عکس رهبر جدید
۰
سبد خرید شما خالی است.

جریان یک تجربه آموزشی دنیای آموزش، دنیای ناشناخته ها

  فایلهای مرتبط

جملات تصویر پایین،  واکنشهایی بودند که دانشآموزان، هم قبل و هم بعد از تدریس نشان میدادند و فکر میکردند اگر من فقط درس بدهم و درس نپرسم، بهترین فرشته روی زمین هستم! دانش آموزان رشته معماری، نوجوانان پرشور و گاهی شیطانی هستند که بهخاطر پرانرژی بودنشان و تأثیر مثبتی که معمولاً روی هم میگذارند، باعث میشوند ایدههای بهتری برای تدریس و ارزشیابی به ذهنم خطور کند.

من در آن سال، با یک کلاس سه درس داشتم که دوتا نهایی و دیگری از درسهای عملی و تخصصی بود. «تأسیسات» درسی بود دو ساعته؛ یعنی یک زنگ در هفته، که سرفصلهای زیاد و گوناگونی داشت. سالی که من تدریس داشتم، از درسهای نهایی بود و از منابع کنکور! علاوه بر این کتاب، درس نهایی و محاسباتی «متره و برآورد» هم با من بود که 6 نمره آزمون پایان سال از قسمت تئوری کتاب تعیین میشد. سختی کار در این بود که اولین بار بود این درسها را تدریس میکردم. درس دیگری که با این کلاس داشتم، درس مهم و تخصصی «نقشهکشی معماری»، یکی از منابع مهم کنکورشان بود و علاوه بر ترسیم، کلی مطالب تئوری نیز داشت.

 

جریان یک تجربه آموزشی دنیای آموزش، دنیای ناشناخته ها

 

برای درس محاسباتی مشکل بزرگی داشتیم؛ دانشآموزان به حدی در ریاضی ضعیف بودند که نمیدانستند یک عدد نمیتواند بیشتر از یک ممیز داشته باشد و به جز دو نفر، هیچکدام محیط و مساحت سه شکل اصلی را اصلاً بلد نبودند. برای این درس مجبور شدیم کلاس جبرانی بگذاریم. کوشیدم دست کم شش نمره از تئوری را بگیرند.

برای تدریس از روشهای متنوع استفاده کردم تا تمام درسهایی که با این کلاس داشتم، برای دانشآموزان جذاب شود و قسمت بیشتر مطالب را در کلاس یاد بگیرند. چون متوجه شده بودم، وقتی یک هفته از تدریس من میگذشت، موقع پرسش و پاسخ و ارزشیابی، انگار هیچکدام از مطالب را هیچوقت نشنیده بودند.

یکی از روشهایم این بود که بعد از تدریس هر قسمت، سؤال میپرسیدم و دانشآموزان بهصورت داوطلبانه پاسخ میدادند. به آنها گفته بودم که این فعالیتها روی نمرات ماهانه تأثیر مثبت دارند. پرسش بلافاصله بعد از تدریس، چند نکته مثبت داشت: اول اینکه با قسمتهای مهم و نوع سؤال آشنا میشدند، دوم اشکال دریافت در مطلب و طرز بیانشان برطرف میشد و سوم اینکه مطلبی که تازه آموخته بودند، با تکرار در ذهنشان تثبیت میشد. اما باز هم برای جلسه بعد حسی برای خواندن نداشتند!

تصمیم گرفتم از حس رقابت و هیجان استفاده کنم تا بتوانم بچهها را به بهتر و بیشتر خواندن ترغیب کنم. یک مسابقه تعیین کردم. نموداری ترسیم کردم و توضیح دادم که مسابقه چند مرحله خواهد داشت و چطور در آخر، بعد از حذف پلکانی، سه دانشآموز دارای امتیاز بیشتر برنده خواهند شد و بعد از فینال، سه نفر برتر چه جایزههایی خواهند گرفت (حتی برای تعیین جایزه هم از نظرات خودشان استفاده کردم).

نفراتی که از دور اول حذف میشدند، دوباره یک گروه تشکیل میدادند و برای بار دوم وارد مسابقه میشدند تا فرصتی دوباره به آنها داده شود. کل کلاس در مسابقه شرکت داشت. با قرعهکشی، به سه گروه پنجتایی تقسیم شدند و روز و درسهای هر گروه تعیین شد. همه موارد با نظارت خود دانشآموزان و عادلانه تعیین شده بود و همین که خودشان نیز در طراحی برنامه نقش داشتند، شوری بینشان انداخته بود که گاهی با پیشبینی و یارگیری همدیگر را به برنده شدن تشویق میکردند.

