی، عشقی، نیما.
همچنین هوشنگ ابتهاج (سایه)، احمد‌ شاملو (بامداد)، مهدی اخوان ثالث (امید)، شفیعی کدکنی (سرشک) به نوعی در شعر خود تخلص داشته‌اند. در مجموع، تخلص در شعر معاصر رفته‌رفته کم‌رنگ‌تر می‌‌شود.



نام مستعار
نام مستعار در طنز به نامی اطلاق می‌شود که طنز‌پرداز آن را به عاریت می‌گیرد و سخن خود را با آن نام به جامعه عرضه می‌کند. مستعار در طنز حکم تخلص در شعر را دارد. عمر نام مستعار بسیار کوتا‌ه‌تر از تخلص است. در آثار طنز‌پردازان کهن، نام مستعار دیده نمی‌شود. به این ترتیب، در می‌یابیم که آوردن نام مستعار، پدیده‌ای نوین در عرصه طنز فارسی است و آن نامی است که برخی افراد به جای نام اصلی و رسمی خود به کار می‌برند و آن را معمولاً برای یک دوره موقت برمی‌گزینند. نام مستعار، مفهوم مخفی نگه‌داشتن هویت را به ذهن متبادر می‌کند در مقابل، نام هنری و نام ادبی بر هویتی شناخته شده دلالت دارد. در عرصه هنر و ادبیات فراوان‌اند کسانی که به دلایلی ترجیح داده‌اند با نامی غیر از اسم شناسنامه‌ای خود فعالیت کنند تا کیستی‌شان بنا به مصلحتی در هاله‌ای از ابهام بماند.

نام مستعار نویسندگان را نام قلمی و نام مستعار هنرمندان و بازیگران را نام هنری گویند. بعضی از نویسندگان تمام یا بخشی از آثار خود را بنا به دلایلی با نام مستعار منتشر می‌کنند. هنرمندان طنز‌نویس و طنز‌پردازان توانمند در گزینش «مستعار» معیاری برای خود داشته‌اند و معمولاً از حال و روز خود، مخاطب، خواست خوانندگان، فضای سیاسی اجتماعی و مواردی از این قبیل الهام می‌گرفته و گاه در انتخاب مستعار از ذوق ادبی و هنری بهره جسته‌اند (محسنی، ۱۳۸۴: ۵۸).

طنز‌پردازان مستعارهایی متناسب با حال و روز خوانندگان آثار خود را برمی‌گزینند و هر کدام از آن‌ها را در فضایی خاص و برای موضوعی ویژه به کار می‌برند ولی به یکی از این نام‌ها نامورترند. در عالم طنز نام مستعار بسیار زیاد است؛ برعکس تخلص که اغلب یکی است و به‌ندرت شاعری بنا به دلایلی دو تخلص داشته، ابتدا به یکی تخلص کرده بعدها آن را عوض کرده و با دومی نام‌بردار شده است. مولانا هر دو تخلصش فعال بوده است (شمس، شمس تبریز و خموش، خاموش)

نویسنده نکته‌پرداز به‌طور غیرمستقیم به طرف مقابل می‌رساند که نخود هر آش، لجباز و ... شده‌ای. گاه نام مستعار خود تصویری پارادوکسی‌ است: مثل شاغلام، شیخ‌ بچه، جوجه اسدالله.

شیخ‌الشعرا: خسرو فرشید‌ورد/ یکی از بزرگان اهل تمیز: عمران صلاحی

گل‌آقا، ریش‌سفید، گردن شکسته، میرزاگل، عبدالفانوس، ابوالپیاده، مش رجب، ممصادق: کیومرث صابری فومنی، دخو، دخو‌علی، خادم‌الفقرا، جغد، خرمگس، دمدمی، نخود هر آش، برهنه، خوشحال، اسیرالجوال، رئیس انجمن لات و لوت‌ها: علی‌اکبر دهخدا/ خروس لاری: ابوالقاسم حالت

آرایه ایهام در آفرینش مستعار و تخلص کارکرد وسیعی دارد. گوناگونی معنا و یکسانی لفظ نوعی غافل‌گیری و برجستگی ایجاد می‌کند که دلنشین و هنری است. توجه به معانی چند بعدی این واژه‌ها در عالم بدیع موجب التذاذ دو سویه گوینده و شنونده پیام‌هاست که هر دو مضمون پذیرفتنی و مورد‌نظر بوده و از این منظر به خلق زیبایی ادبی و هنر بدیعی منجر شده است. مستعار و تخلص برچسب و مهر هنری هنرمند است که اثر او را از دستبرد مصون می‌دارد.

کاربرد نام مستعار در سازمان‌های سیاسی و نظامی دولت‌ها نیز رایج است.

برخی نام‌های مستعار مشهور
لنین: ولادیمیر ایلیچ اولیانف/ ابوعمار: یاسر عرفات

استالین:‌ یوسف ویساریونوویچ ژوگاشویلی/ مارک تواین: ساموئل لنگهورن کلمنس

گوهر مراد: غلام‌حسین ساعدی/ امیرکبیر: تقی فراهانی/ بزرگ علوی: مجتبی علوی

امروزه با گسترش اینترنت و پیدایش شبکه‌های اجتماعی، تعاملات افراد در دنیای مجازی با نام مستعار (یوزِرنِیم یا نام کاربری) مقدور است و این نام اغلب غیر از نام اصلی و رسمی افراد است و اغلب کاربران از آن استفاده می‌کنند.



منابع
۱. انوشه، حسن. (۱۳۸۱). دانشنامه ادب فارسی. جلد۲، کتابخانه ملی ایران.
۲. جعفری کلیبر، فاطمه. (۱۳۹۰). دانش‌‌های ادبی. تبریز: آوای بیرنگ.
۳. شفیعی کدکنی، محمد‌رضا. (۱۳۶۸). رستاخیز کلمات. تهران: نشر سخن.
۴. شمیسا، سیروس. (۱۳۸۱). نگاهی تازه به بدیع. تهران: انتشارات فردوس.
۵. محسنی، احمد. (۱۳۸۴). نشریه فنون ادبی. تخلص در ادبیات فارسی.
۶. وحیدیان کامیار، تقی. (۱۳۸۷). بدیع از دیدگاه زیبایی. تهران: سمت.
۷. همایی، جلال‌الدین. (۱۳۷۵). فنون بلاغت و صناعات ادبی. تهران: نشر هما.


۸۵۱۱
کلیدواژه (keyword): آفرینش هنری زبان، بدیع، ایهام، تخلص، اتفاق، اتفاق بدیع، نام مستعار،جنس تام،تجرید،خطاب النفس،تخلص هنری،تخلص پنهان،نام مستعار،نام ممدوح،تخلص غزل،تخلص قصیده،
نام را وارد کنید
ایمیل را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید