عکس رهبر جدید

در نکوهش آموزش مهارت ها: مهارت دهی، مانع مهارت یابی

  فایلهای مرتبط
در نکوهش آموزش مهارت ها: مهارت دهی، مانع مهارت یابی
مهم‌ترین مهارتی که در مدرسه باید به دانش‌آموزان آموخت این است که بدانند هیچ مهارت مهمی در مدرسه قابل آموختن نیست! ......... ناشناخته
 

 

آوردهاند، مردی نزد شیخ آمد و گفت خواهم که خرقه پوشم. شیخ گفت ما را مسئله این است. اگر آن را جواب دهی، شایسته خرقه باشی. شیخ از مرید پرسید، اگر مرد چادرِ زنی در سر گیرد، زن شود؟ گفت نه. گفت اگر زنی جامه مردی درهم پوشد، هرگز مرد شود؟ گفت نه. گفت، تو نیز اگر در این راه مرد نهای، بدین مُرقع پوشیدن مرد نگردی» (تذکرئالاولیا، عطار نیشابوری، ص 123).

این حکایت کوتاه، کنایتی گویا را در وصف آموزشهای صوری و قالبی در نظامهای آموزشی نشان میدهد که تا چه اندازه از واقعیت آموزش دور شدهاند بعضی بر این تصورند که با آموزش مهارتهای زندگی در مدرسه، دانشآموزان کاشف و صاحب مهارتهای زندگی میشوند! و بر این خیال خام دلخوش کردهاند که افراد با وصف چراغ و نور به روشنایی و نور میرسند و یا با تکرار کلمه آب، از تشنگی خود میکاهند. حال آنکه به قول شیخ ابورجاء خمرکی: «بدان که به دانستن و داشتن دارو، بیماری درمان نشود. درمان بیماری به خوردن دارو باشد.۱»

ای عزیز!

آدمی نه چنان است که هرچه بشنود بداند و نه چنان است که هر چه بداند، در آن مقام باشد.

نه هر که از حقیقت سخن گوید، حق است،

همچنانکه نه هر که از گنج سخن گوید، صاحب گنج است.

اگر هر که  از چیزی سخن گفتی، آن چیز بودی، کارها آسان شدی»!

علم بیعمل چون سوزن خیاط دان که بیرشته بود؛ تو را چند مسئله از صفت وی حاصل شود.۲

آیا با آموختن ذهنی مهارتها میتوان به مهارتهای عملی دست یافت؟ آیا با آموختن مهارت شنا، بدون درافتادن در آب، میتوان شناگر شد؟ آیا با خواندن کتاب راهنمای رانندگی میتوان راننده شد؟

نه هر که راه دید در راه برفت

و نه هر که رفت به مقصد رسید.

بسا کسا که شنید و ندید

و بسا کسا که دید و نشناخت

و بسا کسا که شناخت و نیافت۳!

هدف از آموزشها و آزمونهای مدرسهای، آگاهی از ویژگیهای شخصیتی افراد است، حال آنکه هدف از آزمونهای الهی، آشکارسازی ویژگیهای افراد و آنگاه سازندگی و بالندگی این ویژگیها در بستر ابتلائات زندگی است تا در این امتحان گدازنده، گوهر وجود آدمی در متعالیترین شکل آن پرورش یابد. آنگونه که اقبال لاهوری به زیبایی بیان کرده است:

زندگی در صدف خویش گهر ساختن است

در دل شعله فرورفتن و نگداختن است.

در آموزههای قرآنی، ابتلا و امتحان به معنای قرار گرفتن در معرض سختیها و چالشهای زندگی به شکل طبیعی است تا در متن این حوادث ناخواسته گوهر وجودی انسانها به طور شایسته توسعه و تقویت گردد، اما آنچه در آزمونهای مـهارتســنجی در کلاسهـــای درس مشـاهده میشود، صرفاً افزایش دانش بدوی بینش است که به منش انسان ربطی ندارد. به بیان دیگر، در مــهارتآموزیهـای مدرسهای، هدف، توسعه دانش مهارتها و شناخت ویژگیهای افراد در مواجهه با حوادث زندگی است، اما در ابتلا و آزمون الهی، هدف، ظهور و آشکارسازی قابلیتهای وجودی و آنگاه تحول و تبدل روحی است. یکی از سنتهای الهی که در قرآن کریم بر آن تأکید بسیار شده، امتحان و آزمایش است. قرآن گاه از این سنت به «ابتلا» تعبیر کرده و در مواردی با عنوان «امتحان» از آن یاد کرده است. آزمایش از اهداف خلقت شمرده شده است:

«الذّی خَلََقَ الْمَوتَ و الْحَیائَ لِیَبْلُوَکمْ ایُّکمْ احْسَنُ عَمَلاً و هُوَ الْعَزیزُ الْغَفورُ» (مُلک/۲): «آن کس که مرگ و  حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک از شما بهتر عمل میکنید و او شکستناپذیر و بخشنده است».

«وََ لَنَبْلُوَنَّکم حتّی نَعْلَمَ الْمُجاهدینَ مِنْکمْ و الصّابرینَ و نَبْلُوَ اخبارَکم» (محمد/31): «ما همه شما را قطعاً آزمایش میکنیم تا معلوم شود مجاهدان واقعی و صابران از میان شما کیاناند و اخبار شما را بیازماییم».

جمله «حتی نعلم المجاهدین منکم» به این معنا نیست که خداوند از این گروه آگاهی ندارد، بلکه منظور تحقق معلوم الهی و مشخص شدن اینگونه افراد است. یعنی، تا این علم الهی تحقق خارجی یابد و عینیت حاصل کند و صفوف مشخص شود.»

وَ لَنَبْلُوَنَّکمْ بِشَیءٍ مِنَ الْخَوفِ وَ الْجُوعِ و نَقْصٍ مِنَ الْأمْوالِ وَ الْأنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ  بَشّرِ الصّابرین» (بقره/ 155): «قطعاً همه شما را با چیزی از ترس، گرسنگی و کاهش در مالها و جانها و میوهها آزمایش میکنیم و بشارت ده به استقامتکنندگان».

هدف از ابتلا، تشخیص قابلیتهای افراد، سازندگی و پرورش استعدادها و برخورداری از پاداش و عقاب است.

تشخیص به معنای «عیان کردن خصوصیات و باطن اشخاص به صورت مشاهدهپذیر، ملموس و مشخص» است. این تشخیص  یک کارکرد صرفاً حکایتگرانه، همچون توزین و اندازهگیری در آزمایشهای بشری، ندارد:

شناسایی مجاهدان و شکیبایان (جاثیه/22) و خــــداترســان (مائده/94)، تشخیص شاکران از ناسپاسـان (نمل/40)، تشــخیص آخـرتباوران (سبا/21) و جداسازی پاکان از ناپاکان. (آلعمران/  179).

در تعریفهایی که دانشمندان مسلمان برای ابتلا ارائه کردهاند، معنای لغوی واژه ملحوظ است، مـثل «آشــکارسـازی مقدرات انسان و بروز دادن داراییهای بالقوه با نشانههای ظهوربخش و حوادث و تکالیف فعلیتبخش به قصد ترتب ثواب و عقاب۳»، و یا «شکوفاسازی استعدادهای بالقوه سعادتساز یا شقاوتبار انسان به کمک اوامر و نواهی الهی و حوادث فردی و اجتماعی».

 در واقع، هدف اصلی تصفیه قلوب و ظرفیتگستری وجود و خالصسازی روح و روان است: «وَلِیَبْتَلیَ اللهُ ما فی صُدورِکم و لِیُمَحِّصَ ما فی قُلُوبِکمْ و اللهُ علیمُ بذاتِ الصّدُورِ.» (آل عمران/ 154): «و (امتحانات) برای این است که خداوند آنچه در سینههایتان پنهان دارید، بیازماید و آنچه را در دلهای شما (از ایمان) است، خالص گرداند»، «زیرا خداوند دلهایشان را برای تقوا خالص (امتحان) کرده است»: «اولئک الّذِینَ امْتَحَنَ اللهُ قُلُوبُهُمْ لِلتّقْوَی لَهُم مَغْفِرَئٌ وَ اجْرٌ عَظیمٌ» (حجرات/3). «چنین نبود که خداوند مؤمنان را به همانگونه که شما هستید، واگذارد، مگر آنکه ناپاک را از پاک جدا سازد»: «ما کانَ اللهُ لِیَذَرَ الْمُؤمنینَ علی ما انْتُمْ عَلَیْهِ حتی یَمیزَ الخیِثَ مِنَ الطیب»
(آل عمران/179).

همه این آیات نشان میدهند که غرض از آزمونگری، چیزی فراتر از آموزش صوری مهارتهای زندگی است؛ مهارتهای زندگی نه در حفظ مطالب درسی و امتحانات کلاسی، بلکه در میدان چالشهای توفنده و ذوبکننده زندگی پایدار میشوند.

شاید بتوان گفت، بزرگترین مانع مهارتیابی دانشآموزان، مهارتدهی به آنهاست و این همان کاری است که ما در سالهای اخیر در حال انجام آن هستیم؛ بیآنکه به نتایج وارونه آن بیندیشیم.

مهارتهای زندگی نه در متن کتابهای درسی، بلکه در متن زندگی و در تعامل با حوادث و رویدادهای واقعی کشف میشوند.

نخستین اصل در آموزش مهارتهای زندگی این است که این مهارتها از طریق گفتار و نوشتار قابل آموزش نیستند. نخستین اقدام برای توسعه مهارتهای زندگی این است که از یاددهی آنها در قالب درس و گفتار پرهیز شود:

هیچ نامی بیحقیقت دیدهای

یا ز گاف و لامِ گل، گل چیدهای

اسم خواندی رو مسمی را بجو

مه به بالا دان نه اندر آب جو (مثنوی، دفتر اول، 3458)

آنکه به دانستن دانش مهارتها، بدون مواجهه با موقعیتهای  عملی، بسنده کرده است، به منزله کسی است که با در دست داشتن نسخه دارو و بر شمردن خواص داروها در صدد درمان بیماری است.

فرمود: «مَن عمِلَ علِمَ»: یعنی آنکه عمل کرد، دانست. دانستن حفظ کردن کلمات نیست، بلکه روح بخشیدن به آنها از طریق کردار و عمل است. به تعبیر داستایوفسکی:

آگاهی از زندگی مهمتر از خود زندگی است. شناخت خوشبختی مهمتر از خود خوشبختی است»؛ این همان [نگرشی] است که ما باید علیه آن بجنگیم!

مهارتآموزی، داشتن مهارتها نیست، بلکه درآمیختن طبیعی با حوادث زندگی در موقعیتهای طبیعی آن است که مهارتها از دل بینشها زاده میشود.

علم آن بود که هر کجا تو از برای آن آموخته باشی، در آن جایگاه به کار داری و بدانی که مرا این علم اینجا میباید.٤

ما با درس دادن مهارتهای زندگی به کودکان، امکان درس گرفتن آنها از زندگی را نابود کردهایم؛

ما با کمک کردن به فرزندان، ریشه خودیاری آنها را از ریشهها میخشکانیم!

گفت: من نیرو خواستم و خداوند مشکلاتی سر راهم قرار داد تا توانمند شوم. من دانش خواستم و خداوند مجهولاتی برای حل کردن به من داد. من سعادت و ترقی خواستم و خداوند به من قدرت بخشش و نیروی تولید داد. من شهامت خواستم و خداوند موانعی بر سر راهم قرار داد تا خود را میان آنها بیابم. من انگیزه خواستم و خداوند مسائلی را به من نشان داد تا آنها را کشف کنم. من عشق خواستم و خداوند نیازمندانی بر سر راهم قرار داد تا به آنها کمک و محبت کنم.

من به آنچه نیاز داشتم نرسیدم، اما آنچه از آنها فرار میکردم، به من داده شد.

پس همه خوشبختیها و موفقیتهایی که به من روی آورند، از درهایی وارد شدند که من به دقت و جدیت در پی بستن آنها بودم (لردبایدوم).

پس رشد و پختگی کودک به میزان ظرفیت و قابلیت او در برابر ناملایمات، شکستها و رنجهای اجتنابناپذیر زندگی وابسته است.

کودک زمانی از امنیت درونی برخوردار است که بتواند در برابر ناامنیهای بیرونی احساس امنیت کند.

کودک زمانی خوشبخت است که قادر باشد در برابر ناخوشیهای زندگی بردبار و صبور باشد.

کودک زمانی مطیع است که قادر به ناپیروی از دیگران باشد.

کودک زمانی سالم است که در برابر میکروبها و ویروسهای محیط خود ایمن باشد.

گویا دست بیرحم مصائب بسی سازندهتر از دست محبتآمیز مواهب زندگی است و گویا موانع رشد در زندگی، بیش از مواهب موجب بلوغ و پختگی ما میشود. «وَ لَنَبْلُوَنَّکمْ بِشَیءٍ مِّنَ الْخَوفِ وَ الْجوعِ وَ نَقْصٍ مِّنَ الاَمَوَالِ وَالاَنفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشّرِ الصّابِرین»: شما را به اندکی ترس و گرسنگی و بینوایی و بیماری و نقصان در محصول میآزماییم و شکیبایان را بشارت ده.» (بقره/ 155).

یگانه طریق ایمن زیستن، فرار کردن از امور ناایمن نیست، بلکه درآمیختن و آنگاه عبور کردن از آن است. و آنکه همواره در سایه امنیت میزید، خطرناکترین نوع زندگی را برگزیده است5.

خطرناکترین خطرمندی در زندگی کودک، دور ساختن کودک از خطرپذیری در زندگی است.

آنکه تاکنون خطری را تجربه نکرده است، کوچکترین خطر، بزرگترین آسیب را بر او وارد میکند.

آنچه در طبیعتِ زندگی و زندگی طبیعی اتفاق میافتد، بسی حسابشدهتر از برنامهریزیهای حساب شده ما برای زندگی کودک است.

نکته تناقضآمیز آن است که هر قدر کثرت آموزش مهارتها از بیرون بیشتر شود، انگیزه و توان مهارتیابی از درون کمتر میشود. هر قدر حمایت بیرونی از فرزندان بیشتر شود، مهارت خودیاری و خوداتکایی آنها در زندگی کمتر میشود و هر قدر آنها را بیشتر هدایت کنیم، مهارتهای خودرهبری را در آنها ضعیف کردهایم و هر قدر نظارت بیشتری بر آنها داشته باشیم، از مهارت خودکنترلی و خودنظمجویی در آنها کاستهایم.

در واقع، ما نباید فاعل تربیت و عامل مهارتدهی به فرزندان خود باشیم، بلکه باید شرایطی در متن زندگی فراهم کنیم که آنها - نه کاسب- بلکه «کاشف» مهارتهای زندگی خود باشند. در چنین شرایطی است که انسان از وجود بدلی خود خارج و به وجود اصلی خویش (تأویل خویش) وارد میشود.

 

 

 

پینوشتها:

۱. روضه الفریقین، ص ۲۶

۲. تفسیر القرآن الکریم، الشیرازی، صدرالدین محمد، سوره سجده و حدید، ص ۲۶۴، محمدخواجوی، بیدار، قلم.

۳. کشفالاسرار، انصاری، ص ۳۵

۴. شیخ احمد جام، انس التائبین، ص ۶۷.

5. Living Safely is so Dangerous!

 

۱۴۹۲
کلیدواژه (keyword): مهارت دهی،مهارت یابی،آموزش مهارت ها
نام را وارد کنید
ایمیل را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید