یادگیری
به روش کاوشگری
آموزش
به روش کاوشگری، در حقیقت از این تجربه حاصل شده که کودکان با کنجکاوی ذاتی خود و
با نگاه کردن به الگوها و روابط در تجربیات و ارتباطشان با دیگران، سعی در شناخت
جهان اطراف و قابل پیشبینی
کردن آن دارند. در مورد همه چیز فکر و استدلال میکنند
و براساس چیزهایی که دیدهاند
و تجربه کردهاند فرضیه میسازند که گاهی نیز ممکن است به مفاهیم
خامی برسند که علمی نیست. بهعنوان
مثال خیلی از بچهها (یا حتی بزرگسالان)
ممکن است فکر کنند که سایه زمین باعث ایجاد حالتهای
ماه میشود. زیرا در زندگی
روزمره به تجربه مشاهده کردهاند
که وقتی خورشید به چیزی میتابد،
سایه درست میشود و هر روز میبینند که خورشید به زمین میتابد. این نشاندهنده
دانش و تجربه ناکافی آنهاست
[7]. برای ساخت دانش صحیح، آموزش باید تجربیات انتخاب شده و ساختارمندی را برای
دانشآموزان فراهم کند تا
استدلال آنها بهروزرسانی شود و در مسیر درستی برای
پرورش ایدههایشان قرار بگیرند.
آموزش
به روش کاوشگری بر چند پایه استوار است:
کنجکاوی:
اگر کنجکاوی نبود در تاریخ بشر علمی وجود نداشت. کنجکاوی یک ویژگی مغز است که
میراث تحول نوع بشر به بهترین شکل است. ما جهان هستی را با تمام احساسمان و نه فقط
دیدن، درک و پرسش مطرح میکنیم.
درواقع احساسات ما ابزارهای اندازهگیری
ما هستند.
مشاهده:
دیدن با مشاهده کردن متفاوت است. ما چیزهای زیادی میبینیم
ولی خیلی کم مشاهده میکنیم،
تفاوت آنها در توانایی ما
برای توجه کردن است. اغلب بزرگسالان متفاوت به دنیا نگاه میکنند.
آنها چیزهای زیادی دیدهاند و فکر میکنند
باید جای دیگری بروند تا ببینند، مشاهده کنجکاوانه آن است که شخص به جای فقط دیدن
سطحی دنیا، آن را واقعاً مشاهده کند و مسائلی که قبلاً ندیده است را ببیند که این
مسائل ابزارهای دانش هستند.
تخیل:
وقتی بچهها پدیدهای را مشاهده میکنند،
تخیل آنها میتواند به اطراف رانده شود. مثلاً با
مشاهده پدیده خسوف ممکن است فکر کنند که اژدها ماه را خورد! اما تخیل علمی بچهها در کلاس درس باید از مسیر مشخصی
بگذرد. بچهها یک امتیاز عالی
شامل داشتن یک تخیل فعال دارند ولی در خطر عدم توانایی کنترل آن هستند. این به
آموزشدهنده بستگی دارد که
این دو را به هم مرتبط کند و پایههای
رویکرد علمی را بنا گذارد.
طبیعت:
ممکن است فکر کنیم که معلومات علمی مجموعهای
قابل تحسین و تأمل است که کتابخانهها
و پایگاه دادههای اینترنتی را پر
کرده و ارتباط بین معلم و دانشآموز
فقط انتقال دانش موجود در کتابهاست.
ولی علم درواقع این نیست. علم یعنی پرسش و پرسشها
در کتابها نیستند، بلکه پاسخها هستند. اما بازیگر بسیار مهمی در این
میان وجود دارد، طبیعت، یعنی جهان، پدیدهها
و اشیای اطراف ما که نمیتوانیم
ارتباطش را با علم نادیده بگیریم و نقش آن را به جملهای
در کتابها تقلیل دهیم.
درواقع معلم، دانشآموز
و طبیعت، سه رأس مثلث سهگانه
تعلیم هستند. به همین دلیل است که بدون کمک طبیعت، تجربه کردن و آزمایش کردن، یک
دانش کوتهفکرانه حاصل میشود که خیلی زود تأثیر خود را از دست میدهد.
حقیقت:
در واقع ساختن دانش، اجازه دادن به تولد حقیقت است. وقتی چیزی را میبینیم، مشاهده میکنیم
یا آزمایش میکنیم، اهداف شکل عینی
پیدا میکنند. در مثال خسوف،
اینکه اژدها ماه را میخورد
تلاشی برای توصیف واقعیت است ولی دوامی نخواهد داشت. برخلاف آن، سایه زمین پایدار
است، بنابراین یک قدم به سمت جلو برای خلق حقیقت خواهیم برداشت. اما ساختن چنین
حقیقتی بر عکس کنجکاوی، تخیل و مشاهده که از ویژگیهای
یک فرد هستند، یک کار گروهی
است. تبادل نظرها، یافتن یک فکر مشترک، مقابله با تضاد نظرها از مراحل ساخت حقیقت
هستند. استدلال کردن، یک جاده شلوغ، پیچیده و پر از سختی در راه حقیقت است.
زبان:
باید در نظر داشته باشیم که دانشآموزان
به خاطر تفاوتهای اجتماعی و
فرهنگی، استفادههای متفاوتی از زبان
دارند. اگر نخواهیم که این تفاوتها
به تفاوتهای بزرگتری منجر شوند، نباید با چیزهایی شروع
کنیم که به زندگی و تجربیات شخصی آنها
مربوط میشود زیرا یکسان
نیستند و بازتابهای متفاوتی خواهند
داشت. بنابراین باید بچهها
را تشویق کنیم که با توجه به چیزی که در کلاس میبینند
و انجام میدهند، روی زبانشان
کار کنند. یکی از دروسی که زمینه این کار در کلاس را خوب فراهم میکند، درس علوم است.
بچهها حرف میزنند
تا چیزی را که مشاهده کردهاند
بگویند، حرف میزنند تا فرضها و پیشنهادهای خود را مطرح کنند، آنها را توجیه کنند، از دیگران بپرسند یا
آنها را نقد کنند. حرف
میزنند تا آنچه را فهمیدهاند
خلاصه کنند و دانش کسب شده را بیان کنند. برای انجام این کار در پیشدبستانی اولین مانع کمبود تجربه است.
بچهها کوچک هستند و برخی
از موقعیتها و کلمات را نمیشناسند. به همین دلیل لازم است که تماشا
کنند، لمس کنند و دستکاری کنند تا بتوانند ایدهپردازی
کنند. معلم میتواند اجسام و کارها
را نامگذاری کند که به بچهها اجازه میدهد
کلمات بیشتری را یاد بگیرند. مانع دیگر، اتصال بچهها
به زمان حال در این مقطع سنی
است. آنها فقط به کاری که
انجام میدهند توجه میکنند و ارتباط دادن به آنچه قبلاً دیدهاند
یا انجام دادهاند برای آنها سخت است. بنابراین معلم باید دائم به
آنها یادآوری کند یا از
آنها بپرسد.
بخش
بعدی مهارتهای زبانشناختی، توانایی استفاده از کلمات
نوشتار در بخشهای مختلف کار فکری
است. ما ایدهها و کارهایمان را مینویسیم تا به خاطر بسپاریم که چه فکری
کردیم، تا بتوانیم برای عمل آماده شویم و بهتر بفهمیم. چیزی که خوب فهمیده شده
باشد، واضح نوشته میشود.
ساختن روابط روی کاغذ باعث فهم عمیق میشود.
نوشتن، گاهی اوقات فقط یادداشت کردن روی یک طرح کلی است. در آنجا هم کلمات هست ولی
ارتباط دادن کلمات به عناصر و روابط، کار فکری مربوط به تشخیص و طبقهبندی کردن است که برای بچهها خیلی مهم است.
برای
تقویت مهارتهای زبانشناختی و به کارگیری آنها در دروس مختلف، میتوان از کلاسهای
ادبیات استفاده کرد.
مراحل
آموزش به روش کاوشگری
یک
واحد آموزشی به روش کاوشگری شامل بحث و گفتوگو،
مناظره، همکاری، بازتاب، به اشتراکگذاری
و ثبت دانش است. چارچوب کلی برای چنین واحد آموزشی دارای بخشهای
زیر است [7]:
1.
مشغول کردن
چه
چیزی را میتوانم امتحان کنم؟ از
چه چیزی متعجب میشوم؟ چه چیزی میدانم؟ چه چیزی جالب است؟
2.
طراحی و هدایت پژوهش علمی
طراحی:
پرسش یا مسئله من چیست؟ من چه چیزی را میخواهم
بدانم؟ چطور آن را خواهم فهمید؟
اجرا:
چه چیزی مشاهده میکنم؟
آیا از ابزارهای درست استفاده میکنم؟
چه جزئیاتی را باید ثبت کنم؟
سازماندهی
و تحلیل دادهها: اطلاعات را چگونه
سازماندهی میکنم؟ چه الگوهایی را
میبینم؟ چه ارتباطهایی ممکن است وجود داشته باشد؟ این
ارتباط چه معنیای میتواند داشته باشد؟
نتیجهگیری آزمایشی: چه ادعاهایی میتوانم داشته باشم؟ چه شواهدی دارم؟چه
چیزهای دیگری را لازم است بدانم؟
تنظیم
پرسشهای جدید: هنوز چه
پرسشهایی دارم؟ چه پرسشهای جدیدی دارم؟ چطور میتوانم پاسخ آن را پیدا کنم؟
3.
نتیجهگیری
نهایی
از
تمام پژوهشهایی که انجام دادم
چه چیزی میدانم؟ چه شواهدی برای
دفاع از ایدههایمان داریم؟
4.
برقراری ارتباط با سایر مخاطبان
چه
چیزی میخواهم به بقیه بگویم؟
چطور به آنها خواهم گفت؟ چه
چیزی حتماً باید در صحبت من باشد؟
یک
واحد آموزشی ممکن است تا قبل از رسیدن به مرحله نتیجهگیری
نهایی، مراحل تحقیق متعددی را طی کند. یک جلسه یا ساعت درسی هرگز نمیتواند شامل تمام مراحل چارچوب ذکر شده
در بالا باشد و شاید به ندرت بتواند همه بخشهای
مرحله طراحی و هدایت تحقیقات علمی را پوشش دهد.
منابع
1. Strategies of Teaching Science Using an Inquiry Based Science
Education (IBSE) by Novice Chemistry Teachers. Nurshamshida Md Shamsudin,
Nabilah Abdullah, Nurlatifah Yaamat. 2013. 6th International Conference on
University Learning and Teaching. pp. 583-592.
2. Linn, M. C., Davis, E. A., & Bell. P.
Inquiry and technology. Internet Environments for Science Education. s.l. :
Mahwah, NJ: Lawrence Erlbaum Associates, 2004, pp. 3-28.
3. Hiang, P. S. Pedagogy of Science. s.l. : Kuala
Lumpur: Percetakan Sentosa(K.L) Sdn.Bhd, 2005.
4. Taking IBSE into Secondary School. Aksela. M,
J. A. 2010. IAP-International Conference.
5. Inquiry-based science education: towards a
pedagogical framework for primary school teachers. Martina S. J. van Uum, Roald
P. Verhoeff & Marieke Peeters. 3, 2016, International Journal of Science
Education, Vol. 38, pp. 450-469.
6. Saltiel, Edith. Inquiry-Based Science
Education: Applying it in the Classroom Methodological Guide. s.l. : Pollen
Europe.
7. Karen Worth, Mauricio Duque, Edith Saltiel.
Designing and Implementing Inquiry-Based Science Units for Primary Education.
s.l. : La main à la pâte, 2009.