باورم نمیشد اینقدر جدی شود! بهخاطر برنامه مسابقه، یک هفته تدریس میشد و هفته دیگر قرار مسابقه بود. منابع سؤالات سه درسی بودند که با آنها داشتم؛ 30 سؤال از تأسیسات، 20 سؤال از نقشهکشی معماری و 10 سؤال از کتاب متره و برآورد. بیشتر سؤالها تک جوابی یا چهارگزینهای بودند و در آنها سرعت عمل حرف اول را میزد. هر جلسه سه نفر از دانشآموزان داور، سه نفر مسئول نوشتن امتیازها و چند نفر هم برای خواندن سؤالها تعیین میشدند.

مسابقه به این صورت بود که به تعداد اعضای گروهها، صندلی پای تخته چیده میشد. بهصورت اریب مینشستند تا مانع از رساندن جواب از دوستانشان شوند. بعد از خواندن سؤال، اولین نفری که دستش را بلند میکرد، باید سریع پاسخ میداد؛ اگر جوابش درست بود، یک امتیاز مثبت، اگر مکث میکرد نیم امتیاز منفی و اگر جواب نادرست میداد یک امتیاز منفی به او تعلق میگرفت. بهخاطر اینکه سؤالی بیپاسخ نماند، اول از شرکتکنندگان و دوم از داوطلبان تماشاچی پرسیده میشد و اگر باز هم جوابی نبود، در نهایت فرد پرسشگر خود پاسخ میداد. به این ترتیب، هم بیشتر سؤالها تکرار میشدند و هم همه به مشارکت گرفته میشدند.

در مسابقه همه نقش داشتند و اکثراً مسئولیتی به عهده آنها بود؛ چه آنهایی که در مسابقه بودند، چه آنهایی که پرسشگر، داور یا تماشاچی بودند و چه آنهایی که امتیازها را مینوشتند. داورها کسانی بودند که وقتی سرعت عمل شرکتکنندگان خیلی زیاد میشد، رأی میدادند که چه کسی اول دستش را بلند کرد. آنها باید در چند جای متفاوت از کلاس مینشستند تا زاویههای گوناگون را در نظر بگیرند. بدیهی بود، به خاطر حساسیت امتیازها، بحث و جدلی هم اتفاق میافتاد که با صحبت بالاخره حل میشد. داوری اخلاق و مدیریت کل مسابقه را هم خودم به عهده داشتم.

مسابقه تأثیر بسیار خوبی روی دانشآموزان گذاشته بود. هر چه به فینال نزدیکتر میشدیم، هیجان بیشتر میشد. اطلاعات دانشآموزان به قدری زیاد شده بود که گاهی وقتی یکی از دانشآموزان ضعیف به سؤالی پاسخ میداد، همه با تعجب و شوق با کلمات و به سبک خودشان به او انرژی مثبت میدادند.

متأسفانه مسابقه طول کشید و تا اردیبهشت ادامه داشت. طبق همه سالها که دانشآموزان بعد از تعطیلات عید دچار مقداری افت تحصیلی میشدند، مسابقه کلاس ما نیز از این تأثیر بینصیب نماند و بعضی از گروههای دور دوم هم آن را کنار گذاشتند. اما ما توانسته بودیم در این مدت هفت نهم کتاب را تکرار کنیم. همین هم بالاخره نتیجه داد.

در آخر آن سال، کلاس ما بیشترین درصد قبولی در خرداد را داشت. از کل کلاس 16 نفره دو نفر از درس نهایی «متره و برآورد» نمره بیست آورده بودند و یک نفر هم از تأسیسات مردود شده بود. من که اول سال باورم نمیشد حتی سه نفر از کل کلاس هم نمره بیشتر از 10 بگیرند، بعد از پایان سال وقتی نمرات دانشآموزان را دیدم، چشمانم از اشک شوق خیس شدند. البته برای این درصد قبولی از استان هم تشویقنامه دریافت کردم که بهترین و شیرینترین اتفاق سالم شد. آن کلاس با آن دانشآموزان، برای چندین سال خاطرهای شد هم برای من و هم برای دانشآموزان.

۱۱۷۰
کلیدواژه (keyword): تجربه آموزشی، پیشرفت تحصیلی، دنیای آموزش
نام را وارد کنید
ایمیل را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید