عکس رهبر جدید

رنج یادگیری، گنج استقلال: نظریه اسلامی عمل در کلاس درس

رنج یادگیری، گنج استقلال: نظریه اسلامی عمل در کلاس درس

تازه دست از نوشتن کشیده بود. راه حل مسئله را تا پایان رفته بود، اما جواب در نمیآمد. توصیههای آقای رسولی را یکبار دیگر مرور کرد، اما چیزی به ذهنش نمیرسید. کلافه شده بود. حمید از کنارش رد شد. استیصالش را که دید، پرسید چی شد نابغه؟ نشد؟ گفتم که زحمت بیخود نکش! بابا حلالمسائلش توی اینترنت هست. یه سرچ و یه کلیک و تمام.

سعید گیج و گمگشته بود. از هر راهی که فکرش قد داده بود، مسئله را جلو برده بود، اما حل نمیشد. سرعت متوسط را حساب کرده بود، اما نمیدانست چه زمانی به روبهروی پنجره دهم میرسد تا بتواند سرعت لحظهای را حساب کند. از راه مسافت طیشده هم رفته بود، اما باز هم سرعت لحظهای در نمیآمد. هیچ وقت با حلالمسائل همنشین نشده بود. یاد گرفته بود تلاش کردن و حل نشده باقیماندن مسئله بهتر از تن دادن به ذلت حلالمسائل است. به نظرش حلالمسائل یک نوع دروغ علمی بود؛ یک نوع حل صوری مسائل. احساس میکرد آدم با حلالمسائل به ببری کاغذی تبدیل میشود که به نسیمی فرو میریزد. ببر کاغذی را دوست نداشت. دوست داشت واقعی باشد. دوست داشت خودش باشد.

اما با ابهامها چه میکرد؟ انگار دیگر تاب تحمل ابهام و مسئله حل نشده را از دست داده بود. گویی به آخر خط رسیده بود و صدای نفسنفس زدنهای ذهنش را میشنید. حس میکرد دیگر هیچ راهحلی به ذهنش نمیرسد. قفل کرده بود. وسوسهای دیگر درونش شکل گرفت که میگفت برو از آقای رسولی بپرس و تمام! برو و خودت را از این همه چه کنم چه کنم و ابهام رها کن. او معلم است دیگر، کارش همین است. باید جواب مسئله را بدهد! اما دلش نمیآمد پس از این همه زحمت، لذت به دست آوردن جواب را از دست بدهد. دلش نمیآمد در مقابل مسئله دستهای تسلیم را بالای سر ببرد.

وقتی به یاد آقای رسولی میافتاد، نمیتوانست خودش را به پرسیدن جواب راضی کند. برای آقای رسولی مهم بود که دانشآموزانش تا سر حد امکانشان تلاش کنند. برایش مهم بود که همه توانشان  را روی مسئله بگذارند. برایش مهم بود که با مسئله کلنجار بروند و تسلیم نشوند. وقتی از او درباره راهحل نهایی میپرسیدی، در چشمهایت نگاه میکرد و میگفت: چند ساعت رویش وقت گذاشتهای؟ خودت به چه راهحلهایی رسیدهای؟ و بعد جدی به وجودت زل میزد و میگفت واقعاً میخواهی راه نهایی را بگویم؟

آن موقع بود که دلت نمیآمد بگویی بله؛ بهخصوص اگر تلاش زیادی هم کرده بودی و حس میکردی تا جواب راه چندانی باقی نمانده است! فردای همین ماجرا بود که سعید خودش را راضی کرده بود تا ناکامی تلاشهایش را به آقای رسولی گزارش کند، اما تأکید کند نمیخواهد جواب آخر را بگیرد و مهلتی برای تفکر بیشتر میخواهد. آقای رسولی هم با لبخندی از روی تحسین، راهنمایی مختصر دیگری کرده و گفته بود مطمئن است سعید خودش میتواند به راهحل نهایی برسد.

حالا دوباره دفتر فیزیک جلوی سعید باز بود و میخواست بار دیگر برای حل مسئله حل نشده تلاشش را آغاز کند. یک لحظه چشمانش را بست و خودش را کوهنوردی تصور کرد که در حال فتح قله است. صدای نفسهایش را میشنید. خستگی پاهایش را حس میکرد و لذت رسیدن را هم. چشمهایش را باز کرد. نفس عمیقی کشید و دوباره روی مسئله متمرکز شد. اولش شروع کرد دوباره فرمولهای مختلف را نوشت. چند دقیقهای فقط به فرمولها خیره بود. ناگهان راهحلی در سرش جرقه زد. دست به قلم شد. تندتند مینوشت. فرمولها و رابطهها و تساویها پشت سر هم قطار میشدند. مثل حریفی بود که در رینگ مسابقه، در نبردی نفسگیر در حال مبارزه است. برگهها یکی‌‌یکی تا آخر پر میشدند و سعید نمیفهمید زمان چطور میگذرد. حتی صدای مادرش را نشنید که میگفت شام حاضر است. در نوشتههایش غرق شده بود. رابطهها را یکییکی جلو میبرد. صدای نفسهای قلمش را روی کاغذ میشد دید. پر از شور و شوق شده بود. دلش میخواست فرمولها با سرعت نور نوشته شوند تا جواب هرچه زودتر خودش را نشان دهد. سرعت قلمش تندتر و تندتر میشد.

دستخطش این آخریها شبیه پزشکها شده بود. رقص پایانی قلمش روی کاغذ دیدنی بود و ... تمام! سرعت در لحظه آخر 5/12 متر بر ثانیه و یک نقطه بعد از دوازده و نیم! و نفسی از روی شوق و آرامش و تلاشی که طلیعه موفقیت را زیارت میکرد.

 

یادگیری، در رویکرد اسلامی عمل، جریانی از استقلالیابی است که در آن شاگرد با همه توان و توشهاش، در پی یادگیری در روندی استقلالی است. روند استقلالی به معنای تلاش معلم و شاگرد ـ هر دو ـ برای کنده شدن شاگرد از معلم و ایستادن او روی پای خویش است. از این رو، یادگیری امری درونی و مبتنی بر تلاش و خواست اوست و معلم در مقام راهنما و مربی، گاه در ابتدا و گاه در میانه راه، تنها راهنماییهایی میکند و دستی میگیرد. اما این خود دانشآموز است که باید فرایند یادگیری را با پاهای خود طی کند و به سرانجام برساند. او مثل کوهنوردی است که روی پاهای خودش و نه بر دوش معلم راه میرود و البته این پاها در کورهراهها و تنگههایی هم لرزان میشوند، روی سنگریزهها سر میخورند و نیازمند دستگیری معلم میشوند، اما این سختیها هیچگاه به بهای سوار شدن روی دوشهای معلم دور زده نمیشوند. این مخاطرهها یکییکی پدیدار میشوند و دانشآموز با همه توشه و داشتههایش با آنها مواجه میشود و البته با کمکها و راهنماییهای معلم و نه به تنهایی، با آنها در میآمیزد و از آنها عبور میکند. هر چه توان شاگرد افزون میشود و مدت شاگردیاش طولانیتر، کمکهای استاد کمتر و جزئیتر و استقلال وی بیشتر و عمیقتر خواهد شد. این استقلال و روی پای خود ایستادن چنان زیباست که به قول قرآن1، همه باغبانان و معلمان دیگر را به شگفتی و تحسین وا میدارد. بالندگی شاگردانتان گوارای وجود!

 

 

پینوشت

1. استعاره استقلالیابی از استعاره گیاه خودرو استنباط شده که در آیه 29 سوره فتح برای بیان ویژگی یاران پیامبر آمده است: «و مثلهم فی الانجیل کزرع اخرج شطاه فازره فاستغلظ فاستوی علی سوقه یعجب الزراع لیغیظ بهم الکفار وعدالله الذین آمنوا و عملوا الصالحات منهم مغفرئ و اجرا عظیما»: مثل آنها در انجیل چون کشتهای است که جوانه خود برآورد و آن را مایه دهد تا ستبر شود و بر ساقههای خود بایستد و دهقانان را به شگفت آورد تا از [انبوهی] آنان [خدا] کافران را به خشم دراندازد. خدا به کسانی از آنان که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند آمرزش و پاداش بزرگی وعده داده است (قرآن کریم، ترجمه فولادوند).

 

۱۲۸۶
کلیدواژه (keyword): مقاله،رنج یادگیری،
فریبا
۱۳۹۸/۰۱/۰۳
5
0
0

بسیار خوب و روان به یادگیری فعال پرداخته شده است.


نام را وارد کنید
ایمیل را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید